دود خالص.

بعد اظ ظهر4شنبه. داخل خونه از راه مدرسه. اردوی بچه ها. بچه ها نیومدن. اردو کنسل شد ولی کلاسی هم نبود چون بچه ها نیومدن. من ثبت بودجه بندی ها داخل یه دفتر فسقلی رو تموم کردم که از شنبه دوباره دستم سبکتر بشه. از ترس مجازی شدن کلاسها کاغذهام رو با خودم میبردم و باز میاوردم. حالا دیگه لازم نیست. هی! این سال تحصیلی کزایی کی تموم میشه!
شارژر سیستمم همراهم نبود. با گوشی متصل شدم و رفتم داخل کانال بسته تیمتاک. رادیو. دعا میکردم کاش شارژم تا11و30دووم بیاره و لازم نشد! خب اینها که گفتن نداشتن الان من اینجا چیکار میکنم؟
با کیبورد سیستم اصلا فیکس نیستم. اون یکی رو یعنی این یکی رو همراهم نبرده بودم. بیخیال فقط2ساعت اونجا بودم. آخجون بعدش آخر هفته شروع شد.
دلم پول میخواد. پول واسه موارد کوچولوی معمولی و ازینا.
برادرم دیشب مخ مادرم رو میزد و دادش رو درآورد. میگه رادیاتورهای خونه منو عوض کنیم. زنگ زده سوال هم کرده طرف میگه13میلیون بیشتر نمیشه. خخخ13میلیون بیشتر نمیشه! هوممم! ناقابله. فقط13میلیون تومن چیزی نیست که! واسه منه معلم خودسرپرست که شب اول هر ماه داخل دفترچه یادداشت بریلم واسه خرجهام دفترچه مدیریت هزینه پر میکنم مگه13میلیون با این قیمتهای لعنتی که هر روز دارن میرن بالاتر پولیه! عجب من ایرادگیرم ها! همه چیز که گل و بلبله گرونی هم که نداریم قیمتها هم که ثابت هستن قرار نیست فنرشون در بره و پرواز کنن بالا خودم هم که در دریای ارث پدری و اجدادی شناورم الان هم صندوق بیکران گنجی که بالاش نشستم در اختیارمه تا هر غلطی میخوام با محتوای داخلش کنم حالا13میلیون تومن ناقابل هم بدم واسه تعویض رادیاتورهای مزخرفی که یه دفعه هوس کردن ادرارشون رو داخل برنامه زندگی من ول کنن طوری که نمیشه!
آخ خدایا من واسه چی اینهمه حال روانم خوش نیست؟ چیمه؟ واسه چی همون لحظه درست همون لحظه های کزایی داخل کلاس دلم دیوار اتاقم رو خواست تا سرم رو تکیه بدم بهش؟ من واسه چی اینهمه شدید خستم؟ بذار دسته کم اینجا نق هام رو عربده هام رو بزنم. از پریشب به این طرف وحشتناک حس خستگی میکنم و میدونم این درست میشه الان این طوری هستم. این هیچ ربطی به رادیاتور و سر کار و ریاضی بچه ها نداره. واقعا مال هیچ چی نیست پس من چه دردمه اینهمه دلم دیوارم رو میخواد که سنگینی سرم رو سبک کنم روی سینش؟ بر ذات تاریک لعنت خب الان چی شدم آخه!
به شدت دلم نامجازی قویتر از مال خودم رو الان میخواد. پیشنهاد ترسناک اون روز رو میخوام. هی! این درست نیست. درست نیست؟ به جهنم که درست نیست. به جهنم که درست نیست بذار درست نباشه. آخه واسه چی من باید اینهمه سعی کنم که درست باشم و عوضش هیچ چیزی واسه من درست نیست؟ من مثل سگ زور میزنم درست باشم خودم و همه چیز و عوضش چی گیرم میاد یه مشت مسخره بازی مزخرف که دقیقا همون زمانی میاد که نباید بیاد. و من فقط باید درست باشم. واسه چی؟ واسه چی؟ به چه نتیجه ای میرسن این سعی کردنها؟ به کجا میبرنم این درست رفتن ها؟ خودم رو مسخره کردم. شدم سوژه خنده اطرافم. تفریحشون رو جور کردم با این تئاتر مضحکی که ساختم واسشون از خودم. که چی؟ دقیقا که چی؟ الان چی؟ آخه که چی؟
باز به سرم زده از مدل به شدت ناحسابیش. به نظرم روانم تزریق لازمه. باید یه چیزی بهش بزنم تا دست از عربده زدن برداره و آروم بی افته یه گوشه. خب من که تزریقات بلد نیستم پس بیخیالش.
بسه دیگه من یهخورده دیگه درست میشم بعدش اینجا رو میخونم خودم هم میخندم به خودم. فایده این گفتن ها چیه! درد یا درمون داره یا نداره. از این2تا که بیشتر نیست. اگر درمون داره پس باید جای هوار کشیدن به راهش رفت تا درست بشه. اگر هم نداره باز هم به جای عربده زدن باید باهاش کنار اومد تا سبکتر پیش بره. خب گیریم که درمون داره. الان درمونش کو؟ من باید چه معامله ای کنم؟ شاید نمیدونم. شاید هم میدونم و دلم نمیخواد معترف باشم که میدونم. در هر حال من از3ساعت تا3روز دیگه دوباره رو به راه میشم. میام اینجا و از آواز ستاره و شب مهتابی و صبح قشنگ و لحظه های چنین و چنان مزخرف سر هم میکنم. پس بد نیست الان بیشتر از این ضایع بازی نپاشم اینجا.
دلم میخواد اینو منتشرش نکنم ولی واسه چی! بذار باشه. این هم یکی از داستانهای روز منه. یکی از ماجراها و یکی از ساعتها و یکی از صحنه های زندگی شخصی من که به دلیل یا دلایلی که خیلیهاشون رو شاید درست نمیدونم تلخ و تاریک گذشت و با فوران خشمی که جنسش رو چندان نفهمیدم کامل شد. دلیلی واسه عدم انتشارش نمیبینم.
با کیبورد سیستمم واقعا سخت مینویسم داخل مدرسه نشد اینو کاملش کنم آوردمش اینجا. بذار ببینم چه کردم. بعدش هم اگر حسش بود یکی2خط از مشق گوش کنیم رو جور کنم. شاید عصر یا شب چیزهای بهتری اینجا نوشتم. امیدوارم. الان دیگه حسش نیست. نه منفی نه مثبت. دیگه نمیخوام بنویسم. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *