جمعه صبح.
باید بلند شم کلی گرفتاری دارم همه موندن روی دستم. وای خدا امروز روز تعطیلمه نمیخوام پا شم آخه. وووییی.
پریسای داخل آینه هیچ خوشش نمیاد. به نشان همدردی واسش سر تکون میدم. اون هم به نشان نارضایتی واسم سر تکون میده. خب چیکار میشه کرد کار کاره روز و ساعت سرش نمیشه تقصیر من که نیست. به پریسای داخل آینه لبخند میزنم. با لبخندی اخمو بهم جواب میده. با هم کنار اومدیم. مثل همیشه. البته نه همیشه. مثل همیشه بعد از اون شب و صبح آواز ستاره ها. شب و صبح قشنگی بود خیلی قشنگ. تکرارش رو… میخوام؟ نمیخوام؟ بیخیال.
روی تختهامون نشستیم. من و پریسای داخل آینه. به موهای پریشونمون دست میکشیم. قهوه الان کمک میکنه. حالا باشه درست میکنم. پریسای داخل آینه خمیازهش رو پشت دستش مخفی میکنه. بهش میگم تو واقعا لازمه یهخورده مواظب وزنت باشی تا بیاد پایین. پریسای داخل آینه با حرکت دست فحشی بی خطر واسم پرتاب میکنه. 2تایی لبخند میزنیم. درصد اخم این یکی کمتره.
نمیدونم به عادل و مرضیه دیشب چی گذشت. دیشب مهمون داشتن. بچه ها میخواستن برن اونجا. اونها این جمعها رو دوست دارن. همگیشون. با تمام منفی مثبتهاش. کاش اینهمه بی تحمل نبودم تا من هم میتونستم جمع رو دوست داشته باشم! نیستم و ندارم. کاریش نمیشه کرد. بیخیال. همه که شبیه هم نیستن. از تمرکز روی این واقعیت که من همیشه متفاوتم اخم میکنم. پریسای داخل آینه به قیافه دلگیرم اخم میکنه.
-هر کسی مدل خودش رو داره. و من مدتها در انفرادی دنیای مردگان دنبال شبح مالیخولیایی که اصلا مال جهان من نبود در این هزار توی فاقد خروجی چرخیدم. طول میکشه تا چشم هام به نور عادت کنن. اون جمعها هم مال من نیستن. آدمها همه متفاوتن حالا تفاوت بعضی ها این وسط بیشتره. اینکه عزا گرفتن نداره.
به نظرم باید به این توضیح و توجیه گوش کنم. درست به نظر میاد. پریسای داخل آینه نظر آخریم رو تأیید میکنه. لبخندم کمرنگ اما لبخنده. مال2تامون.
ساعت6دقیقه از8صبح گذشته. هی! میشه تا9ولو بمونم؟ بله که میشه اینجا تعیین کننده منم. ایول!
فردا کلاس تیمتاکی زبان. این کلاس بدجوری شکننده به نظرم میاد هر لحظه امکانش هست که وا بده. و من دیگه خیالم نیست. اگر لازمه بذار وا بده. دلواپس همه چیز که من نباید باشم. هوممم. بیخیالش.
امروز خونواده از ارتفاعات برمیگردن. باید بیخیالتر و مهربونتر باشم هرچند این اواخر بدجوری واسم سخت شده. از این سیر باطل خستم. این هم بیخیال. باید بیشتر تمرین کنم تا بیشتر تماشاگر باشم. درست میشم.
فردا دوباره سر کار. آخجون این هفته هم تعطیلی داریم. 4شنبه تعطیله. خدایی این دفعه دیگه من تقویم رو نگشتم خود بچه ها تاریخ تعطیلات رو پیدا کردن به من هم گفتن و حسابی ذوق کردن. من ذوقم رو گذاشتم واسه زمانی که بچه ها نبیننم. مثلا الان و اینجا. پس آخ جون!
دلم یهخورده ولخرجی میخواد. از مدل مجاز و نامجازش. ولی آخه پول… بیخیال. همیشه که نمیشه حسابگر باشم. تازه الان هم موقعیتش نیست هر زمان زمانش شد بهش فکر میکنم. الان صبح جمعه هست و همه خوابن. نه موردی هست نه موقعیتی. پس آرامش رو عشقه.
ظاهرا در ارتفاعات اوضاع بد پیش نرفته. خدایا شکرت! آخه من یهخورده که پیشت خاطر دارم ندارم؟ بیا به خاطر من یهخورده اوضاع رو روی خط مستقیم واسه بقیه پیش ببر. باور کن حسابی سرگیجه گرفتم یه دستی برسون یه کمکی کنی ممنونت میشم. قربون دستت.
فیلترینگ هنوز به شدت آزار میده. کاریش نمیشه کرد. امروز دوباره بهش تقه میزنم. کاش این وضعیت مسخره تموم بشه! تموم که میشه فقط کاش زودتر میشد که من و همنسلهای داغونم هم یه حالی میبردیم! بیخیال درست میشه این دست من نیست پس ولش کن.
اگر خدا یاری کنه و خودم یهخورده بجنبم تابستون امسال باید اتفاقهای خوبی واسم بی افته. کاش بشه! خیلی دلم میخوادشون خیلی. خدایا کمکم کن! دردسر هم داره اما اگر پایانش مثبت باشه… هست حتما هست. بعدش راه واسه خیلی چیزها بازتره. وای خداجونم کاش بشه!
اون تابش تیز مزاحم فعلا به طرز مرموزی دست از چشمک زدن برداشته. هنوز میتابه اما تابشش مات و ملایمه. شبیه ویروسی که در دوره خواب موقت شاید هم دائم باشه. خدایا بذار بخوابه. لطفا! چه کیفی داره بکشی عقب و همه چیز رو بسپاری به دستی که مال خودت نیست. کاش بتونم ادامه بدم! واقعا این مدلی راحتتر میشه نفس کشید. خدایا تمامش با خودت ایول!
واسه متنهایی که هنوز ننوشتم دلواپسم. باید امروز حلشون کنم. وووییی خدا! بیخیال درستش میکنم. ساعت8و20دقیقه صبح جمعه. باقیش باشه واسه بعد. صبح به خیر.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 89
- 40
- 72
- 37
- 1,486
- 7,212
- 295,049
- 2,672,309
- 273,931
- 3
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02