صبح2شنبه. زیر ماسک نشستم که چند دقیقه دیگه بلند شم برم کلاس هنر. امروز حسابی از زمانهای دیگه بیشتر روی مدار نظم بودم. حتی1بخش کوچیکی از درس کلاس فردا رو بین8و9خوندم که البته این واسه من1پیشرفت بزرگ محسوب میشه. ذوقزدگی کلاس امروز نیست. فقط حس کردم باید بیشتر مواظب زمانم باشم تا کلاس فردام آوار نشه روی سرم و خفهام کنه. فردا کلاس داخل واتس هم زمان میبره و خلاصه داستانیه3شنبه های من! باید باز درس میخوندم تا زمان رفتنم بشه ولی دیگه حواسم جمع نیست واقعا نمیتونم. دلم میخواد با استاد حرف بزنم که کلاسم به جای1جلسه هفتهای2تا جلسه بشه که سریعتر پیش بره ولی مطمئن نیستم. با وجود این کرونای تازنده که به شدت افسار پاره کرده واقعا مطمئن نیستم. واقعیتش اینه که من در بسیاری از2راهیها جا موندم فقط چون مطمئن نبودم تصمیمم درسته یا نادرست. میسپردم به مادرم که اون هم میگه ولی با ریسک ابدا موافق نیست. همیشه ترسیدم که مبادا راهی که برخلاف نظرش میرم عوضی باشه و، … شاید چون واسم پیش اومد راهی رو عوضی رفتم و، … شاید اگر اون زمان بهش گوش میدادم، … آه خدایا!
نمیدونم اصرارم به سریعتر پیش رفتن درسته یا نه. واقعا نمیدونم. ای کاش میدونستم! از طرفی میبینم واقعا دردسر میشه. الان من همزمان در حال دورهی کلاس گلسازی هستم و هر دفعه1تکلیف گل هم دارم. اگر قرار باشه بعد از امروز4شنبه برم کلاس با توجه به اینکه امشب و فردا صبح درگیرم فقط میمونه فردا شب که چه مدلی باید برسم تمامش رو انجام بدم؟ اگر کلاس زبان3شنبهها نبود، … هی! کلاس زبان3شنبهها هست. هیچ اگری هم وجود نداره. تمام!
باید فکرهام رو کنم و اگر ظرف1شب به تمام داستانها میرسم که حله وگرنه باید به همین سرعت آهسته قانع باشم. و امتحان. و منشی. و توجیه این حضرات. اوه بیخیال الانه که اتصالات مخم آژیر بزنن.
میگن کرونا دوباره جهیده و باقی جهان رو به افتضاح کشید و ملت رو فرستاد داخل قرنطینه. خدایی تماشا کن1الف ویروس چه گندی به1کرهی خاکی زد! کاش من اندازهی کرونا زورم میرسید! خوش میگذشت. البته من کسی رو نمیکشتم فقط، … اوه واقعا اونهمه توانایی تخریب به چه دردم میخورد؟ نه چرت گفتم پس گرفتم این مدل زور نمیخوام من همین اندازه که بتونم زورم برسه به اوضاع خودم مسلط بشم و1طوری بشه که روی زندگی خودم سوار بشم نه اینکه پشت سرش کشیده شم روی زمین واسم بسه. حس آرایش جمله نیست بذار همین مدلی باشه. اوه ساعت از9و نیم گذشت اگر نجنبم دیر میشه من رفتم.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
35
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سرخ آتیشی!
- پریسا در هذیون صبحگاهی.
- ناشناسترین ناشناس زندگی خودم در سرخ آتیشی!
- مهشید در هذیون صبحگاهی.
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- مهشید در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در . . .
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در من منظره های خودم رو میخوام!
- مهشید در من منظره های خودم رو میخوام!
- ابراهیم در . . .
- ابراهیم در من منظره های خودم رو میخوام!
- پریسا در بیدارم.
- پریسا در مرخصی.
- پریسا در عصر جمعه با… خودم.
- پریسا در یک صبح جمعه دیگه.
- ابراهیم در یک صبح جمعه دیگه.
- ابراهیم در عصر جمعه با… خودم.
- ابراهیم در مرخصی.
- ابراهیم در بیدارم.
آمار
- 0
- 63
- 48
- 359
- 115
- 8,080
- 40,768
- 217,336
- 2,361,715
- 236,553
- 7
- 948
- 1
- 4,628
- یکشنبه, 1 خرداد 01