شوک و شک و ای کاش، عبرت!

عثر4شنبه. آخرین تعطیلات3روزه رو سپری میکنم. در سفرم. با نت گوشی متصل شدم. کاش راه بیاد و شب دیوونه نشه!
یهخورده دیگه تیمتاک و سریال. پوست شیر. میخوام ببینم چیچی میشه.
امشب باید ساعت9تیمتاک باشیم. مقدمات کلاس زبان تیمتاک. خدا به خیر کنه! یعنی تکلیفهای این کلاس چه مدلی هستن؟ هوممم. از شهریور به این طرف دیگه جنگ درسی زبانی نداشتم. یعنی دلم تنگ شده؟ نمیدونم. واقعا نمیدونم. اما خوشحالم که امشب استارتش زده میشه.
اطرافم سکوت نیست. اومدم یه گوشه ولی… من گوشه خودم رو میخوام. سنگر خودم. مکان خودم. فضای خودم. کاش… من4دیواریم رو میخوام!
شاید بد نباشه اگر به گوشه های ناآشنا بیشتر عادت کنم. گوشه خودم شاید… نمیخوام الان به شایدها متمرکز بشم. اینجا جای تغییر حالتم نیست. ابدا امن نیست.
دیشب خبر فوت یکی از آشناهای گذشته رو شنیدم. آخرین تصویری که ازش داشتم یه خانم به شدت گرفتار ولی سرزنده و ظاهرا سلامت بود. خاطراتی که از هم داشتیم شاید چندان خوش نبودن ولی الان که به عقب نظر میکنم میبینم هیچ کدوم از دلیلهایی که اون خاطرات ناخوشآیند رو ساختن ارزش اونهمه کدورت رو نداشتن. دیشب بهم گفتن ایشون فوت شده. چنان حال عجیبی شدم که حدود5دقیقه یا بیشتر بی هوا لبخند میزدم و بعدش میخندیدم. شاد نبودم از فوتش. گیج بودم. شبیه شوک بود. نمیتونستم لبخندم و بعدش خندم رو جمعش کنم. بعدش نفسم تنگ شد و نشستم روی صندلی. ولو شدم و نفس های عمیق زدم. انگار تازه امروز که به تدفینش تمرکز کردم کمی باورم شد که اون آدم دیگه در دنیای زنده ها نیست. خدا رحمتش کنه! ای کاش ما آدمها اینهمه سر هیچ سبب آزار هم نباشیم!
سریاله4دقیقه دیگه شروع میشه. باقیش رو بعد میام ولی نمیدونم کی. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «شوک و شک و ای کاش، عبرت!»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    سلام پریسا
    بد نیست گاهی بزنی بیرون و کمی بین بقیه بودن هم بد نیست
    همینه دنیا تا کسی هست بیخیالیم بعد که رفت اینجوری
    کاش میشد عین شخصیت دیاکو تو داستان تا کسی ه همه کار واسش ازمون برمیاد انجام بدیم بعدش که رفت اشک و ماتم نگیریم

    خوش بگذره پرپری کوچولو

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دشمن عزیز. اولا دعا کن دستم بهت نرسه که واسه این پرپری پودرت کنم. اون بیرون… این داخل رو ترجیح میدم ابراهیم. من از مهر97از دنیای زنده ها زدم بیرون و الان واقعا حس میکنم برگشتن بهش واسم بدجوری سخته. شاید مضحک باشه ولی واقعا سخته واسم که برگردم به جهانی که ماه ها پیش ترکش کردم. ای کاش ما همگی نگاه عبرتبین داشتیم! اولیش خودم. واقعا لازمه مواظبتر باشم. اون زمان که نبودم. نمیدونم الان هستم یا نه. سعیم رو میکنم ولی هنوز مطمئن نیستم. به نظرم هنوز خیلی مونده درس هایی که زندگی بهم داده و میده رو بلد بشم. ای کاش سریعتر یادشون بگیرم. پیش از اینکه خیلی دیر بشه! به امید صبحی که نور و هوای تازه با خودش بیاره!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *