به دنبال دیروزی ها.

بعد از ظهر2شنبه. فردا تعطیله و من دیشب فهمیدم. این غافلگیری سوپر عالی بود! آخ جون!
امروز با یک مشت تیله و ستاره های کاغذی داخل مدرسه ماجرایی بود. حس توضیح نیست ولی قشنگ بود خیلی خیلی قشنگ.
کیبوردم افتاد پشت تخت کلیدهاش در اومد همه رو جمع کردم جز یکی و امروز واسه پیدا کردنش کل اتاق به هم ریخت که این هم ماجرایی بود و باز هم حس توضیح نیست.
پیرو جنگ5شنبه که پیش از این شرحش رفت، یک سری چیز پیدا شد که حسابی عزیز و حسابی…
پلیر داغونم رو پیدا کردم. در واقع جنازهش رو پیدا کردم. اینو سالها پیش خریده بودم و یکی از مواردی بود که تا نیمه راه درس و کلاس هام باهام اومده بود و وسط راه برید. شبیه2تا کامپیوترم. شبیه دیزی پلیرم که یکی از آخرینها بود و دیگه اواخر بدون پاور بانک تا آخر کلاس جواب نمیداد. دیزیم رو هنوز دارمش. پلیره واقعا خوب بود. همه جا همه جا باهام بود. پیش از درسم و در جریان درسم. اما نکشید. برید. یک روزی خاموش شد و دیگه روشن نشد. بعدش در توفان ماجراها غیبش زد. حالا پیدا شده. چقدر دوستش داشتم!
میدونی؟ بخند طوری نیست ولی من با وسایلم رفیق میشم. رفاقت واقعی. از رفاقت با آدمها امنتره. وسایل من از آدمها واسه رفاقت با یک کسی شبیه من موارد امنتری هستن. خیلی امن. این هم یکیشون بود.
رفتم دنبالش تا شبیهش رو پیدا کنم و بخرم. قیمتش خیالم بود ولی… من اینو میخواستمش. من اینو میخوامش. نبود. هیچ کجا نبود. حتی داخل اینترنت. کلی مدلهای بالاتر و پیشرفته نشونم دادن و کلی تشویق که اینو بردار بهتره. من چیز بهتر نمیخواستم. من پلیر خودم رو میخواستم. پلیر قدیمی خودم رو. رفیق قدیمی خودم که14-15سال همه جا همراهم بود دقیقا همه جا. گفتن دیگه نیست. زمانش تموم شده. احتمال تعمیرش هم0هست. بعضی ها هم شاید چون ناراحتی واضحم رو دیدن گفتن بیار آزمایش کنیم شاید بتونیم واست همین رو درستش کنیم. ندادم بهشون. نمیخوام بازش کنن. داخل سایتها هم نیست. پلیر من هیچ کجا نیست.
دیروز رفتم وسط خریدهام هر جایی که میشد دنبالش گشتم. تمام شهر رو گشتم. نبود. اومدم خونه. باقی موارد همه انجام شده بود ولی این دستگاه کوچولو هیچ کجا نبود. آخر شب… من هیچ زمانی عاقل نمیشم. دلم نمیخواست اینو نق کنمش ولی کردم. گفتم و گفتم.
-من کلی گشتم ولی مدل پلیر من هیچ کجا نبود. گفتن زمانش تموم شد. دیگه رفته. ولی من میخوامش. من خیلی چیزها رو میخوام. من هرچی در گذشته داشتم رو میخوام. من پلیرم رو میخوام. پلیر قدیمی خودم رو. رفیق قدیمیم رو. سیستم قدیمیم رو. دیزی پلیرم رو. پریسا. من پریسا رو میخوام.
و بعد…
دیر وقت بود. خسته بودم. کسی نبود ببینه. تنهایی این زمانها چه نعمتیه. تا خودم نگم کسی نیست به خریت هام بخنده ولی اینجا خیالی نیست بذار بگم. بگم که چقدر شبیه بچه ای که عروسکش رو بخواد پلیرم رو میخواستم. بگم که دیشب وقتی داخل نت هم گیرش نیاوردم و مطمئن شدم نیست از شدت نا امیدی همونجا ولو موندم. بگم که بعد از نق هایی که زدم گریه ام گرفت. بذار اینجا همه رو بگم. طوری نیست تو بخند ولی بذار من اینجا خودم رو بگم.
پلیر جدیدی که کاندید شده برای ورود به جمع وسایل کشوی من هم گرونه هم پیشرفته و هم کارش درسته ولی… مال من نیست. پلیر من نیست. رفیق من نیست. اون دستگاه مدل امروزی دهه90لعنتی رو با من نبود. از اشکم خیس نشد. از شدت استرس توی مشتم فشرده نشد. با صدای کوچولوی اسپیکرش خوابم نکرد. خدایا کاش فقط یه دونه از اون مدل قدیمی و دمده یک جایی بود! این دستگاه جدید پلیر من نیست. رفیق قدیمی من نیست.
دیشب زیاد نق نزدم. فقط چند لحظه. بعدش خخخ آروم خوابم برد. خوابیدم ولی صبح که بلند شدم و الان که دارم مینویسم هنوز پلیرم رو میخوام. امروز با مادرم در مورد اون دستگاه جدید صحبت کردم. میگه اگر خیلی لازمش نداری فعلا دست نگه دار. لازمش؟ یعنی واقعا چقدر من یک پلیر با اون قیمت وحشتناک لازم دارم؟ یک دوست میگفت ببین تو اون زمان کلاس میرفتی الان که دیگه کلاس نمیری ضبط صدا بخوایی با گوشی ضبط و پخش کن. مگه باز میخوایی کلاس بری؟ خندیدم. یعنی چیزی شبیه خنده بود و بعدش سکوت. حالا خودمونیم واقعا من اینو اینهمه لازم دارم؟ به نظرم نیاز خطرناکی نیست ولی… این باید باشه. این نه. پلیر خودم. اه لعنتی! بسه دیگه! خدایا پس من کی آدم میشم؟ عاقل نمیخوام بشم ولی دسته کم در این مدل زمینه ها یهخورده درست بشم دیگه!
کلید اف1کیبوردم بعد از اون ماجرای پشت تخت و جاگذاری مجدد انگار لق میزنه. بیخیال بذار بزنه داره کار میکنه و همین کافیه.
ظرفیت قهوه خوردنم تکمیله. چه بد! دلم قهوه میخواد. بیخیال عوضش بازار میوه و آب میوه حسابی گرمه خخخ. فعلا حس آبمیوه گیری نیست شاید شب.
وایی خدا فردا تعطیلی و آخ جون! میتونم کلی مشق گوش کنی بنویسم. تازه فردا استرس صبح زود ندارم میتونم حسابی زیر پتو بلولم. واقعا صبح زود چه تعطیل باشم چه نباشم بیدار میشم ولی همین اندازه که میدونم مجبور نیستم سر ساعت بلند شم بهم حس مثبت میده. پس همچنان آخ جون.
دیگه بسه نمیخوام بنویسم. الان زمان واسه ویرایش دارم بذار ببینم کجاها اون بالا خرابکاری کردم درستش کنم بزنم بره. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

10 دیدگاه دربارهٔ «به دنبال دیروزی ها.»

  1. وحید می‌گوید:

    سلام

  2. وحید می‌گوید:

    درود

  3. وحید می‌گوید:

    حال شوما

  4. وحید می‌گوید:

    احوال شوما

  5. وحید می‌گوید:

    خوبی شوما؟

  6. وحید می‌گوید:

    چطوری شوما؟

  7. وحید می‌گوید:

    چه خبر شوما؟

  8. وحید می‌گوید:

    چه می کنی شوما؟

  9. وحید می‌گوید:

    شکلک پوست تخمه ریختن

    • پریسا می‌گوید:

      سلام. حالم این روزها از جنس حال تمام مردمه. خبری نیست جز زندگی معمول. کاری نمیکنم جز اینکه پیش برم و پیش ببرم. شبیه همه. ایام به کام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *