بعد از ظهر شنبه.
سر کار نرفتم. اه لعنتی! فردا باید عواقب جشن مزخرف امروز رو صاف کنم. خدایا بدم میاد لطفا خدایا بدم میاد خدایا بدم میاد بدم میاااآاااآاااآاااآاااد1کسی بفهمه خدایا من بدم میاد!
درس می خونم. یعنی تکلیف انجام میدم. به جان خودم این عادلانه نیست دیروز سر کلاس پیش از ورود استاد همه یعنی همه بخش بخش تمرین ها رو به همدیگه دادن1نفر1بخش رو نوشته بود بقیه ازش گرفتن نوشتن1نفر دیگه1بخش دیگه رو نوشته بود بقیه از روی نوشته هاش نوشتن سومی اومد گفت من فلان بخش رو ننوشتم از بقیه گرفت نوشت و خلاصه همه از روی تمرین های هم نوشتن و تازه نق هم زدن. خانم های کلاس می گفتن درس زیاده. استادها کمک نمی کنن. اه جمعه ظهر کی کلاس میاد. واسه چی تمومش نمی کنه ما بریم. کاش نپرسه بلد نیستیم. بیاد مرخصمون کنه بریم. اه می خواییم بریم. بریم. بیاد بگه بریم. … … … خدایا! اصلا به جهنم به من چه! ولی خودمونیم دردم میاد اگر سر شرایط آنتیکم بیفتم. من که حتی1دفعه تمرین از روی تمرین های کسی ننوشتم. من که غیبت نکردم. من که خداییش سعی کردم همیشه تا اونجایی که توان ذهن سیمانی شده داغونم می کشه درسم رو بخونم و نخونده سر کلاس حاضر نشم. بعدش بزنه واسه1سری موارد مزخرف بیفتم و، … هی دارم بدجنس میشم. این درست نیست. بسه دیگه بیخیال.
تداخل کلاس هام و کارم و امتحاناتم این هفته وحشتناک شدن. میان ترم کتبی و شفاهی پشت سر هم ردیف شدن و این هفته کلاس آیلتس1روز رفت عقب و نشست روی ساعت کلاس کانونم. دستم به استاد کانون نمی رسه الان چه غلطی کنم؟ جمعه هم جبرانیه کانون رو احتمالا امتحان میان ترم کتبیه آیلتس می خوره. خدایا1دفعه2جلسه غیبت خیلی ظلم حساب میشه. من باید فعالیت های کلاسیم رو داخل کانون نگه دارم وگرنه پایان ترم به دردسر می افتم الان چه مدلی حلش کنم؟ تازه سر کارم هم هست که مزید بر علت شده و، … عجب ترمیه این ترم! خدایا ازش در برم شاهکار زدم از مدل2آتیشه. وایی اگر یعنی چی؟ نکنه1زمانی، … جدی اگر1زمانی این ترم مثلا بزنه و، … از تصورش حالم بد میشه خدایا من نمی افتم. من نمی افتم! حالا اگر1درصدی اگر1درصدی اگر، … خدایا راست میگم حالم خوش نیست حس می کنم1جورهایی، … بچه شدم! هنوز که چیزی نشده! اگر هم، … نه! نمی تونم. حالا نه. میشه1زمان دیگه واسش آماده بشم؟ الان مادرم اون طرف خوابه نمی خوام تغییر حالت مشهودم رو ببینه. بعدا. بعدا بهش فکر می کنم. شاید امشب. شاید فردا. شاید، … خدایا من بدجوری می ترسم لطفا کمکم کن. خدایا کمکم کن!
دیشب، … نمی دونم کارم درست بود یا نه. باید می کردم. باید می گفتم. سعی کردم. واقعا کردم. تردید داشتم ولی زمانی که شروع کردم دیگه نمی شد متوقف بشم. موفق نبود. یعنی نبودم. شاید لازم بود بیشتر سعی می کردم. شاید لازم بود از کلمه های عمیق تر و ترکیب های قوی تری کمک می گرفتم. شاید لازم بود طلسم کلمه ها و جمله ها رو عمیق تر فرود می آوردم. مطمئنا این عمیق تر و قوی تر فرود آوردن شدنی بود. نمی دونم نتیجه می داد یا نه ولی این قوی تر فرود آوردن از من بر می اومد. واقعیتش رو بخوایی، نکردم. حس کردم تقلبه. حس کردم اگر با زنجیر کلمات موفق بشم کسی رو به سکوی پایان زنجیرش کنم عدالت رو رعایت نکردم. حس کردم این نامردیه. حس کردم عادلانه نیست که1نفر رو شبیه کسی که با جادو یا هیبنوتیزم یا هر زهرمار دیگه ای مجبور می کنی به انجام کاری که در حالت عادی موافق انجامش نیست با طلسم کلمه ها گرفتار بشه و به چیزی رضایت بده که اگر به جای کلمات با منطق باهاش طرف می شدی به انجامش رضایت نداشت. تو بخند ولی من به طلسم کلمات معتقدم. کلمه بازها کارهایی می تونن باهاش کنن که باورت نمیشه. خودم هم اگر نمی دیدم باورم نمی شد. حالا باورم میشه. اینکه میگم تعریف از خودم نیست و بهش افتخار نمی کنم چون گاهی جوانمردانه نیست. این اعترافه. من خودم گاهی کلمه باز خطرناکی میشم. اندازه1سری ها قوی نیستم ولی از خیلی ها قویترم. نه همیشه، اما گاهی اگر بخوام1چیزهای کوچولویی با کلمه ها، … اگر واقعیتش رو بخوایی دیشب که شروع کردم این نیت رو داشتم. آماده اجراش هم شدم ولی، … نتونستم. نشد. طرف مقابلم خیلی… داشت اذیت می شد. من دلش رو نداشتم. هر کسی رو نمیشه اذیتش کرد حتی اگر خیلی خیلی بی مروت باشی. گاهی1سری افراد طرف مقابلت میشن که اذیت کردنشون دل می خواد. حتی اگر اندازه1واکسن زدن درد داشته باشه. من دیشب دیدم که دلش رو ندارم. در خودم ندیدم این فشار رو. کلمه بازی رو بیخیال شدم. سعی کردم امکاناتم فقط منطق باشه و بس. به جایی که دلم می خواست نرسیدم ولی، … خدا ببخشدم دیگه هرگز دلم نمی خواد در این مورد تکرارش کنم تا خوده صبح از خودم متنفر بودم واسه این زجری که تحمیل کردم. خدا منو ببخشه! کاش اون بنده خدا هم منو ببخشه! بهم معترض نشد که کاش می شد ولی کاش ببخشدم! کاش نیت خیر بتونه عذر موجهی باشه واسم!
خوب حالا چی؟ من زدم و نشد. حالا یکی از دلیل های بزرگی که این خط رو نگه داشتم پرید. باید عوضش کنم؟ نکنم؟ کنم؟ هی من زدم و نگرفت امید که نمرده. شاید اونی که باید بزنه زد و گرفت. اگر خطه رو عوض کنم چه مدلی تماشاگر باشم؟ تماشا که میشه کنم. امیدوار که میشه باشم. دعا که میشه کنم. نمیشه؟ خدایا به خودت سپردم. هرچی تو بخوایی.
خدا کنه تا نیمه خرداد سر کار نبرنمون! خدایی وضعیت من داره روز به روز فشرده تر میشه کاش این سر کاره1خورده وا بده! البته امسال که شکر خدا تا جا داشت وا داد و خدایا چه قدر ممنونتم. ولی کاش1خورده بیشتر وا بده واقعا گرفتارم.
دیروز دیوانه وار تشنه اردیبهشت و آلاچیق و تفریحات ممنوع بودم. قدم برداشتم که برم ولی نرفتم. این کار درست نیست. من نباید برم طرفش. نباید. نباید! دسته کم تا پایان این قصه کتابی درسی نباید. خدایا ولی چه قدر دلم می خوادش. چه قدر چه قدر دلم می خوادش! خدایا کمکم کن!
ماه رمضان رسید. وایی بر من و این تشنگی که تحملش رو ندارم خخخ. جدی من از تشنگی گریهم درمیاد.
وضعیت3بدجوری نامشخصه. عمل در پیش داره. به نظرم2تا. یکیش داره میاد. خدایا کمک کن! جفتشون گناه دارن. هم2و هم3دارن له میشن. خدایا کمک کن!
مادربزرگ یکی از بچه های قدیمی فوت شد. یکی از معصوم ترین بیبی هایی بود که می شناختم. دوستش داشتم. خبر فوتش رو که شنیدم هم ناراحت شدم هم خیالم جمع شد. شاید ظالمانه به نظر بیاد ولی همراه ناراحتیم خوشحال شدم. دلم آروم شد. اون1بیبیه پیره مظلوم و مهربون و بیمار و نازنین بود. اگر بیماریش به مرحله درد می رسید و اون درمون های دردناک روی جسم ضعیفش اعمال می شد و اون دردهای وحشتناک بهش تحمیل می شد، … خدایا نفسم بند میاد از تصورش. اصلا این رو واسش نمی خواستیم. بیماریش درمون نداشت. به مرحله درد می رسید اگر زنده می موند. دردش وحشتناکه. من دیدم سرطان با گرفتارهاش چیکار می کنه. واسه هیچ طنابنده ای این رو نمی خوام. اون1بیبیه معصوم و نازنین بود. اون دردها زجرش می دادن. حتی الان فکرش خودم رو هم زجر میده. خدا رو شکر که تحملشون واسش لازم نشد. شدت فشار بیماریش خیلی طول نکشید. بستری شدنش1هفته هم نبود. رفت! حس می کنم خدا و فرشته هاش دست های ظریفش رو گرفتن و از زیر دست های بی مروت سرطان کشیدن بردنش. ایول! حالا اون کوفتی کلی حرصیه. این طعمه از دستش در رفت. نتونست زجرش بده. خدا به بقیه گرفتارهاش رحم کنه! روحت شاد بیبیجونه مهربون! به خدا راست میگم من واقعا دوستت داشتم. خوشحالم که اون تحمل های دردناک لازمت نشد! حالا راحت بخواب! خوابت خوش! روحت شاد! این بغضه کاش1خورده معرفت داشت می ترکید الان خفه میشم. آب. بر می گردم.
خوب برگشتم. طول کشید. تا گوشیم رو از شارج بردارم و آب و1خورده گوشی و ایول فایلم دانلود شد! این روزها داخل پراکسی های مدل به مدل… راستی پراکسی درسته یا پروکسی؟ نمی دونم. این روزها بین از این ها های مدل به مدل گردش می کنم و تلگرامم سکسکه داره ولی هست. این هستش رو عشقه. فایلم رو بردارم الان میام.
فایله رو بازش کردم. تصویری صوتی بود و انگلیسی. شوت شده از جانب مادرم. ببین تو رو خدا مادرم هم بهم تکلیف میده خخخ. ولی ایول گوشش کردم1عالمه ازش رو فهمیدم یوهووو خخخ! ای خدا خیلی خدایی1کمکی کن من این مدرکه رو درست درمون بگیرم. به جان خودم مادرم خیلی بیشتر از خودم شاد میشه. خدایا کمک کن! چیزی واسه خودم ازت نمی خوام. یعنی نه که نخوام ولی اگر لازم باشه انتخاب کنم، … خدای مهربونم! تو که اجازه نمیدی ببازم. میدی؟ می دونم که نمیدی. فقط همراهم باش. فقط خدای مهربون من باش! فقط دستت رو بر ندار از روی شونه هام. فقط دستم رو ول نکن. فقط باهام باش. من دلواپسم. خدایا همراهم باش!
ساعت از2گذشت. دیرم شد. باید برم انشا بنویسم. من رفتم. ایام به کامت.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
آمار
- 0
- 20
- 13
- 226
- 70
- 1,444
- 12,398
- 300,638
- 2,670,843
- 273,479
- 100
- 1,140
- 1
- 4,813
- جمعه, 5 خرداد 02
سلام درباره کلمه بازی خیلی شدید موافقم. خودم خیلی بارها انجامش دادم و موفقم شدم. اما نمیدونم چرا الان که لازمش دارم نمیاد. شایدم میاد و شنونده های من اونقدر وارد هستن که با کلمه ها طلسم نشن. نمیدونم. هر بار که میام از این که میبینم انقدر شدید چسبیدین به هدفی که دارین کلی ذوق می کنم. چراشو نمیدونم اما هر بار که میبینم کسی واقعا داره در مسیر چیزی که میخواد گام بر میداره انگاری که خودم دارم این کارو می کنم و یه وقتایی هحتی بیشتر از خودش ذوق می کنم. بیخیال اینم پای بقیه دیوونگیهام. خلاصه که همیشه همیشه براتون بهترین هارو میخوام.
سلام مینای عزیز. کلمه ها و کلمه باز ها و کلمه بازی ها. گاهی جواب میده اما گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود. من این اواخر۱دونه از این گاهی ها داشتم که نق های مربوطه رو اون بالا زدم. من موفق نشدم. دلم می خواست بشم ولی زندگی یادم داده گاهی واقعا نمیشه هیچ کاریش کرد جز اینکه از تجربه ها عبرت بگیریم و دفعات بعد مواظب تر باشیم. از این مدلش اصلا خوشم نمیاد ولی وقتی نمیشه یعنی نمیشه. تصور کن این واسه۱سمج دیوونه شبیه من که این نمیشه ها رو نمی خواد بپذیره چه اذیتی می کنه.
دیوونگی رو عشقه. خیال عاقل شدن ندارم. من تازه بلد شدم چه مدلی زندگی کنم و چه مدلی دیوونه باشم که کمتر بلا سرم بیاد و بیشتر لذت بده. کاش از اولش۱خورده بلدتر بودم. نصف الان. اوخ سر کارم دیر شد من رفتم تو هم بلند شو۱چرخی بزن۱کاری کن۱آتیشی بسوزون سر صبحی اینقدر خوبه! وووییی الان دیرم میشه من رفتم تو هم اگر الان خوابی بترکی.
سلام.
من هر قدر که لازم باشه و هر زمان که این جا بیام حتماً این ها رو تکرار می کنم که شما می تونید و باید بتونید به خاطر همه ی کسانی که دوستشون دارید و به خاطر خودتون باید بتونید و می تونید مطمئنم.
سلام دوست من. گاهی از این روزها فقط واسه خاطر اون عزیزهاست که ادامه میدم. گاهی بنبست ها بدجوری سفت و سیاهن. اون قدر سفت و سیاه که اگر این خاطرهای عزیز نبودن رها می کردم و ولو می شدم زمین. نمی دونم تا کجا می کشم ولی فعلا که دارم پیش میرم. خدایا کمکم کن!