فقط نق.

بعد از ظهر جمعه. خدایا این سردرد و کوفتگی کلافم کردن. بلند که میشم5دقیقه بعدش حس میکنم1کیلومتر راه رفتم و میخوام بی افتم. این واسه چی عادی نمیشه؟ هر دفعه همین طوری کلافه میشم. کدئین بدجنس اثر کن دیگه! همیشه دیر اثر میکنه. باید زودتر بلند میشدم میخوردمش ولی این فقط تخفیف سردرده من خوشم نمیاد با جسم پر از سرب تمام عمر اینجا بی افتم. خدایا لطفا از این کوفتگی دائمی واقعا بدم میاد. لعنتی!
از دیشب تا تقریبا نیم ساعت پیش داخل تیتی2بودم. موزیک میخوند. خیلی یواش. من کتاب میخوندم و چرت میزدم و… الان در حال تماشای کارتون داستان اسباب بازی3بودم که وسطش اومدم اینجا. مادرم از ارتفاعات برمیگرده. باید درست بشم. توانم رو لازم دارم. هیچ حس ندارم دوباره شبیه دیشب افسارم لق بزنه و بعدش از پشیمونی گیج بزنم. میگم اگر برم داخل حموم و اون دوش نفله رو باز کنم همین طوری زیرش بمونم تا حسابی خسته بشم اوضاع بهتر میشه؟
باید مثل گذشته چیزی گیر بیارم که منتظرش باشم. مثلا فردا برم دنبال… اوه خدایا نه این واقعا درست نیست. آخه هر غلطی رو که نمیشه کرد این کار دستم میده. بذار ببینم چی میتونه حالم رو جا بیاره! الان؟ هوممم! هیچ چی. چیزی خاطرم نیست. انگار ذهنم هم خوابش میاد. ذهن مسخره! جسم مسخره! بسه دیگه بیدار شید لعنتیها!
حقوقه عاقبت رسید. خب که چی؟ با1تیکهش1چیزی بخرم که خوشم بیاد. هیچ چی. اون ادکلن کزایی که خیلی دلم میخواستش. ادکلن به اندازه کافی دارم فعلا نمیخوام. جاعودیه هنوز اونجاست. ول کن بابا حوصله داری! بوی خوش بخوام فعلا دستگاه فسقلیم موجوده موادش رو هم هنوز زیاد دارم. یک کارتریج نو. هنوز یکی زاپاس واسم مونده ولی لازمه بانکم پر باشه و اون شات کزایی. حسش. اوخ جان ولی این اصلا مثبت نیست لعنتی این خطرناکه اگر یکدفعه قلبم بره توی حس و دیگه دلش نخواد بزنه چی؟ خب هیچ چی بعدش میخوابم. میخوابم تا همیشه. هی! بسه دیگه! واسه چی باید اینو بخوام! من که میدونم این حالت ترکیبیه از افسردگی معمول هر دفعه و حس و حال عصر جمعه. این موندنی نیست پس واسه چی الان… آخ خدای من این جفنگه من هر دفعه به هر دلیلی عادی یا غیرعادی بیمار میشم شبیه بچه کوچولوها دلنازک و بهانه گیرم. دلم میخواد از یک پخ گریه کنم و تمام موجودیتم در نهایت آمادگی برای نق زدنه هرچه بیشتره. واسه چی اینطوریه؟ یعنی هر کسی بیمار میشه کم و بیش مدلش این شکلیه؟ خیلیها رو دیدم که اینطوری میشن. بعضی ها خفیفتر یک سریها هم شدیدتر. ولی واقعیتش خودم تا پیش از این ماه های آخر اصلا نمیشد که به خودم توجه کنم ببینم اینطوری هستم یا نه. من حتی خودم هم واسه خودم زمان نداشتم. این2ماه آخر دارم میبینم که… تلفن. اوه امروز فوتبال بین ایران و ولز! همین الان پشت خط یادم آوردن. من رفتم بازی!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *