4شنبه شب. از کلاس اومدم. باید واسه فردا درس بخونم. ساعت8صبح کلاس دارم. تمرین ها رو نوشتم ولی خوندنی رو نخوندم. داخل کلاس3زنگ زد امشب بریم بیرون. گفتم درس دارم. دارم به خدا. ولی امشب واسه چی به جای این خوندنه، … رفتم جنگل سرو. حسش نیست تعریف کنم چی شد که1سر اونجا زدم بلکه بشه اصلاحش کنم و اگر نتونستم از زیر این کلاسه در برم به جای1تکلیف طولانی، … رسیدم به تکبال25و خورشید سکوتش شکست و حسابی با تکی قاطی شدن و، … با کرکس بحثشون میشه ولی هم رو دوست دارن. بقیه می خندن و خورشید و کرکس واسه هم خط و نشون می کشن و همه هستن و کسی از دست نرفته و تکی حتی خواب فرداها رو هم نمی بینه و، … خدایا! ای خدایا!
رفتم تیمتاک بخش موزیک و آخ جون فعاله. اینجا نمیشه حرف زد فقط میشه موزیک شنید. داخل این اتاقه. خدا خیرشون بده فعالش کردن. این موزیکه چه قدر، … پروردگارا میشه من امشب1کمی خواب ببینم؟ بذار ببینم دیگه! درست درمونش رو ببینم نه اون کابوس کوفتی رو.
باید درس بخونم. فردا کلاس دارم. و2شنبه شفاهیه پایان ترم و1شنبه کلی تمرین واسه نوشتن و خوندن و، … ای خدا! ای خدای من! ای خداااآاااآاااآاااآاااآاااآاااآاااآاااآااای من!
قهرمان اون قصه کزایی1کبوتر بود. خدایا خاطرت هست؟ می دونی کبوترها دلشون چه قدریه؟ اصلا دل هر جا و در هر جسمی که باشه مگه چه قدره؟ به خدا1کوچولو. بزرگ هاش هم کوچیکن به خدا. بعدش این1کوچولو اگر، … زده به سرم. باز امشب خل شدم. ای بابا چیزی نشده که! ای بابا چیزی نیست که! ای بابا!
اون بیمار کماییه نمی دونم در چه حاله. تردید دارم از کما در اومده باشه. ولی تردید هم دارم تموم شده باشه. از صاحب های بیمار نمی پرسم. واقعیتش دلم نمی خواد. هم درست نیست هم، … دلم نمیاد. اون ها هم چیزی نگفتن. واسه چی باید بگن؟ دفعه پیش هم اتفاقی فهمیدم. خوب یعنی، … باشه بابا باشه اصلا چه فرقی می کنه فهمیدم دیگه. خدایا1جوری حلش کن که کسی این وسط، … یعنی واقعا از دست من چیزی برنمیاد؟ یعنی واقعا نباید هیچ چی بگم؟ هیچ چی؟ اه نه که نباید. لعنت به هرچی ذات نکبته این چیزها چیه امشب می چرخه توی سر من خدایا درس دارم فردا ازم بپرسه چه غلطی کنم آخه؟
خخخ دیشب خواب می دیدم می خوام ادامه این کبوتره رو بنویسم ولی هر دفعه می نشستم سرش1چیزی می شد. نمی دونم مثلا در می زدن مهمون می اومد یا مادرم صدام می زد کارم داشت یا گوشیم زنگ می خورد یا نمی دونم چیچی ها می شد. این وسط من حرص می خوردم که بابا بذارید بنویسم الان شروعش یادم میره دیگه. عاقبت هم خواب دیدنم تموم شد و ننوشتم خخخ. خدا رو شکر ننوشتم وای خدا نصیب نکنه ول کن!
ولی جدی اگر به سرم می زد شروعش می کردم بیچاره می شدم حتی توی خواب. شروعش رو بیخیال ادامهش رو بگو خخخ وووییی خداجونم خخخ اوخ واااااای خخخ!
چه قدر دلم می خواد ولو بشم1خورده نفس های عمیق بکشم و خواب، … خدایا! خدایا ببین چه دلی دارم ازت می خوام؟ خدایا1کاری کن من امشب خواب ببینم. خدایا1کاری کن خدایا لطفا. اگر بدونی چه دلم می خواد! اگر بدونی چه حرف دارم! اگر بدونی! خداجونم اگر بدونی! خدای مهربونم! می دونم نمیشه ازت معجزه بخوام. دلم می خواد که بخوام ولی چیزی که نمیشه نمیشه. کاش می شد! کاش! ولی خواب! خواب که میشه بخوام! خدایا از بس دلم می خواد، … نمی تونم بنویسم. گریهم نمیاد. فقط کلمه واسه توصیف خودم گیر نمیارم. دیگه نمی تونم بنویسم. خوابم میاد. کاش درس نداشتم! هی1خورده1کوچولو ولو بشم1کوچولو بخوابم بلند میشم میرم سر درسم. فقط1کوچولو. فقط1خورده. فقط، …
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
آمار
- 0
- 11
- 6
- 226
- 70
- 1,435
- 12,389
- 300,629
- 2,670,834
- 273,472
- 92
- 1,140
- 1
- 4,813
- جمعه, 5 خرداد 02
سلام پریسا آخ آخ چقدر خوابم میاد کاش کلا میشد درس های کزایی دست از سرمون برمیداشتن تا ما هم یه مدت تخت و بیخیال بگیریم بخوابیم.
ولی پریسا جدی به نوشتن تکبال دو فکر کن حالا نیاز نیست که عجله ای و تند و تند بنویسی هر از گاهی یه مقدارشم بنویسی خودش کلیه.
اصلا مثبت نیست اینجوری ناتمام مونده
دلت شاد
سلام دشمن عزیز.
آخ ابراهیم خواب. یعنی میشه این درس ها تموم بشن ما بخوابیم؟ ابراهیم اندازه1عمر دراز به نظرم دور میاد. حس می کنم هرگز تموم نمیشن خخخ.
و این کبوتره. ناتموم نمونده ابراهیم تموم شد دیگه. بابا رفت اون ماره هم ترکید بقیه هم شاد شدن جنگل هم امن شد این موجود هم رفت پی کارش دیگه چیچی رو بنویسم؟
ابراهیم! روزی که تو و من درس هامون تموم بشه باید بیاییم اینجا دست هامون رو صاف بگیریم شقی بکوبیمشون به هم که شبیه ترقه صدا کننه خخخ. جدی خدایا کاش بشه که پایان این وظیفه عجیب و قریب و بی هنگام رو ببینم!
بدجوری شاد باشی دشمن عزیز!
سلام.
تکبال هنوز ادامه داره و باید نوشته بشه ادامه اش
درس ها هم یک روز تموم میشن
فقط سِیرِ اتفاقات مثبت کمی کند جلو میره وگرنه شک نکنید که مثبت ها در راهند.
سلام دوست من. اوخ تکبال نه به جان خودم این1مورد رو کلا خخخ. خدا به خیر کنه! و مثبت ها, واقعا میان؟ به خدا گاهی حس می کنم چنان دور هستن که تا بهشون برسم دیر شده و من تموم شدم. شبیه غریقی که جنازش دیر می رسه به ساحل. بعد از اینکه دیگه تموم شد. بعدش فقط باید ببرن دفنش کنن. این چیزها چیچیه میاد توی سرم؟ تمامش تقصیر این تمرین ریدینگ هاست که در زدن تست هاشون اینهمه یواشم. باید بچرخم چندتا داستان زبان اصلی که ازشون خوشم بیاد پیدا کنم بخونم. احتمالا حالم جا میاد. خدایا توکل به خوده خودت!