ظهر5شنبه.
بعد از یک دوش حسابی و الباقی ماجرا و آخ خدا به نظرم هنوز زنده باشم. یک زنده نسبتا تمیز. حس خوبیه.
هفته تاریک. وای خداجون آی آی آی تمام جونم اعتراض داره. دقیقا تمامش. از سرم تا نوک پا. چی میشه بگم جز نق. بیخیال همین نق رو عشقه!
مادرم اون طرف در حال گرفتن اخبار و انتقال بخشهای قابل توجهش به منه. منتظر مهمترهاش هستم و هستیم. خدایا خودت کمک کن!
در هفته ای که گذشت سعی شد که باورم بشه یک چیزهایی هنوز ازم نگذشته، که البته این نگذشتن به کار من نمیاد ولی بی فایده هم نیست. اگر یک چیزهایی هنوز ازم نگذشته باشه پس خیلی چیزهای دیگه هم ازم نگذشته و این سری دومیها به کارم میاد. مثلا اینکه در اولین فرصت پارچه هایی که از98داخل چمدون منتظر موندن رو بکشم بیرون و ببرم خیاطی و چندتا دست از پیراهنهایی که اون زمان دلم میخواست بدوزم. و اینکه به بهانه وزنم بیخیال موارد این مدلی نشم. خیلیها از خودم هیکلیتر رو دیدم که چیزهای قشنگی میپوشن و حالش رو میبرن و خودم میدونم که بیخیالی من واقعا بیخیالی نیست و بیشتر بی حوصلگیه و دارم بهانه میارم.
همچنین ازم نگذشته که دوباره خیلی چیزها که رها کردم رو زنده کنم و واسشون زور بزنم و از پیش رفتن و پیش بردنشون عشق کنم و حتی اگر پیش نرفتن من از تلاشم لذت ببرم.
باز هم ازم نگذشته که دوباره اون کیف فسقلی رو باز کنم و تمرینات ظریف مچ دستم رو از سر بگیرم.
خیلی چیزهای دیگه هم هست که ازم نگذشته. مثلا اینکه سعی کنم کمی بیشتر از نامجازها فاصله بگیرم بلکه نفس های عمیقم رو پس بگیرم که البته این یهخورده مشکله ولی شاید اگر واقعا بخوام جواب بده. گیر اینجاست که واقعا نمیخوام.
اینکه دلم تعمیر این تردمیل دیوونه رو بخواد تا باز هم ورزش کنم. نمیدونم چه مدلی باید درستش کنم ولی دلم که میشه بخوادش. گندش بزنن! کاش نفله نمیشد!
اینکه نظم در تحرکم، خوردنم، آرایش کردنم، و لذتهای کوچیک و اگر دستم برسه بزرگتر زندگیم رو دوباره یادم بیاد و واسه احیای بعضی هاشون یک حرکتی بزنم.
و خیلی چیزهای دیگه که اگر بخوام بنویسمشون شاید زیاد طول بکشه و حس تفکر نیست.
امروز صبح بعد از چند سال دوباره به موهام تل زدم. قشنگه. من از96به این طرف تل روی سرم نذاشته بودم. فشار. درست پشت گوش هام. سردرد. شاید هم ترس. این یکی پشت گوش هام رو فشار نمیده. هنوز سردرد هم بهم نداده. یک تل پهنه پر از پولک و نگین و پاپیونها و گلهای ریز توی هم. ازش خوشم میاد. کادویی بود که کنارش گذاشته بودم. امروز بعد از مدتها کاری بیشتر از شونه کشیدن به موهام باهاشون کردم. به جای خلاصی از دستشون با یک گیره فلزی یهخورده بیشتر از معمول دستکاریشون کردم و نتیجه بدک نشد.
نصف روز تعطیلم گذشت. به حساب خودم تا اینجاش بد نبود. دلم میخواد یک بهانه با حال باشه که بزنم بیرون. فروشگاه روبرو. خرید یک چیزی. نمیدونم چی. ولی دلم میخوادش. بهانه رو میگم. آخ! تاریکه دیوونه! به نظرم بهانه واسه استراحت نرم و ملایم بیشتر در دسترسه. هی! این هم مثبته. اگر وسط هفته درگیرم میکرد بیچاره میشدم. وای خداجونم این فیکس تایم عالیه.
اتاق بغلی بحث اخبار در جریانه. من داخلش نیستم. به اندازه ای که لازم داشتم میدونم. دلم نمیخواد خوابم بیاد ولی ولو شدنم میاد. ترجیح میدم الان نباشه. میخوام بشینم اینجا و تصور کنم چیها دیگه هست که هنوز ازم نگذشته.
باید پست فردا رو بنویسم. درستش میکنم. این باید فردا دم عصر بره. میتونه منتظر بمونه تا امروز عصر.
ترجمه ای که دستمه رو باید سریعتر پیش ببرم. به نظرم این دیگه نباید خیلی منتظر بمونه. انجامش میدم ولی نه درست این لحظه.
امروز نه با کسی تماس گرفتم نه حسرت کتابخونه و سفره خونه حرصم داد. امروز فقط توی خونه چرخیدم و دستهام حرکت کردن و اتصالات ذهنم جریان فکرهای مدل به مدل رو پیش بردن.
دلم یک بعد از ظهر آرام اما با حال میخواد. خدا رو چه دیدی شاید داشتم. اگر هم نشد خیالی نیست. جلد سوم کتاب نغمه ای از آتش و یخ هنوز باقیه.
احضار شدم برای ناهار. انتشار این بمونه واسه بعد. من رفتم.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 53
- 37
- 117
- 62
- 1,813
- 26,110
- 375,325
- 2,644,404
- 269,133
- 15
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02