صبح شنبه. در ارتفاعات. سکوت و هوا جفتشون حسابی عالی هستن. مادر پایینه داره به کارهاش میرسه. من اینجا به کارهام میرسم. دیروز درس نخوندم. امروز کلاس زبان در تیمتاک. امروز باید درس بخونم. چندتا تکلیف گوش کنی رو باید انجام بدم. اینجا چقدر ساکته!
دست راستم به شدت دردسر درست کرد. بازوی چپم هم به شدت لرزش داشت. الان جفتشون بهترن ولی دستم هنوز درد میکنه هرچند کمتر از گذشته. مادرم میگه مگه با این دست چیکار کردی که اینطوری درد داره؟ گفتم شاید سرش خوابیدم و پیچ خورده. خب چی میشد بهش بگم؟
-میدونی مادری چیزی نیست من در حال روغنکاری اسلحههای گذشته خودم هستم که به خاطر بی تحرکی و اضافه وزن و موارد این مدلی زنگ زدن و البته تو مطمئنی که من دیگه ازش استفاده نمیکنم و گاهی لرزش دستم و بی تمرکزیم و دور موندن از تحرکات لازمه باعث میشن این روغنکاری بدجوری نکبت اسپری کنه به باقی احوالاتم.
البته مادرم حتما قانع میشه و به نظرت این توضیح به اندازه کافی متقاعد کننده هست مگه نه؟ بذار یهخورده از تصورش بخندم. دیشب بهش فکر کردم و خندم گرفت. الان هم همینطور. آخ دستم لعنتی میشه دیگه تیر نکشی؟ من لازمت دارم.
پایه میز کوچولوی متحرکم هم همراه دستم نفله شد. تا حدی تونستم درستش کنم ولی حلقه های نگهدارندهش شکستن و هیچ کاری نمیشه کنمشون. میزه سرپاست ولی باید حسابی مواظب چیزهایی که روش میذارم باشم. خب این پیش اومد. شکستنی میشکنه دیگه تقصیر من که نیست. دستم هم الان از هفته پیش خیلی بهتره. خب حالا که بهتره میشه ازش در جهاتی که میخوام دوباره استفاده کنم؟ هرچی هم میگی خودتی!
دیروز اصلا سیستمم رو روشن نکردم. در تحریم و تنبیه از طرف خودم بودم. من هرگز اهل مدارا نبودم. یادش نگرفتم. حتی در حق خودم. اطرافم بیشتر از خودم باهام مهربونن و مدارا روی من جواب نمیده. پریسا باید دوباره سفت بشه و این با مدارا شدنی نیست. یکی2روز اخیر شاید هم بیشتر پریسا نق زیاد زد. باید تنبیه میشد. به مخاطبی که نمیتونه دری رو باز کنه نباید نق کلیدی رو زد که در دسترسش نیست. این جریمه داره. 24ساعت بدون سیستم. بدون تیمتاک. بدون هیچ چی. نصفه شب دیشب تحملم دیگه نکشید. چون دفعه اول بود تخفیف دادم. سیستم روشن. هنوز مونده. به نظرم در خیلی موارد تنبیه لازمم. دلم واسه پریسای داخل آینه تنگ شده. کاش میشد زودتر برگردیم خونه! احتمال داره تمام این هفته رو همین بالا بمونیم. اینجا همه چیزش درسته پس من دقیقا چی میخوام؟ اینجا که میشه نق بزنم. اینجا مال خودمه بزنم دیگه. اینجا نق تنبیه نداره. آخ خدایا دستم درد میکنه!
مادرم واسه مواردی که خودم رو سرشون سرزنش میکنم دلداریم میده. بهش گفتم تا آخر عمرم واسه اشتباه وحشتناکی که چند هفته پیش کم مونده بود مرتکبش بشم به خودم منفی میدم. بعد از دیدن اثر نامجازها چطور جرأت کردم به گرفتاری سنگینتری از این جنس فکر و اصرار کنم؟ جدی من چی توی سرم بود اون یک هفته که داشتم همچین غلطی… اوه خدایا! اوه خدا! اوه خدایا!
مادرم میگه خودم رو اذیت نکنم. میگه هشدارها رو به موقع گرفتم و اونقدر عاقل بودم که سریع به خودم بیام. میگه گاهی آدم خطا میکنه ولی جای شکرش باقیه که من واردش نشدم. میگه نباید اینهمه واسه کاری که عملا نکردم به خودم سخت بگیرم. بهش گفتم این واسم خیلی تلخه که فهمیدم اونقدر که تصورم بود با جنبه نیستم و ظرفیت آزادیهام رو نداشتم. مادرم موافق نیست. میگه واسه هر کسی میشه پیش بیاد. خدایا درست میگه ولی واسه من این نباید پیش میومد. شکر که از سرم گذشت ولی…
مادرم بستگی و حرصم به نامجاز رو میبینه. امروز میگفت اینطوری سخت میگذره بهت. تو اهل ضربه ای. باید ضربتی تمومش کنی. یک دفعه مشتت رو باز کنی تا بی افته و تمام! یکی2هفته سخت میگذره بهت بعدش حل میشه. به نظرم درست میگه ولی من واسه تحمل اون فشار وحشتناک شجاعت ندارم. میدونم این مدل پرشها چه بلایی میتونه سر اعصابم بیاره. تجربهش کردم. زمانی که بدون آگاهی تعهدی دادم که در هر حال تعهد من بود و باید سرش میموندم. خدایا چه شبهایی از سرم گذشتن! هنوز یادم که میاد ستونهای روانم میلرزن. وحشتناک بود. آخ خدایا وحشتناک بود. من تحمل یه پرش دیگه از اون مدل رو ندارم. خدایا نمیتونم کمکم کن!
چند روز پیش سر صبح چنان ترسیده بودم که به نظرم میرسید نفسهام الانه که از قفس سینم در برن و دیگه دلشون نخواد برگردن. داستان این بود که من خخخ. ول کن حس توضیحش نیست. بعد از حدود نیم ساعت فهمیدم ترسم بی مورد بوده و هیچ چیز خطرناکی قرار نیست بشه. نفس نداشتم به خودم بخندم فقط ولو شدم روی تخت و نفسم از خنده ای که زور نداشت بیاد بالا پس میرفت. فعلا که به خیر گذشته. فردا رو هم کسی ندیده. لحظه رو عشقه.
آخ اگر خونه بودم قهوه. اینجا قهوه فوری دارم ولی… من قهوه قهوه ساز خونه رو میخوام با کف بالاش و آب زرشک بعدش. آب زرشک. بعد از ماه ها پریروز یه فنجون آب زرشک خوردم. وای چه حالی داد بعد از قهوه! وای خدایا قهوه پشت سرش هم آب میوه ترش خدایا قهوه قهوه قهوه میخوام!
بسه بذار برم به گیرهام برسم دیرم میشه. تا بعد.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در رویایی از جنسِ هذیان.
- مهشید در رویایی از جنسِ هذیان.
- پریسا در رویایی از جنسِ هذیان.
- عادل در رویایی از جنسِ هذیان.
- پریسا در رویایی از جنسِ هذیان.
- ابراهیم در رویایی از جنسِ هذیان.
- پریسا در یک صبح از جنس معمول.
- پریسا در یک صبح از جنس معمول.
- پریسا در نسیمی از هوای دیروز.
- ابراهیم در یک صبح از جنس معمول.
- ابراهیم در نسیمی از هوای دیروز.
- مهشید در یک صبح از جنس معمول.
- پریسا در نسیمی از هوای دیروز.
- مینا در نسیمی از هوای دیروز.
- پریسا در یک قصه کوتاه.
- ابراهیم در یک قصه کوتاه.
- پریسا در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
آمار
- 0
- 0
- 0
- 209
- 59
- 3,097
- 36,745
- 255,879
- 2,759,063
- 281,761
- 51
- 1,146
- 1
- 4,836
- پنجشنبه, 2 شهریور 02
سلام پرپری کوچولو
آب زرشک بعد قهوه!!!! حس بدی بهم داد تصور خوردنش تو چطور خوردی اینا رو پشت سر هم خخخ
کلا اینجوریه پریسا تنها تو نیستی
آدم جایی رو که بهش آرامش میده رو ترجیح میده حتی اگه جایی که هست همه چیزش درست باشه
البته نمیدونم راجب کسایی که دیدم اینجور بوده راجب عاقلای خدا هم نمیدونم ولی بنظرم همگیره این ماجرا
باورت میشه چند صد بار تلاش کردم بمدت طولانی از سیستم و گوشی و و و فاصله بگیرم تا کمی خود واقعیم بشم
نشد که نشد و حداکثر زمانی که سراغ گوشی نرفتم چند ساعت و سیستم در حد دو روز!!! خخ
دلت آروم
به امید صبح
سلام دشمن عزیز. به نظرم دیگه لازم نیست تکرار کنم که واسه خاطر این لفظ پرپری چه بلایی سرت میارم اگر دستم بهت برسه. خدایی اینجا همه چیزش درسته ابراهیم ولی من خونه خودم رو دلم میخواد. عاقلهای خدا درست عکس ما هستن. از نظرشون عجیبه که من واسه چی باید از اینجا که همه چیزش درسته فراری باشم. کاریشون نمیشه کرد. عاقلن دیگه. گناه دارن طفلکیها! خدا شفاشون بده! ابراهیم اینجا جاده نفله شد چون آسمون هرچی داشت بارید و هنوز خسته نشده. دعا کن امروز بتونیم برگردیم. واقعا دلم نمیخواد بیشتر از این طول بکشه بدجوری دلم تنگ شده دیگه تحمل ندارم. خدایا منو ببر خونه! مواظب خودت باش ابراهیم. به امید صبح!