گشتک.

اطراف ظهر1شنبه. این هم از امروز! آخ جون.
عادل ماجرای خریتم رو واسه مرضیه تعریف کرد. مگه دستم بهش نرسه! دیروز بعد از کلاس زبان کلی کتک مجازی خوردم بعدش هم مجبور شدم قسم بخورم به جان جفتشون که دیگه از این مدل خوردنی ها رو آزمایش نکنم. هرچی گفتم اتفاقی بود باورش… هومممم. در هر حال تا اطلاع ثانوی جرأت تکرار تجربه های این مدلی رو ندارم.
داخل تیمتاکم. خیلی شلوغ نیست که در برم. کلی کار باید کنم. این لحظه حسش نیست. امشب باید یکیشون رو جمعش کنم اگر بمونه واسم دردسر میشه.
مواردی که از دیدن و پذیرفتنشون خوشم نمیاد اطرافم زیادن ولی من همچنان میخندم. کسی میگفت… بیخیال. اون کسی ها الان اینجا نیستن. باشن هم فایده نداره. من زمانی مرد شکستن سکوتهای سیاه بودم. یعنی الان هم هستم؟ کاش باشم!
گشنمه. به نظرم باید بلند شم یک فکری واسش کنم. دیگه نوشتنم نمیاد. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *