صبح شنبه. خدایا باز کلاس بعد از ظهر و باز من اینجام. دیگه عادی شده به نظرم. کلی درس و مشقم رو انجام دادم. هنر نکردم چون اینها مال3شنبه پیش بودن و باید خیلی بلدتر باشمشون. ولی هی خخخ خیلی با حاله کله سحر کلی درسه رفته باشه. کاش زبانم در همه موارد به همین سفتی بود!
دیشب چی خواب دیدم؟ خاطرم نیست فقط یادم میاد که تا آخرین ثانیههای بیداری داشتم میدیدمش. چندان خیالم نیست که از دستش داده باشم. نه خیلی مثبت بود نه خیلی کابوس. شاید هم من خاطرم نیست.
دیشب1چیزی نوشتم ولی جرأت نکردم اینجا بزنمش. هنوز اینهمه شجاع نیستم. احتمالش زیاد نبود ولی اگر این بمب عمل میکرد به طرز وحشتناکی به دردسر میخوردم و این دردسر حتی از ویروس کرونا هم بدتره واقعا ترجیح میدم هیچ مدلی با جوهر ابلیس طرف نباشم. بیخیال. بذار برم اون پایین باقیِ توصیفاتم در این موارد رو پاک کنم.
دیشب دلم گرفته بود. فایله چند لحظه بیشتر نبود. حتی داخل گوشی خودم هم نبود. نتونستم واسش گریه کنم. بقیه تونستن من نه. ساکت نشستم گوش کردم. چیزی نگفتم یا گفتم؟ ولی شب که شد دلم چنان وحشتناک گرفته بود که نتونستم استاتوس تیمتاکم رو شبیه همیشه از لک حسهام تمیز نگه دارم. معمولا مودهای حسی نمیزنم ولی دیشب زدم. خیلی تلخ بود خیلی.
باید یک پیغام بفرستم. تلگرام دیشب قطع بود لازم شد با یکی از این کلید رایگانها وارد بشم. وارد شدم ولی پیغامه رو نفرستادم. امروز شاید. اوه خدا!
وایی فردا CLC وووییی باید بخونم! فردا! آخ خدا! آخه واسه چی من نمیتونم ملت رو قانع کنم که من مال1جاهایی نیستم؟ دیگه به چه زبونی توضیح بدم؟ دیگه چه مدلی بگم که این, خدایا این اذیتم میکنه آخه واسه چی کسی این, … از هیچ طرفی نمیرسم. نق زدم. داد زدم. توضیح دادم. حرصی شدم. حتی سکوت کردم. از اون سکوتهای به شدت معترض. جواب نمیده و من الان از تصور فردایی که داره میاد حس میکنم تمام اعصابم یخ میزنه. به نظرم گریه کنم. خیلی واقعی نه به تشبیه. به نظرم واقعا گریه کنم. البته نه الان. الان اینجا تنها نیستم. خدایا پس آرامش کجاست؟ واسه چی آخه؟
هی! ساعت داره10میشه. میگم بلند شم برم پیغامه رو بفرستم. خدا رو چه دیدی شاید اگر من سریعتر بجنبم این قصه سریعتر پیش بره و اصلا شاید زودتر1طرفه بشه! مگه خودم این رو نمیخوام؟ خب مگه من به خودِ خدا نسپردمش؟ بذار من پیغامم رو بفرستم باقیش با خودش خخخ. ولی خدایا خداوکیلی من از انتظار خیلی بدم میاد میشه طولش ندی؟ اصلا1چیزی. من هرچی دلم بخوادش برعکسش میشه خخخ بیا از امروز این چیزه رو دوباره بخوامش. خخخ وایی خدایا ببین منو من میخوام لطفا1حرکتی بزن من بپرم اون طرف دیوار وایی چه میخوام بپرم اون طرف آخ آخ از بس میخوام وایی خداااا میخوام بده کلیده رو بده بده خدایا بده خخخ!
بسه دیگه این مسخره بازیها! درس دارم. بلند شم برم پیام تلگرامی بفرستم بعدش بیام بشینم سر درسم و بد نیست من کمتر چرت بگم. هرچند اینجا چندان موردی نداره صرف اینکه دلم میخواد تا حد بسیار زیادی مجوز معتبر در جهت چرتنویسی در این محدوده خاص رو بهم میده ولی واقعیت اینه که من درس دارم و گرفتاریهای بیخطر و گاها اذیتکنِ خودم رو دارم و باید بلند شم برم واسه رفعشون. خب این هم از امروزم و اینجا. من رفتم.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
35
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در گاهی، روی یک خط باریک خطرناک.
- شوهرِ همسرِ 1 در گاهی، روی یک خط باریک خطرناک.
- پریسا در درست در زمان حال.
- شوهرِ همسرِ 1 در درست در زمان حال.
- پریسا در گاهی تنها حضور!
- وحید در گاهی تنها حضور!
- پریسا در گاهی تنها حضور!
- پریسا در گاهی تنها حضور!
- پریسا در گاهی تنها حضور!
- پریسا در بی نام.
- پریسا در روزمرگی با چاشنی درس و نق.
- مهشید در گاهی تنها حضور!
- مهشید در گاهی تنها حضور!
- ابراهیم در روزمرگی با چاشنی درس و نق.
- ابراهیم در بی نام.
- ابراهیم در گاهی تنها حضور!
- پریسا در زنگ اعصاب.
- مهشید در زنگ اعصاب.
- پریسا در زنگ اعصاب.
- مهشید در زنگ اعصاب.
آمار
- 0
- 1,009
- 147
- 380
- 118
- 13,080
- 51,928
- 267,800
- 2,424,753
- 243,738
- 6
- 971
- 1
- 4,694
- دوشنبه, 13 تیر 01