5شنبه صبح. مادرم همین الان رفت که بره به ارتفاعات. من باید جزوه های شنبه رو بنویسم. نمیدونم واسه چی این جلسه آخری گیر میکردم. انگار نفس واسه ادامه کم داشتم. شاید هم روحم نفس کم داشته نمیدونم.
دلم1دلیل واسه ذوق کردن میخواد. مثلا1خبر که کیف بده! از جنس، … نمیدونم. بذار ببینم! یک اتفاق عالی! یک پول گنده ی حسابی! خب چقدر گنده؟ پولی که بخواد گرهی از نخ من باز کنه باید چقدر درشت باشه؟ خیلی! خیلی زیاد! خب همچین چیزی که گیر من نمیاد! پس همون اتفاق عالی رو عشقه که در دسترستره. کاش پیش بیاد! دلم بدجوری یک دلیل واسه ذوق کردن میخواد!
استاد میگفت بابا برفی خیلی زود میاد. پروانه منتظر بهار بود و من منتظر بابا برفی! خیلی دلم میخوادش خیلی. دلم میخواد زیر انگشتهام حسش کنم. بذار همه بدونن من عاقل نیستم. دیگه باکم نیست. واقعا نیست. یک زمانی درصدی مواظب بودم الان دیگه نیستم. من در جهانِ دیوونگی های دلچسب و بی ضرر خودم حس میکنم بابا برفی واسم ملموس میشه و از این حس لذت میبرم. بذار تمام جهان اول تعجب کنن، بعدش بخندن، بعدش هم شونه بالا بندازن و برن سراغ یک سوژه دیگه.
خدایا نوشته27آذر رو باید تکمیل کنم! چه مدلی تکمیلش کنم؟ چیزی که باید باشه نیست. خب نباشه! آخه دست من که نیست! حس که از من فرمان نمیبره خب چیکارش کنم؟
بساط آب میوه های96من دوباره تا مدتی جوره. آب میوه دوست دارم. تنبلی اجازه بده بلند میشم میرم سراغش ولی بذار اول درس بخونم. دیرم شده. اگر نجنبم دیرتر هم میشه.
راستی واسه شروع بعدی کدوم یکی رو بفرستم؟ بابا شریف خوبه؟ بدجوری دلم میخواد بابا شریف شبیه بابا برفی بیاد توی دنیای واقعی. خیالی نیست که از جنس کاغذه. خیالی نیست که از لای اون2تا جلد نمیاد بیرون. همین اندازه هم خوبه. که خودش و دنیاش و آبادی بابا شریف و بچه هاش لای2تا جلد پیشم باشن. انگار دستم به دریچه ی ورود به دنیاشون میرسه. همین هم کلی غنیمته. آره بابا شریف خوبه. باید آماده اش کنم تا بفرستمش داخل مسیر. مسیری که احتمالا شبیه این یکی طولانیه ولی شاید هم اونهمه طولانی نباشه. این دفعه من نتیجه رو باور دارم پس شاید اینهمه کند نباشم. در هر حال، فرداها رو کسی ندیده. باید دید. به قول یک، چی اسمش رو بذارم؟ یک دوست؟ یک رفیق؟ یک عزیز؟ یک آشنا؟ یک دشمن بسیار عزیز که نه خودش هرگز فهمید چه دشمنی کرد باهام نه من تا سالها و سالها از تقدیرم؟ این دیگه چیه؟ گوشیم! هان یادآورش رو آزمایش کردم زنگش در اومده اوخ حالا چه مدلی خاموشش کنم؟ من رفتم سراغ درمون گوشیم و درس و باقی موارد!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 90
- 40
- 146
- 70
- 1,937
- 23,887
- 375,113
- 2,644,730
- 269,291
- 32
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02