من و جمعه و زندگی.

عصر جمعه. درس. درسهام دارن متفاوت میشن و من با تغییر مشکل دارم. همیشه داشتم. حالا واسه پیش رفتن در مسیر این تفاوت استرس گرفتم و حس میکنم باید مطالبی که استاد ازشون معافم کرده رو هم بخونم. دفعه پیش خوندم همه رو خوندم ولی زمان خیلی کم بود و نتونستم همه رو توضیح بدم و الان هرچی به خودم میگم بیخیالش واقعا اینهمه لازم میست به کله ی خاک اره ایم نمیره. استرس دارم که مبادا دارم از درسم کم میذارم. خدایا خودت که دیدی من از دیروز شروعش کردم امروز ظهر هم که برگشتم زمان داشتم بگذریم که از وقتی تصمیم گرفتم یکی از متنها رو بیخیال بشم دارم دلی دلی کنان و چرت زنان درس میخونم و این اصلا درست نیست ولی، … اه ولش کن دیگه!
یک قصه کوچولو نوشتم. اسمش هست پیشی. آخ جون خوراک مهتاب6در اومد! مجوز انتشارش داخل گوش کن رو هم گرفتم. ایول مهتاب ححله. تا ماه آینده هم خدا بزرگه.
امروز صبحی نبودم. رفته بودم آرایشگاه. ترکیبم1مواردی لازم داشت که مدتها بود مادرم و اطرافم و آرایشگری که آشنامونه بهم میگفتن و من عقبش مینداختم. حسش نبود. کرونا. خب باشه بابا باشه کرونا بهانه بود همون حسش نبود. امروز صبحی که از تخت بلند شدم حسش بود. خلاصه مادرم حسابی از حالم حالش رو برد و آرایشگر هم گفت عه چه خوب پس غشش رفته کنار زود جفتتون بیایید تا نظرش دوباره نپریده. رفتیم و آخ خدا تا نزدیک12ظهر من بالای اون تخت تنظیمیه ولو بودم. وووویییی!
اینجا حسابی بارون میاد. خدایا آخه1حالی بده بگو تعطیل کنن دیگه! خدایا اگر الان اعلامش کنن میدونی من چه عشقی میکنم؟ خداجونم تو که اینهمه دوستمون داری1کاری کن عشق کنیم! خدایا لطفا! تعطیلی میخوام! البته نه از مدل کرونایی اومیکرونی.
مادرم اینجاست. اتاق بغلی. گوشی. امشب نگهش داشتم. با اینکه جفتمون داخل سنگرهای خودمون هستیم، اون داخل حال خونه گوشی بازی میکنه و من داخل اتاق خواب درس میخونم، نزدیک هم که هستیم خیالمون راحته. من خاطر جمعم که دستم بهش میرسه و اون هم تنها نیست و اگر هر ثانیه لازمم داشته باشه دم دستشم، اون هم خیالش راحته شاید چون احتمالا اون هم به نظرش ممکنه من لازم داشته باشم که کمکی برسونه بهم. شاید هم چون واقعا حضورم کمک میکنه. در هر حال جفتمون از اینکه اطراف همدیگه سرمون به کار خودمون باشه خاطر جمعیم و، مادرم! برمیگردم!
خب حله یعنی فعلا حله. با گوشیش مذاکره اش شده بود رفتم تاکبک گوشیش رو چلوندم حرف اومد بینشون رو حل و فصل کردم اومدم. خدایا کمک کن مادرم به مشکلی نخوره که من نتونم واسش حلش کنم!
مادرم خیلی دلش میخواد1سفر بره تاجیکستان. اوه خدا خخخ تاجیکستان! گفتم فعلا که کروناست مادری بذار بره اگر تور تاجیکستان گیر آوردم بهت میگم یا خودت گیر بیار به من بگو باقیش با خودم اوکی میکنم واست خودم هم همراهت میام اینجوری حله؟ به نظرم و نظرش حله. حالا پیدا کنم تور تاجیکستان را!
امروز جمعه ی مثبتی بود. هنوز هم مثبته. فقط اینکه من به شدت دلم میخواد درس نداشتم1کوچولو میخوابیدم و فردا تعطیل میشد و الان1کوچولو میخوابیدم و کلاس زبانم رو واسه1هفته تعطیل اعلام میکردن و من الان1کوچولو میخوابیدم و1کوچولو میخوابیدم و1کوچولو میخوابیدم و1کوچولو میخوابیدم و1کوچولوووووووووووووووووووووووووووووو . . . خب چیه خوابم میاد!
بدجوری دلم میخواد پول داشتم1نت بوک میخریدم. کاش ما هم میشد تبلت استفاده کنیم! البته میشه ولی شبیه گوشی لمسی فقط در جهت رفع نیازهای فوری. دلم میخواد میشد ازش شبیه کامپیوتر درستی استفاده کنم تا همه جا میبردمش و، … من نت بوک میخوام! وووویییی پول پول پول پول پول!
بیخیال. اونهمه پول ندارم. چیزی هم که نمیشه نمیشه. ولی این نق رو اینجا اگر نزنم روانم دلدردش میشه. پس همچنان پول میخوام پول میخوام نت بوک میخوام پول میخوام نت تیکر میخوام پول میخوام یک حساب بانکی سودبده میخوام پول میخوام یک درآمد کلفتتر میخوام پول میخوام مایه تیله واسه ولخرجی هام میخوام پول میخوام پول حسابی میخوام پول میخوام دلار میخوام پول میخوام سکه نمیخوام فروشش دردسر داره پول میخوام پول میخوام پول میخوام پول میخوام پول میخوام پول میخوام پول میخوام پول میخوام . . .
هی! خدا! شکرت! بله همچنان پول میخوام ولی اگر هم ندادی همچنان شکرت. این نق ها هم جدی هستن ولی به حساب نق نذارشون، لطفا! با خودت شوخی نکنم که نمیشه. من واقعا پول میخوام و اگر بدی بدجوری حالش رو میبرم. ولی اگر هم ندی شکرت. من حالا هم جزو ثروتمندهام. فقط یک مشکل کوچولو دارم. اینکه پول زیاد ندارم. خب با اینهمه ثروت این خیلی هم به چشم نمیاد. من دنیای کوچیک شخصیم رو دارم. خونوادم. سقف بالای سرم. این4دیواری امنی که میدونم اون هم منو دوست داره. شغلم. گیریم که خیلی عشق نمیکنم باهاش ولی کیه که این دوره با شغلش عشق کنه! درسهام هم که اگر همین مدلی پیش بره میشه بگم1کوچولو میتونه سبکتر باشه البته اگر مثل آدم بخونمشون و ول نگردم مثل الان. اوه خدایا درسم! وای درسم عصری سینما محله فیلم داره من درس دارم وووییی خدایاااا من رفتم درس بخونم!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *