1شنبه شب.
مادرم رفته. تنهایی. کوتاه و آرام.
تازه یا تقریبا تازه سیستمم رو روشن کردم. کتاب میخوندم. با گوشی. و ناپرهیزی میکردم. خوردن واسه تفریح همراه کتاب. تفریح مزخرف و مضریه ولی من ازش خوشم میاد و بعد از مدتها انجامش دادم.
2روز پیش در1صبح ساکت در ارتفاعات به مادرم اعتراف کردم که من زیاده خواهم. زیاده خواه، به شدت متوقع، و معترض. مادرم صادقانه تأیید کرد. و نصیحتم کرد که بد نیست این نگاهم رو اصلاح کنم و اینهمه از بالا به زندگی که الان دارم نظر نکنم چون واقعا موقعیت و مزایام ارزشمندن و اصلا درست نیست که این مدلی با نظر تحقیر ناشکری کنم. به نظرم درست گفت. مادرم همیشه درست میگفت. فقط گاهی راهش در گفتن به گروه خون منه تخس نمیخورد و نتیجه ها واقعا بد میشدن. هنوز هم گاهی میشن. توصیه هاش هنوز گاهی در نظرم تلخ میان ولی در کمال ناخشنودی گذر زمان بهم میگه که بد نبود بیتوجه به این تلخی به توصیه هاش گوش میکردم تا اینهمه مضحک به دردسرهای مضحک نمی افتادم. در حال حاضر مادرم به شدت اما نامحسوس و شاید کمی محسوستر توصیه های شاید خطرناکی بهم میده که واقعیتش ابدا دلم نمیخواد درست باشن ولی… آخ خدای من!
کم و بیش دارم برمیگردم به زمان درس خوندنم. خیلی کوتاه و آزاد درس میخونم اما به هر حال میخونم. امشب باید یک جفت آدیو دیگه بردارم. اگر نت اجازه بده. همین الان قطع شد و با توصل به نت گوشی وارد دنیای زنده ها شدم. تیمتاک. تقریبا تنها ارتباطی که میتونم تحملش کنم. شاید چون با فشار2تا کلید بسته میشه. هر زمان که بخوام.
امروز کابوسم تحقق پیدا کرد. زیر گزینه کم و زیاد سیستمم1کلید میوت هست که همیشه میترسیدم بزنمش. چندین بار هم نزدیک بود اشتباهی بزنم و همیشه میترسیدم یک روزی دستم خطا بره و امروز رفت. وحشتناک بود. حس وحشتم رو میگم. اول وا رفتم، بعدش جیغ کشیدم، بعدش دوباره وا رفتم، که البته تمام اینها1دقیقه هم نکشید. شاید هم2دقیقه. یا بین این2تا. بلند شدم زنگ زدم کمک طلبیدم و حل شد. هنوز اون حس عجیب رو دارم. ترس و بعدش خلاصی. مونده بودم چه مدلی باید سیستم ساکتم رو بدون چشم به حرف بیارم. واقعا بد بود. به خیر گذشت. خدا رو شکر!
دلم ضعف رفته یک پست اینستا بزنم. هر دفعه میندازمش عقب.
باید برم اون یک جفت آدیو رو بردارم. این2تا که هفته پیش برداشتم رو حالا قشنگ میفهمم.
خدایا اینترنت گوشی داغونه. صدای بقیه افتضاح بهم میرسه. بدم میاد از این اوضاع. آخه واسه چی شکنجهمون میدن بابا به خدا ما که توی خونه ایم لازم نیست این بلا سرمون بیاد اونهایی هم که جونشون رو گرفتن کف دستشون و رفتن کف خیابون واسه دونستن و عمل کردن راه های دیگه ای دارن. این کثافتکاری داخل اینترنت چه فایده ای داره؟ این مدلی هیچ چی متوقف نمیشه. واقعا نمیشه! واسه چی اونهایی که این کار رو میکنن نمیخوان بفهمن؟ و واسه چی تو که خدای تمام این سیرک هستی نمیخوایی واسه یک دفعه هم شده ادای طرفداری ما رو دربیاری؟ حد اقل کاری کن خیال کنیم یک بار فقط یک بار طرف مایی! حالم از این اوضاع و از نتونستنهای خودم واسه تغییرش و واسه نجات خودم از این نکبت و واسه هیچ چی و از صکوت و صبوری تو به هم میخوره! به جهنم بذار از نظر غیرتیها کفر باشه من خاکی ام من خسته شدم من چیز زیادی نمیخوام اینکه انتظار داشته باشم نت داغون ایرانی بدون استرس قطع شدن واسم کار کنه به تمام اسم هات قسم که توقع بالایی نیست1کسی بفهمه! من اینجا گیر کردم و نمیتونم چیزی رو عوض کنم. سعی کردم خودم رو از این لعنتی بکشم بیرون و نجات بدم نشد. سعی کردم با این وضعیت پیش برم و الان میبینم بدجوری سخته و تقریبا نمیشه. حالم به هم میخوره. کفر میگم؟ بدت میاد؟ خب طوری نیست. طوری نیست! من که خدا نیستم صبوریم بی انتها باشه! من خسته شدم! خسته! میفهمی؟ میفهمی؟ میفهمیییییییییییی؟ من اینترنتم رو میخوام! اینترنتی که استرس قطع شدنش رو نداشته باشم. این خیلی بالاست؟ خیلی؟ به جهنم! تمامش به جهنم! چرت گفتن های من و صبوری تو. تمامش به جهنم. به جهنم!
باز من از جا در رفتم. دارم بی حوصله تر میشم. حتی داخل تیمتاک خیلی کم با کسی طرف صحبت میشم. حتی نوشتاری. داخل کانال بسته هم دیگه چندان حس چت ندارم. حرصی نیستم. قهر هم نیستم. از تو چه پنهون، دلگیرم. دلگیرم از همه. نه واسه اینکه منو اذیت کرده باشن. نکردن. اما من دلگیرم. تقریبا از همه. زمانی که چیزهایی میبینم که نباید ببینم. به خودشون مربوطه ولی نمیتونم تحمل کنم زمانی که میبینم اونهمه… خدایا آخه واسه چی بهشون نگفتی واسه چی هشدار ندادی واسه چی اجازه میدی؟
امروز کتاب خوندم. با گوشی. ساعتها بعد از رفتن مادرم نشستم و کتاب خوندم. دور از سیستمم. دور از تیمتاک. خسته ام از چیزهایی که میبینم. از تکرار تجربه های سیاهی که بارها تکرار شدن و عبرتی در کار نبود. هنوز هم نیست. دلگیرم ازشون. از تمام اطرافم که این تکرارهای تاریک رو نشونم میدن. دلگیرم از عزیزهای خودم. عزیزهایی که حاضر شدم هرچی از دستم میاد کنم تا به نتیجه ای که میدیدم با این مدل رفتن و رفتار میرسن نرسن ولی اونها بی توجه به تیرگی رفتن و رفتن و داغون شدن و هنوز این سیر ادامه داره. دلگیرم ازشون که هنوز در خفا عزیزهای من هستن و با تکرارهای تاریک ویرانی خودشون اذیتم میکنن و سبب میشن یواشکی از دردشون ببارم. بله دلگیرم. از درون و بیرون اینترنت. از تمامشون. خدایا چقدر دلگیرم! چقدر!
کلی کار هست که باید میکردم و کنم. نکردم. تصمیم گرفتم امشب کاری نکنم. یعنی کار زیادی نکنم. تصمیم گرفتم این تنهایی آرام و کوتاه مدت رو آرام سپری کنم. تصمیم گرفتم دلواپس گیرهای جا مونده نباشم و امشب بیخیال و بی نظم ولو بشم روی راحتی و تاب بخورم و پرخوری کنم و کتابم رو بخونم. حس خوبی داشت. هنوز هم داره. ولی از این مدل تصمیمها رو نباید همیشه عملی کنم. شبهایی شبیه امشب کم هستن. باید کم باشن. کار دارم. این واقعا درست نیست. باید بیدارتر بشم. باید خودم رو از بیرون از خودم دقیقتر ببینم. باید به محتوای توصیه های مادرم بیشتر توجه کنم. باید امشب مواظب باشم تا به محض اتصال نت خونگی برم اون1جفت آدیو رو بردارم. باید پست4شنبه شب گوش کن رو بنویسم! اوه خدا اینو واقعا باید انجام بدم! و این لحظه باید این نوشتن رو تمومش کنم. خسته شدم. دیگه نمیخوام بنویسم. تا بعد.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 1
- 42
- 32
- 117
- 62
- 1,802
- 26,099
- 375,314
- 2,644,393
- 269,128
- 27
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02