جمعه شب.
داخل اتاق خودم. موزیک قدیمی اما شاد. عطری که اتاقم یا سنگرم رو گرفته. ستاره ها که توی سرم آواز میخونن. مادر متعجب و شاید دلواپسم داخل اتاق بغلی. شب. ستاره ها. آوازی روون و یکسره و هماهنگ. همینجا. درست داخل سرم. فقط برای خودم. پریسای داخل آینه ای که امروز خاکش رو خودم گرفتم. من و اون کیف کوچولو که بعد از ماه ها دوباره بازش کردم و مهارتهای خاک گرفته ام رو آزمایش میکنم. اونها همینجا هستن. توی دستهای من. بین ضربان انگشت هام. عالی انجامش دادم. مادرم دید. گفت فقط یک جا دستم لرزید وگرنه نقص نداشتم. حیرت کرد که چه دقیق با چشم هام پیش رفتم. صاف و کاملا درست. حتی دقیقتر و درستتر از خودش. از کسی که میبینه. شب که تشویقم میکنه و ستاره ها که همچنان پیوسته و آروم توی سرم آواز میخونن. دوباره نوجوونم. جوونم. جوونتر از شناسنامه کاغذیم. سبکم. سبکتر از جسمی که باید وزنش بیاد پایین و اصراری ندارم که بیاد پایین. بذار همینطوری باشه. این مدلی مثبته. مثبت. ستاره ها توی سرم آواز میخونن. از دم صبح همچنان آواز میخونن. پیوسته. بی توقف. یک نفس. چه جنون قشنگی! چه اشتباه عزیزی! میخوامش! میخوامش! خیلی میخوامش!
بله به سرم زده. خب که چی! میدونم که این سراب همیشگی نیست. میدونم انتهای این جاده رو. خب که چی! میدونم اشتباهم! خب که چی! شاید یک سال دیگه باشه. شاید6ماه دیگه. شاید2سال دیگه. چند ماه. چند سال دیگه. نه الان. نه امشب. نه این لحظه. لحظه رو عشقه! من خیلی اشتباه رفتم. بذار این دفعه هم من اشتباه باشم. ارزشش رو داره. ارزش این لحظه. ارزش این هوا. ارزش این آواز. بذار همین طوری باشه. بذار همین طوری اشتباهی بره. من این هوا رو میخوامش. میخوامش!
تقلب کردم. نامجازها. نمیشد نباشن. باید کامل میشد. نمیشد بدون نامجازها. باید تقلب میکردم. تقلب کردم.
به خشم منطق، به حیرت عقل، و به سکوت پرسشگر مادرم میخندم. پریسای داخل آینه میگه لحظه رو عشقه! زمانش که رسید جفتی آه میکشیم. زمانش الان نیست. شاید ماه های آینده باشه. شاید هم سال دیگه همین زمان. مونده هنوز. امشب رو عشقه. بهش گوش میدم. لبخند میزنم. به همدیگه لبخند میزنیم. پریسای داخل آینه از آرایشش خوشش میاد. دستش رو به حالت رقص تاب میده و موهاش رو بدون اینکه دستکاری بخواد بیخودی دست میکشه و کنار میزنه. آخرین شبی که اینهمه آگاهانه از جنون بدفرجامم عشق کردم کی بود؟ هیچ زمانی. هیچ زمانی! پیش اومد که از جنونم عشق کردم ولی شبیه امشب نبود. به انتهای مسیر آگاهی نداشتم. حالا آگاهم. دلم جیغ و قهقهه و رقص نمیخواد. دلم میخواد در سکوتی آروم شناور باشم. این هوا رو نفس بکشم و آهسته به پیشبینیهای وحشتناک منطق بخندم. دلم میخواد ولو بشم و همراه جریان یکنواخت نفس هام جاری بشم و برم تا رویاشهر و حسابی بگردم. دلم میخواد دست در دست شب زیر آسمونی که ندیده رنگ آبی روزهاش و هوای مهتابی شبهاش رو میشناسم در آواز آشنای ستاره ها محو بشم. دلم میخواد… دلم میخواد دیگه ننویسم. شب بهشت.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 1
- 1
- 102
- 41
- 1,640
- 8,106
- 299,076
- 2,671,901
- 273,740
- 3
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02