4شنبه صبح. از8و نیم گذشته و من هنوز داخل تختم. نتونستم برم سر کار. بلند هم نشدم. باورم نمیشه این تب عوضی واقعا منو انداخته! صبح شده خیلی هم از طلوعش گذشته الان رسما داخل1روز جدید هستیم و کلی هم داخلش پیش رفتیم و داریم میریم طرف وسطش پس واسه چی من هنوز اینجا ولو شدم و اینهمه داغم؟
دیشب چیها خواب میدیدم؟ خدایا یادم نیست فقط خاطرم میاد که چه قدر روی صحنه های خوابهام بارون بود!
حالا دیگه مطمئنم. من اشکهای گذشته ام رو پیدا کردم. به همون شدت. به همون داغی. و ای کاش، به همون شفافی. الان باید شاد باشم یا غمگین؟
دلم1عروسک میخواد. دارم ولی دلم مدل دیگه اش رو میخواد. دلم1عروسک میخواد با دستهای سرد و نرم و منعطف. میخوام لمسشون کنم. خدایا من کامل به جنون رسیدم! یعنی اینجا دروازه ی قلمرو جنون کامله؟
خیلی دلم میخواد1عروسک بزرگ بخرم. از اون عروسکهای خوشقیافه که از پشم و پولیش نباشن. عروسک آدم. با تن و بدن و دست و پاهای معمولی نه پولیشی. با دستهای نرم و بدن چی بهش میگن اون جنس رو؟ همون که لمسش که میکنی شبیه شیشه می مونه! خدایا من واسه چی اینطوری شدم؟
حس میکنم برگشتم عقب. شدم شبیه نیمه اول دهه90لعنتی. امیدوارم هرگز واسه هیچ کسی اون روزهای کثافت پیش نیان! درست وسط نیمه ی اول دهه90. درست وسطش. خورد به وسطش و کل نیمه رو ترکوند! کاش واسه هیچ کافری پیش نیاد! ولی پس واسه چی حس و حالش واسه من داره پیش میاد؟ اون تابستون کزایی! خدایا اونها روز نبودن اونها نفرین بودن! من چه جوری از اون روزها زنده گذشتم؟ باورم نمیشه اون چیزها رو دیده باشم و الان هنوز زنده ام. اگر خودم نمیدیدم میگفتم توهم زدم. توهم! اون تابستون وحشتناک حتی توهمش هم بسه تا1کسی رو کامل فرو کنه زیر خاک. پس واسه چی من هنوز روی خاکم؟ واسه اینکه امروز رو ببینم؟ هنوز همه ی بخش های جهانه جنون رو تجربه نکرده بودم؟ الان چی؟ الان تجربه کردم؟ یعنی ممکنه چیز دیگه ای هم باشه؟ نه! خدایا! نه! تقاضا میکنم! نه!
باید بلند شم. اگر اینجا بی حرکت بمونم این تب و این جنون خرکی تا شب نیستم میکنن. ساعت داره9میشه هر طور شده باید بلند شم.
دلم عروسک میخواد. حس میکنم از اون جنس خاص اگر باشه جسمش خنکه میشه بغلش کنم و سرد بشم. بدجوری گرمه. تب اذیتم میکنه. دلم میخواد بیاد پایین. از این زیر که بیرون میام سردم میشه. این زیر هم که هستم فقط آتیش، … اه نمیخوام توضیح بدم چه توضیحی واسه چی اصلا که چی!
کاش میشد میزدم بیرون! بله بله با این وضعیت مسخره خیلی هم میتونم. همینجا داخل4دیواری امن2تا قدم میرم سرم گیج میره جای کله و پاهام رو عوضی میگیرم بعدش میزدم بیرون! ما به این مدل حرفها1چیزی میگیم که اینجا نمیشه بگم. حس فیلتر نیست. دارم میمیرم. باید بلند شم. من نمیخوام این مدلی مجانی مجانی نفله شم. نمیشم! این لعنتی اثرش میره. چند روز دیگه. چند هفته. چند ماه. چند سال! خدا! آخ خدا! ای خدا!
دلم عروسک میخواد. کاش میشد! دلم حرکت میخواد. دلم خواب میخواد. خوابی بدون کابوس. بدون استرس. حتی بدون رویا.
دلم بیداری میخواد. بیداری از تمام این کابوس زنده ی وحشتناکی که دارم زندگی میکنمش. از این دلقک بازی اگر زنده در رفتم بدجوری خودم رو به خاطر این گیر مضحک تنبیه میکنم. چنان شدید که عبرت تمام عناصر تماشاگر بشه. راستی آیا ما واقعا در هستی تماشاگر داریم؟ ناظرهایی جز آدمهای خاکی؟
خب ظاهرا واسه باطله گفتن لازم نیست تب بالا دخالت کنه من همین طوری دارم چرت میگم. با این تفاوت که من کاملا آگاهم که چرت میگم اون بنده خدایی که از زور تب جفنگ و باطله میگه بیدار که شد چیزی یادش نیست.
دلم عروسک میخواد. دلم سبکی میخواد. دلم خواب میخواد. دلم بیداری میخواد. دلم رسیدنی رو میخواد که در تقدیرم نیست. دلم فراری رو میخواد که موفق نبود. دلم خدایی رو میخواد که مهربون باشه و بیاد بغلم کنه. نق نمیزدم بهش اگر میومد. اگر بغلم میکرد. فقط دلم بغلش رو میخواد. خیلی هم میخواد خیلی. کاش میشد!
باید بلند شم. ساعت از9گذشت. من شبیه1بسته کاه اینجا نمیپوسم. باید بلند شم. یا می افتم یا میرسم به میز آرایش. موهام رو شونه میکنم. ترکیبم رو درست میکنم و میرم پی درس و زندگیم. این تب هم بذار واسه خودش جولان بده. باید بلند شم. باید بلند شم! باید!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 51
- 35
- 117
- 62
- 1,811
- 26,108
- 375,323
- 2,644,402
- 269,131
- 15
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02