جمعه اطراف ظهر. هنوز تا آخر کتاب مونده ولی تری موفق نشد. مایرا رو کشت. حالا تری1قاتله. خدایا! کاش اینطوری نمیشد! گفتنش آسونه. اینکه تری باید قویتر میبود. اینکه باید خودش رو نگه میداشت. اینکه نباید. نباید. گفتنش آسونه واسه منه تماشاچی. همونطوری که تمام عمرم همه به من گفتن و گفتن. تو قوی هستی. تو باید قویتر از اینها باشی. تو از پسش برمیایی. تو که میدونی مضره. میدونی خطرناکه. خب ولش کن. تو میتونی. از عقلت کمک بگیر. منطقی باش. مثل همیشه قوی باش. تو میتونی. تو میتونی. آخ خدای من! آخ خدا تری! کاش میتونستی! کاش من بتونم! خدایا تری کاش میتونستی! بسه دیگه. میخوام باقیش رو بخونم.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
35
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سرخ آتیشی!
- پریسا در هذیون صبحگاهی.
- ناشناسترین ناشناس زندگی خودم در سرخ آتیشی!
- مهشید در هذیون صبحگاهی.
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- مهشید در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در . . .
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- مهشید در من منظره های خودم رو میخوام!
- ابراهیم در . . .
- ابراهیم در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در بیدارم.
- پریسا در مرخصی.
- پریسا در عصر جمعه با… خودم.
- پریسا در یک صبح جمعه دیگه.
- ابراهیم در یک صبح جمعه دیگه.
- ابراهیم در عصر جمعه با… خودم.
- ابراهیم در مرخصی.
- ابراهیم در بیدارم.
آمار
- 0
- 46
- 36
- 359
- 115
- 8,063
- 40,751
- 217,319
- 2,361,698
- 236,541
- 20
- 948
- 1
- 4,628
- یکشنبه, 1 خرداد 01