یک صبح خسته اما آرام.

4شنبه صبح زود. مادر تازه رفته با خاله ها واسه ماهی. کاش بهشون خوش بگذره! و من یهخورده دیگه باید بلند شم حاضر بشم واسه مدرسه و کاش یهخورده بدجنستر بودم و میشد امروز از سر کار رفتن در برم! نمیدونم در این یه مورد بدجنسیم نمیاد یا شجاع نیستم. هرچی که هست بد نیست این کار درست نیست تا زمانی که واقعا واسم ناممکن نباشه من باید این ساعتهای خاص در روز سر کار باشم مگه اینکه واقعا نتونم یا اینکه یه موقعیت خیلی خاصی باشه. من دارم هر ماه واسه این ساعتها پول میگیرم قیچی کردن از کارم فقط به خاطر اینکه یهخورده حس و حالم رو به راه نیست بی معرفتیه. خدایا شکرت!
یهخورده حس سلامتم درد میکنه. چیزی نیست اعلام ورود هفته تاریک. به نظرم بیشتر از اینکه واقعا حالم نفله باشه گاردش رو گرفتم. اوه خدا از دست این.
ساعت6شد. بذار یهخورده دیگه بلند میشم. نشستم اینجا به سکوت خونه گوش میدم و طلوع صبح رو حس میکنم. داخل تیمتاکم. رادیو میوت. اینجا همه خوابن. یا به تصور من خوابن. در هر حال کسی چیزی نمیگه. جدی ما چندتا چیمونه؟ واسه چی داخل کانال میخوابیم؟ این چه کاریه؟ ما عملا داخل این مکانه مجازی زندگی میکنیم. درس میخونیم. غذا میخوریم. به تکالیفمون میرسیم. موزیکهامون رو گوش میدیم و میخوابیم. مگه اینکه لازم بشه بریم بیرون. سر کار یا دانشگاه یا هر جا. یا اینکه کسی از خونواده باهامون باشه یا لازم بشه باهاشون باشیم. عادت مثبتی نیست ولی کاریش نمیشه کرد.
یه مدل سرما خوردگیه نکبت بچه های منو درو کرده و دارم آوازه خرابکاری هاش رو بیرون از مدرسه هم میشنوم. میگن واقعا اذیت میکنه. برادرم رو انداخت و چندتای دیگه رو. دلم نمیخواد گرفتارش بشم. خدایا نشم دیگه!
دیشب گذشته و الان کرخت از سنگینیه قدم هاش با خستگیه سرد اما ملایمش گیجم. خدایا کاش امروز لازم نبود برم سر کار و با هیچ بچه ای سر و کله بزنم! من خستگیه سرد اما ملایمم رو نمیتونم ببرم سر کلاس و آوار کنم روی شونه های بچه ها. باید باهاشون بخندم. کلکل کنم. روی درس متمرکز نگهشون دارم و به چونه زدنهاشون گوش بدم. وایییییییی خدا! مگه نمیشه زمانی من حوصله نداشته باشم؟ نه به نظرم نمیشه. نه سر اون کلاس. من مجاز نیستم. کاش بودم! گاهی واقعا سخت میشه با حس و حالشون راه بیام در حالی که خودم به شدت خستم. شبیه الان. چیزیم نیست فقط جسمم یهخورده ارور طبیعی میده و روانم دیشب رو هنوز… بیخیال. حل میشه.
بذار یهخورده ولو بشم. یه کوچولو سردمه. آخه میترسم خوابم ببره. هی! نمیبره. بذار چند دقیقه بی افتم. طوری نمیشه. فقط چند دقیقه. ساعت6و10دقیقه. تا6ونیم. من رفتم.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *