صبح زود5شنبه با…

5شنبه صبح زود. بقیه کله سحر بلند شدن رفتن به ارتفاعات. واسه گازکشی یا چیزی شبیه این. خوابم میاد.
کرونا اینجا رو به افتضاح کشید. به لطف کرونا من امروز باید بیخیال کتابخونه بشم و بمونم خونه. خدایا! بیخیال. نق زدن چه فایده داره! این ویروس دیوونه آخر هفته منو خراب کرد با گفتن و گفتن هم چیزی عوض نمیشه. ولی این درست نیست. این خیلی کمتر از چیزیه که خیلیها واسه تفریح انجام میدن و حالا من حتی این رو هم باید بیخیالش بشم. هی! کاریش نمیشه کرد. بیخیال.
این روزها اونقدر فشار روی روانم اومده که حس میکنم کل اعصابم به شدت ملتهبه. احتمالا الان خود خدا هم از اون بالا خندش بگیره و بگه الان تو چی میگی این وسط اصلا به تو چه! خدایا! باشه به من چه ولی تو چی؟ تو خدایی و بی خطا. خاکیها خدا نیستن. اشتباه هم میکنن. الان ما بگیم همگی غلط کردیم تو رضایت میدی؟ قربون اون حکمتت برم خب1حرکتی بزن دیگه! گیریم ما1میانبر و اشتباه بریم. تو باید1بمب توی زمینمون بندازی بعدش بشینی اون بالا تماشا کنی؟ به نظرت بس نشده؟ قربون مهربونیت بیا درستش کن خداوکیلی من یکی پاک نفله شدم فقط از تماشا اعضای اصلی میدون که جای خود دارن. خدایا! دیگه کلمه هام واسه دعا تموم شدن تو که خودت همه رو میدونی باور کن دیگه روانم بیشتر از این نمیکشه محض معرفت بیا این افتضاحی که خورده به ماجرا رو درستش کن اومده مثل1بسته باروط خورده وسط تماشاهای من. خدایا آخه من که پدرم در اومد از دستم هم هیچ چی برنمیاد خب تو که میدونی و میتونی درستش کن آخه!
چی بگم! کاش راهی بود که حکمتت از نشدنها و ندادن ها رو پیش از اینکه دیر بشه میفهمیدیم! ولی ما خاکیها یا اصلا نمیفهمیم، شبیه من که هنوز نفهمیدم این بنبست آیلتس رو واسه چی تماشا کردی که بزنه نفله ام کنه، یا شبیه الانِ من خیلی دیر میفهمیم که واسه چی هرچی دعا میکردیم1چیزی بشه نمیشد. خدایا باشه ما نمیدونستیم بیخودی گیر دادیم بهت. ولی به نظرت هنوز باید مشق جریمه بنویسیم؟ میشه باقیش رو به خاکی بودنمون ببخشی؟ خدایا لطفا! ببین منو! باور کن دیگه جا ندارم. بدجوری دارم اذیت میشم. نامجازها تنها در روهام هستن و دیروز از بس بهشون گیر دادم الان تمام راه تنفسیم انگار تیر میکشه. خدایا! من دارم میمیرم! کمکمون کن!
هنوز زوده واسه بلند شدن. دلم نمیخوادش. میخوام بخوابم. بخوابم. آخ خدا میخوام بخوابم. صبح به خیر.

۱ نفر این پست را پسندید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «صبح زود5شنبه با…»

  1. ناشناسترین ناشناس زندگی می‌گوید:

    خدایا راست میگه. خدایا میشه واقعا ببینی این پایینو. خدایا تو میدونی. تو میدونی خدایا خدایا خدایااااا. مگه تو مثل ما زمینیهایی که بگی پس لج میکنم باهاتون. اگه تو نخوای ما خودمونو هر کاری هم کنیم چیزی که نباید رو نمیدی. پس وقتی میدی یعنی راضی بودی. خدایا تو رو خدا. خدایا من این بمب رو نمیخوام. اصلا زمینم نمیخوام. خدایا تو میدونی پس کمک کن به موجوداتی که فکر کردی اگه ولشون کنی خودشون از پس همه چی بر میان. ما نمیفهمیم تو کمکمون کن. خدایا خدایا خدایا. تو میدونی. خدایا.

    • پریسا می‌گوید:

      چی میشه بگم که شبیه دعاهای این شبهام این روزهام این لحظه هام نباشه! فقط میدونم هست. داره میبینه. صبوریش هم زیاده. سکوتش هم البته سنگین. کاش بشکنه این سکوتش رو! بشکنه پیش از اینکه ما بشکنیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *