اراجیفِ دلچسبِ فقط خودم.

5شنبه بعد از ظهر.
هیچ عجله نکردم. دیر بلند شدم، وسوسه بیرون زدن و خریدن اون پلیر بیگانه رو با فشار از سرم هل دادم بیرون، پست15دی گوش کن رو جمع کردم و فرستادمش زمانبندی که منتظر بازبینی مدیره، قهوه خوردم، 2تا، آخ جون، تفریحات نامجاز داشتم، به چندتا چیز فکر کردم، به کابوس دیشبم و رفتار بعد از کابوسم خندیدم و خجالت کشیدم، گوشیم رو برداشتم و واسه161نوار کاست خالی که در جریان پاکسازیهای هفته پیش از بالا روی سرم باریدن و کم مونده بود ملاجم رو نفله کنن دنبال مشتری گشتم که موفق نبود، و زدم بیرون و اون پلیر بیگانه رو خریدم و آوردم خونه. بعدش هم سیستم با معرفت رو بیدارش کردم که فایلهای انگلیسی پاتر5رو بخونه و بدون فکر کردن به بالا رفتن وزن مسخره ام داخل آلاچیق تیمتاک نشستم و در آرامش کامل ناهار مفصل خوردم. الان هم با یک لیوان بزرگ نوشابه با یخهای شناور اینجا نشستم و دارم مینویسم.
مادرم به احتمال بسیار قوی امشب اینجاست. میخواستم برم دوش بگیرم که البته نرفتم. بیخیال فردا صبح هم میشه رفت.
باید دفتر پست25دی رو باز کنم. و این پلیر بیگانه باید کمکم کنه که دوباره سر درسهام رو جمع کنم. کار امتحانش داخل مغازه و اینجا داخل خونه کمی انجام شده و الان باید بلند شم و به سیستم معرفیش کنم تا از امشب واسه رد و بدل کردن فایلهای صوتی که میخوام بیرون از این4دیواری عزیز همراهم باشن دستم باز باشه. پیش از این با تلگرام و یونی گرام انجامش میدادم. فیلترینگ. بیخیال. امیدوارم دستم خیلی سریع در استفاده از این تازه وارد جدید بیگانه سریع بشه! من باید دوباره درس بخونم. نه اندازه زمان کلاس هام ولی بیشتر از این3ماهی که گذروندم. خیلی بیشتر. گوشیم داره رگباری نق میزنه. تلگرام که نمیشه باشه. فیلتر شکنم باز نیست. پیامک هم که نیست زنگش متفاوته پس چیه؟ بیخیال میبینم حالا.
جهان آزاد گوش کن فعالتر شده. حالا دقیقا3برابر ماه های پیش کار میبره. به جای یکی3تا پست در هر ماه میره. نمیدونم بازبینی ترجمه های بقیه میتونه بخش کوچیکی از مطالعات زبانم به حساب بیاد یا نه. کاش یک کسی شبیه راهنما بود که ازش بپرسم! بیخیال.
سرده پس من واسه چی نوشابه با یخ میخورم؟ جنونم رو عشقه! وای خدا دارم از سرما مورمور میشم این چه کاریه که میکنم؟ بیخیال دلم میخوادش.
این لیوانم رو دوست دارم ولی خیلی ازش میترسم هر آن حس میکنم ممکنه خودش یا درش یا قاشقش از دستم در بره و نفله بشه. چیه! لیوان خودمه دلم میخواد در موردش حرف بزنم. به من چه که مسخره به نظر میاد! اینجا هرچی دلم بخواد میگم. از هرچی دلم بخواد هر اندازه دلم بخواد حرف میزنم. سایت خودمه. این مدلی دلم میخواد. اصلا دلم میخواد یک پست طولانی در مورد لیوانم بزنم و هی ازش بگم و بگم و باز بگم و باز بگم. لیوان خودمه. سرامیکیهاش قشنگ بودن ولی من موارد شفاف رو دوست دارم. من نمیبینم ولی به رنگ گیر میدم. به شفافیت گیر میدم. به قشنگی گیر میدم. واسه چی اینطوریه؟ همینه که هست. گیره خودمه. امروز داخل اون مغازه به رنگ پلیر بیگانه که الان داخل کیف کوچولوش توی کشوی من کنار دیزی و اسپیکر آروم گرفته گیر دادم. به رنگ کیفش هم گیر دادم. میخواستم دقیق بدونم چه رنگیه. رنگها و توصیفات از نگاه های بیناهای متفاوت متفاوت هستن. کاش خودم میدیدم! دلم میخواد از نگاه خودم ببینمشون. بیخیال. نمیشه دیگه. نشد دیگه.
امروز صبح باز از عمو حافظ چیز پرسیدم. جواب سوال اصلیم رو کلی و کوتاه داد. اما کلی نصیحتم کرد. که مواظب باشم. که هوای اطرافم رو داشته باشم. که گرفتار چیزی شدم که انجامش به صلاح نیست. به صلاح نیست؟ هی! چه انجامی؟ من که نمیخواستم چیزی رو انجام بدم! اصلا نمیشه که بخوام انجامش بدم. اگر میشد باید به منفی مثبتش فکر میکردم ولی الان… میگم، یعنی حالا خودمونیم! کسی که اینجا نیست جز من و خودم. گیریم که1درصد من اونقدر احمق میشدم که به انجام همچین چیزی فکر میکردم، یا اصلا1درصد انجام شدنی بود که نیست. یعنی اگر میشد من واقعا همچین غلطی میکردم؟ واقعا میکردم؟ اوه خدایا! بذار من… خدایا! اوه خدایا! نه! نه واقعا نمیکردم! همچین غلطی نمیکردم! این فقط… این… نه واقعا نه! یکی اومد داخل آلاچیق.
خب آقای بروژی بود رفتش. باهام حرف میزد. میگفت تو میتونی واسه یک جمع بزرگ انرژی مثبت بفرستی. گفت چی مینویسی گفتم اراجیف. گفت به درد هم میخورن گفتم نه. گفت پس واسه چی مینویسی گفتم واسه اینکه دلم میخواد. گفت قانع شدم. به نظرم شاید خیال کرد دارم بهش جواب سربالا میدم. واسش توضیح دادم که ببینید واقعا همین مدلیه که گفتم. این نوشتن به درد کسی نمیخوره واقعا فقط چون دلم میخواد مینویسمشون. اگر تصور جواب سربالا ازم داشت به نظرم تصورش رو پاک و اصلاح کردم. دلم نمیخواد تصورش این باشه چون واقعی نبود. دلیلی هم نداشت همچین کار زشتی کنم. ایشون داشت سوال میکرد و قشنگ نیست تا لازم نشده من به کسی جواب چپکی بدم و نمیدم. البته فرشته نیستم اگر کسی سر به سرم بذاره یا جواب نمیدم یا میچرخونمش که بیخیال بشه و بره ولی اینجا و الان موردی نداشت و نکردم. یه جرعه بخورم.
وووووییییی یخ زدم این یخها هم توی این سرما آب نمیشن منجمدددددد شدممممممممم!
اوه ساعت18دقیقه به3بعد از ظهر؟ باورم نمیشه کی گذشت!
امروز برقکار میاد. تعویض و تعمیر لامپها و افزایش نور خونه و نصب2تا پنکه دیواری. سماور رو هم روشن نکردم باید بلند شم برم روشن کنم. و پلیر بیگانه رو هم باید به سیستم معرفی کنم. خیلی چیزهاش رو باید بلد بشم. حتی مال پلیر قدیمی خودم رو هم یادم رفته اگر تعمیر میشد یا یکی شبیهش رو پیدا میکردم باید دوباره بلدش میشدم. هی! تصورات و تفکرات متفرقه ی متفرقه ها به جهنم ولی من دلم واسه این پلیر بیگانه سوخت. حس کردم اگر شبیه ما زبون و ادراک داشت بهم معترض میشد که مگه من خواستم بیام اینجا که الان بهم حس کدر گرفتی و با لفظ بیگانه توضیحم میدی؟ تقصیر من نیست که از پلیر قدیمیت قد15سال خاطره داشتی و سر کلاسها و درسها و تنگناهای اون تونل کزایی همراهت بود و عاقبت هم برید و نکشید. من فقط یک دستگاه داخل یک جعبه بودم انتظار داری چیکار کنم؟
راحت باش بلند بخند من خیالم نیست خودم میدونم تا کجای ماجرا بوقم ولی از این بوق بودنم هیچ بدم نمیاد. به نظرم این پلیر بیگانه، نه. این پلیر جدید اگر اینها رو میگفت درست میگفت. اگر دل داشت باید ازش دلجویی میکردم. تقصیر اون نیست که من یک جاده منتهی به سراب رو گذروندم و وسط اون راه لعنتی تمام وسایل آشنای گذشته ام رو از دست دادم. باید مهربونتر باشم. الان هم باید بلند شم برش دارم ببینم چه مدلی میشه با اون سیم فسقلی این2تا دستگاه به هم متصل بشن. میدونم با وجود گوشی و دیزی و اینکه من فعلا خیلی بیرون از خونه نمیرم و کلاسی هم در کار نیست میشد که از خیر خریدنش بگذرم ولی نگذشتم. این کار رو کردم. تمام. یه جرعه دیگه بخورم.
وووییی سرده! ساعت10دقیقه به3بعد از ظهر5شنبه. نق برقکار و حس مثبت تفکر به افزایش نور خونه هرچند من اصلا نمیبینمش و نصب پنکه ها و خلاصی از دست کارتونهاشون و پیدا کردن مشتری واسه اون نوار کاستهای خالی هم باشه واسه بعد. سماور و چایی و پلیر. دیرم شد. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *