عصر جمعه. بدک نگذشت. درس و کتاب و کتاب و درس و تفریحات نامجاز و درس و کتاب و درس و….
کتابه خوشپایان بود. چه عالی! بذار پایان خوش باشه حتی داخل قصه. هرچند عالیتر از اون بود که واقعی باشه ولی خیالش هم قشنگه. کاش پایانهای واقعی هم میشد کمی سفیدتر میشدن! بیخیال.
مادرم از ییلاق برگشت. حسابی خسته شده.
اگر همینطوری پیش برم باید واسه تابستونم یک فکری کنم. من هر روز که میگذره از زنده ها دورتر میشم و ترسناک اینکه این به دلخواه خودمه. هیچ اسمی در اطرافم، در دفتر تلفنم، در ذهنم نیست که دلم همنشینی باهاش رو بخواد. علایق تمامشون که زمانی علایق خودم هم بودن، امروز واسم سرد و بی حس به نظر میرسن. دلم واسه هیچ کدوم از علایق دیروزهام تنگ نیست. نه تنها تنگ نیست، حس میکنم دیگه حسش رو ندارم. چی به سرم اومده! مدرسه ها که تموم بشن باید به یک چیزی گیر بدم. چیزی جز مواردی که تا دیروز از دلتنگی انجامشون داشتم میترکیدم، بعدش بهشون بی تفاوت شدم، و حالا دیگه دلم نمیخوادشون. چیزیم نیست. نه بغض میکنم، نه حس افسردگی دارم، از اون مدلهاش که دستت رو میذاری زیر سرت و چشم به در میشی که پایانت برسه، نه حرصی ام از قرنطینه و کرونا و نه منتظر پایانشم که از دور بودن این پایان دلم گرفته باشه. واقعا هیچ چیزم نیست. فقط دلم انجام چیزی رو میخواد که هیچ کدوم از موارد آشنای خودم نیست. شاید هم هیچ چی. فقط اینکه بدون استرس کتاب بخونم و واسه خودم حالش رو ببرم. این دیگه چه مدل بیماریه!
اوه فردا باز هم ماسک و مدرسه و بچه ها! وایییییی خدایاااااا!
به نظرم دلم یک پول حسابی میخواد. خب بعدش چی؟ پول واسه اینه که هرچی دلت میخواد کنی. من که چیزی دلم نمیخواد. یعنی میخواد ولی نمیفهمم چی. چیزی جز اون هایی که پیش از این اونهمه آتیشی دلم میخواست. ولی پول آخجون پول پول پول دلم میخواد خخخ آیی آیی آیی پول میخوام پول میخوام پول پول پول!
جدی پول میخوام. خوش میگذشت اگر یک دفعه در جریان یک غافلگیری با حال میبارید سرم. چه کیفی میداد!
باید درس بخونم. آروم و خونسرد پیش میرم. کیوکاردهای امروز رو خوندم الان فقط یواشم باید تمرین کنم تا سریعتر بگمشون. فردا باید صوتیها رو بخونم. لعنت به تنبلی های من تکستهاش رو هم برمیدارم و اول با متن میخونم خب مشخصه لیسنینگم باید لق بزنه دیگه!
یک سری داستان زبان اصلی بهم معرفی شد رفتم برداشتم دیدم همه رو خوندم. کتاب درست درمون دلم میخواد. تصور کن یک کتاب عالی به زبون اصلی از اون هایی که خسته نشم از تلاش برای فهمیدنش! اینهمه کتاب همه جای نت پخشه پس این کتاب حسابی های زبان اصلی کوشن؟
بخوام همینطوری به چرتنویسی ادامه بدم تا فردا جفنگ پرونی هام تموم نمیشه. برم درس بخونم. فعلا. تا نمیدونم کی.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 7
- 3
- 102
- 41
- 1,646
- 8,112
- 299,082
- 2,671,907
- 273,742
- 70
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
تو دلت همه چی می خواد به جز درد و مرض
درد و مرض که به حد وفور موجوده لازم نیست بخوامش.
پول اگه باشه یعنی اوج آرامش خخخ
خدا برسونه برامون خخ
اوه خدایی پول چیز خوبیه و چقدر من پول میخوام. به خدا خیلی پول میخوام الان واقعا پول میخوام پول میخوام و همچنان پول میخوام.