صبح5شنبه.
در خونه. داخل اتاق بغلی بحثهای مملکتی با شدت و حرارت تمام در جریان بود که من بعد از خوردن یه چایی سریع در رفتم. اینجا حسابی به اون شدت و حرارت خندیدم. خیلی با حاله.
از دیروز آرامترم. خیلی خیلی آرامتر. همه چیز در امنیتی خوابآلوده در جریانه. آرامش خوابگرفته جاریه و من برکنار از خشم وحشی دیروز به مشقهای این آخر هفته که باید انجام بدم متمرکزم. به قول خودمون، حله.
عادل بدجوری افتاد. کرونا. باید امروز که بیدار شد بهشون زنگ بزنم ببینم در چه حالن. کاش سریعتر دوران اوج بیماری رو سپری کنه! دلواپس3تاشونم. عادل، مرضیه، و باران کوچولو که هنوز وارد جهان خاکی نشده اما من حسابی به عنوان یه نفر کامل به رسمیت میشناسمش. کاش اوضاع داخل اون خونه کوچولو سریعتر به حالت آرامش برگرده! واقعا اینو میخوام.
دیشب آخر شب فکر میکردم چه جوری میشه این5شنبه جمعه به شدت بهم خوش بگذره! جوابش رو گیر نیاوردم. بیرون رفتن؟ نه حسش نیست سرده درضمن هرچی بخوام همینجا دم دست موجوده. سفارش خوشمزه ها؟ نه خوشم نمیاد پریشب نزدیک بود نفلهم کنه تازه تنها نیستم من فقط زمانهای تنهایی هام از این کارها میکنم. آشپزی؟ اولا خوردنی دارم دوما باز هم تنها نیستم مادر خواه ناخواه میاد وسط میدون و من زمانهای آشپزی دلم میخواد فقط خودم وسط میدون باشم. یه فیلم جدید؟ فیلم اونهمه واسم دوست داشتنی نیست. یه کتاب از مدل دلخواهم؟ دم دستم نیست. خرید؟ چیزی لازمم نیست ولخرجی هم مثبت نیست. دیگه چیزی به نظرم نمیاد ولی همچنان دلم میخواد بهم خوش بگذره. دشیب جوابش رو گیر نیاوردم و عوضش حدود نیم تا یک ساعت با بچه های اینترنت اونقدر مسخره بازی درآوردیم که گیج شدم و رفتم خوابیدم. حرص این2روز و خنده های آخر شب با خستگی متحد شدن و حسابی ضربهم کردن. خب دیشب گذشته الان چه مدلی میشه به من خیلی خوش بگذره؟ آهان یکی دیگه از گزینه های پیشنهادی که اتفاقا دیشب مطرح شد مونده. خواب. تمام روز بخوابم؟ وووویییی! اصلا موافقش نیستم. مورمورم شد. ابدا دلم نمیخوادش. میگم تا موردی واسه خوشگذرانی مضاعف پیدا نکردم برم چندتا خط مشق گوش کنی انجام بدم بلکه الهامات خوشگذرانه به سرم تابیدن و از جا پریدم و رفتم سراغش. البته این اتفاق نمی افته و الان مشغول مشق میشم و یه دفعه ظهر میشه و شب و الی آخر. خب کاریش نمیشه کرد. همین اندازه که امروز شبیه دیروز نیست کلی ایول داره. پس ایول!
اوه خدا باورم نمیشه ساعت از9گذشت؟ کی رفت آخه! هی بابا زمان سر جد ابلیس وایستا به جان خودم رسیدم وایستا منو جا بذاری بیچاره میشم اون هفته زمان واسه مشقهای من نیست تو رو جون دقیقه هات وایستاااااا اومدم! تا بعد.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 8
- 4
- 102
- 41
- 1,647
- 8,113
- 299,083
- 2,671,908
- 273,743
- 3
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02