عصر جمعه، عصر تاریک.

عصر جمعه. چه مرگم شده واسه چی امروز هی میام اینجا؟
فوتبال تموم شد. ایران برنده شد. دقیقه های آخر پشت سر هم2تا زد. بچه های تیمتاک از هیجان جیغ میکشیدن و جیغ میکشیدن.
بعد از بازی بلند شدم پرخوری کردم و چایی خوردم بلکه این سردرد دست برداره. پس این کدئین چه غلطی میکنه؟ لعنتی!
مادرم زنگ زد گفت دیر میاد. کاش چایی سردرد رو تخفیف بده! من اهل چایی نیستم مگه اینکه یا تنها نباشم یا زمانهایی شبیه الان. ول کن بیخیال. هرچند مطمئن نیستم چایی واسه این مدل زمانها کمک کنه ولی… هی! ول کن!
داستان اسباب بازی3رو تماشا کردم. این دفعه دقیق. دوباره اونجایی که دست هم رو دم آتیش گرفته بودن چشم هام خیس شدن. بعدش هم همینطور. زندگی با قواعدش. ولی اسباب بازی هایی که دست توی دست هم میرفتن طرف آتیش… این اوجش بود. دفعه پیش هم گریه ام گرفت. امروز انگار بیشتر. شاید واسه خاطر حس و حالم. خدایا واسه چی دنیای تو اینقدر سیاه شده؟ بقیه رو نمیدونم الان نمیخوام هم بدونم ولی من خودم همیشه یک دنیای کوچیک در اطرافم دلم میخواست خالی از وحشیگریها و سیاستها و پدرسوختگی ها و رفتنها و خداحافظیها و جداییهای متداول. سعی کردم ولی تو بهم ندادی. سخت نبود. دنیایی که دلم میخواست قد بهشتی بود که الان ازت یواشکی میخوام. روی خاک که ندادی. نکنه بهشت منو هم ندی بهم؟ ازت تعجب نمیکنم اگر ندی. خدایی که با اونهمه تواناییش یک رنگین کمان کوچیک رو از یک بچه دریغ کرده هیچ عجیب نیست بهشت منو هم نده بهم و خیالش هم نباشه که چقدر شدید و چقدر آتیشی و چقدر دردناک میخوامش. راستی خدایا! کیان چطوره؟ اون بالا هم قایق میسازه؟ امیدوارم جایی که حالا رفته آسمونش حسابی رنگین کمان داشته باشه! حوصله ندارم دعا کنم. امروز حس میکنم فایده نداره ازت بخوام. تو نمیدی بهم. تو مهربونی ولی برای اونهایی که اون روبرو آماده وایستادن که خوردمون کنن. مهربونیت رو دارم میبینم اما جهتش… خدایا! پیش از این همیشه دلم گرفت از خاکت و اومدم بهت گفتم. الان دلم از خودت گرفته. عمیق و شدید دلم گرفته ازت. من نمیتونم اینجا همه چیز رو بگم ولی تو میدونی. پس الان میدونی چه دردمه. بدجوری دلم گرفته ازت! فقط خودت میدونی اندازهش رو. خدایا! خیلی دلم گرفته ازت. خیلی!
ای کاش این حال و هوا سریعتر از سرم بپره الان خفه میشم. آخ سرم. وای جدی درد میکنه شاید یک قرص دیگه لازمم باشه. من از قرص خوشم نمیاد. از سردرد هم خوشم نمیاد. لعنتی بس کن واسه چی اینهمه درد داری؟ چی میخوایی؟ اینجا، هیچ کجا، هیچ تسکینی هیچ درمونی نیست. به دستهای من و کدئین قانع باش و دیگه منو اذیت نکن. دلم میخواد خیلی چیزها بنویسم. واسه کیان. واسه خیلیها. ولی قلمم فلج شده از درد. درد سرم. درد قلبم که تیر میکشه با هر ضربانش به خاطر خیلی چیزها. و بیشتر از همه به خاطر خدایی که انگار داره باورم میشه که… بسه. بسه! این چیزها نباید توی سر من باشن. هنوز جا داره. شاید فرداهایی که دور نیستن. شاید.
ساعت داره5میشه. به شدت حس میکنم یک حموم داغ لازم دارم. نمیدونم کمک میکنه یا نه ولی حس میکنم لازمش دارم. الان نمیتونم. واقعا جرأت نمی کنم. من واقعا خیلی نمیتونم وایستم. سردردم اینهمه نیست که بی افتم ولی بعد از چند لحظه وایستادن چنان وحشتناک خسته میشم که به نظرم میاد اگر ولو نشم زمین میخورم. چم شده! دفعه پیش هم اینطوری شده بودم؟ خاطرم نیست. میدونم سردرد داشتم ولی اینهمه خستگی رو خاطرم نیست داشتم یا نه. من تقریبا تمام دیروز رو خوابیدم. امروز هم که راه براه ولو میشم. نکنه این… بیخیال فردا بهتر میشم. امکان نداره یک روز دیگه این شکلی بمونم حتما بهتر میشم. این دیگه چیه! سکسکه! آخ نه! شبیه استارت می مونه هر دفعه میزنم نبض دردناک سرم میکوبه. لطفا بسه متوقف شو! لعنت بهت! لعنت به تاریک! لعنت به این سردرد! لعنت به همگیتون! لعنت!
امکان داره امشب تنها نباشم. مادرم دیر میاد و احتمالا امشب اینجاست. و اخبار. و تلویزیون. و اتفاقها. و دردها. و درگیریها. و دردها. دردها. دیوار بی معرفت! واسه چی این اواخر هرچی سرم رو به شونه هات تکیه میدم ساپورتم نمیکنی؟ این روزها تو دیواری فقط دیوار نه هیچ چیزی. پیش از اینها مهربونتر بودی. به جهنم! من پریسام. التماست نمیکنم. حتی اگر آخرین تکیه گاهه لعنتیه جهان باشی!
اون بیرون سر و صدای چندتا جوون میاد. مردمی جدا از من. عمیقا حس جدایی از جهان زنده ها رو دارم. خدایا آخه چرا این اتفاق ها افتاد؟
بسه دیگه. چه فایده داره! بذار دوباره ولو بشم و سعی کنم یهخورده دیگه کتاب بخونم بلکه این درد عوضی بیخیالم بشه. امروز رکورد نق رو زدم. این هم به جهنم. ساعت5عصر جمعه. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *