شنبه شب. داریم به نیمه شب نزدیک میشیم. ساعت11و38دقیقه. در حال تبدیل جزوه هام. خوابم میاد. حس می کنم باید بدجوری فشرده تر از این ها بجنبم. شل می جنبم و آخر شب از نتیجه کار روزم خوشم نمیاد. اگر بیشتر جنبیده بودم جزوه ها امروز تموم شده بود و فردا دوباره می شد به مطالعه ادامه بدم. عقبم. خیلی زیاد. هی بذار مثبتش رو ببینم. از18تا درس فقط4تاش مونده. اون هم اگر صبحی شیطونی نمی کردم و داخل تیمتاک، … خدایا نمی شد حیف بود امروز داخل تیمتاک با بچه ها از شدت خنده رسما داشتم خفه می شدم و می شدیم. اگر از دستش می دادم واقعا حیف می شد. عوضش به دربی عصر نرسیدم. مجبور شدم بشینم به مرتب کردن خط های جزوه هام ادامه بدم. حالا هم کم و بیش میشه ادامه بدم ولی درصد اشتباهاتم کم کم با پیش رفتن داخل شب میره بالا. گیر واقعیم فقط داخل6درسه که لیسنینگ هاش بدجوری جدولی هستن. اون هم فقط چندتا پرسش. آهان درس2هم تمرین اولش رو نتونستم داخل فایلم پیدا کنم و درس6هم تمرین هاش، … هی وایستا1دفعه دیگه برم تمرین های درس6رو1دیدی بزنم شاید حالا بتونم حلش کنم. این چه صداییه! خدایا این چیه نصفه شبی! کی داره لای دیوار تیله بازی می کنه؟ به خدا راست میگم صدای تیله قل دادن میاد. یعنی بچه همسایه نصفه شبی بیداره و اون طرف دیوار داره تیله قل میده؟ ولی این همسایه من فقط1بچه داره. دختر کوچولویی که دیگه داره بزرگ میشه و تصور نمی کنم هوای تیله بازی اون هم نصفه شب و اون هم تنهایی اون هم کنار دیوار بزنه به سرش. پس خدایا این چه صداییه؟ صدا قطع شد دیگه نمیاد ولی خودمونیم اگر به کسی نگی من1کوچولو دیریریم. راستی واسه چی این شب ها زمانی که خیلی خسته میشم و خوابم می گیره حس می کنم درکم از محیط1مدل عجیبی عوض میشه؟ انگار شب سنگین تر میشه و از تو چه پنهون می ترسم. از اون ترس های معمولی نیست1جور عجیبی انگار هر لحظه منتظرم از1چیزی درست بغل گوشم از جا بپرم و، … بابا به خدا این صداهه هست امشب از کجا داره میاد؟ عجب داستانیه! ولش کن خودش بیخیال میشه میره. چی می گفتم؟ آهان تمرین های درس6رو باید دوباره ببینم شاید بشه درستشون کنم. می گفتم که تا اینجا فقط6تا درس رو گیر کردم و بیشتر هم داخل لیسنینگ داستان دارم. جدول های دیوونه. اون بیرون1چیزی شبیه آتیش بازی ترکید انگار. خاطرم نیست این شب ها دلیلی واسه جشن و آتیش بازی داشته باشیم. شاید هم باشه من تقویم ندارم. اما عادلانه نیست. اگر هم باشه نباید اجرا بشه. ملت عزادارن. سیل زده داغونمون کرده. خیلی جاها هنوز توی آبه و خدا می دونه اگر هشدارهایی که واسه فردا دادن درست باشه چی ها که نمیشه. الان جای آتیش بازیه؟
جزوه های این ترم به نظرم خیلی سخت نرسیدن. خدایا تموم بشن من باید1نگاهی به گرامر ترم های پیش مینداختم این اکتیو ها رو خوندم اون ها رو ول کردم واسه چی تعطیلات کش نمیاد؟ ای خدا بزنه من1مهلتی دستم بیاد بتونم اسپیکینگم رو تقویت کنم. به خدا خیلی هاش رو بلدم فقط جونم بالا میاد تا بتونم بدون لکنت صحبت کنم. آخه چه مدلی میشه روون حرف بزنم آدم داخل حرف زدن فارسیش هم4تا ام و اوم می کنه مگه میشه من این تپق ها رو حذفش کنم آخه! هی به1موجود انگلیسی بلد که بهم نمی خنده جهت روده درازی انگلیسی نیازمندم که باهاش حرف بزنم و به جونش نق های انگلیسی بزنم و اسپیکینگ و نگینگ لاتینم تقویت بشه!
بد خسته ام. هی ایول فقط4تا درس. کلی هم هرچند سرسری ولی کل جزوه ترم بعد رو دید زدم. حالا کامل ناآشنا بهش نیستم. یکی به نفع من. آخ جون. خدا کنه رایتینگ هم همین مدلی پاک باشه بتونم راحت درستش کنم اون ترم که رسما جوهر از جونم کشید. ای خدا یعنی میشه این ترم رو هم خرداد قبول بشم تیرماه وارد بشم به آیلتس1و اوخ میگن وحشتناک سخته. هی به جهنم که سخته من از پسش برمیام. تنها چیزی که ازش ترس دارم شدید هم دارم خود امتحان آیلتس کبیره که تا اسمش میاد مورمور هم میاد. خدایا اگر نتونم این ترسم رو مهار کنم سر جلسه وا میدم لطفا کمکم کن. جلسه؟ جلسه امتحان آیلتس؟ وویی خداجونم سردم شد به خدا جدی میگم حالم داره بد میشه میگم هنوز خیلی مونده میشه حرفش رو نزنم؟ ولی1چیزی بگم؟ من به خاطر جزوه ها و داستان4شنبه شب بدی که داشتم اسکنرم رو به این فسقل نصب کردم و نتیجه های جالبی هم ازش گرفتم. ایول به خودم که بدون کمک نصبش کردم و راهش هم انداختم. اگر این درس ها واسم زمان آزاد بذارن حالا راحت تر می تونم اون دسته کتاب داستانم رو اسکن و مطالعه کنم. ولی اگر بره واسه بعد از امتحان آیلتس به نظرم این دسته داستان ها دیگه خیلی به کارم نیاد. آخه به نظرم بعد از اون دیگه بتونم برم1خورده بالاتر و داستان های درست درمون تر رو بخونم. وویی آخجون خدایا من از این گردنه بپرم رد بشم چه بهشتی بشه! فقط1خورده، … یعنی، … خوب می دونی واقعیتش تغییراتی که اطرافیانم میگن بعدش، … من می ترسم. این شب، این لحظه، همین الان، از اون زمان هاییه که حس می کنم تغییر از اون مدل رو دلم نمی خواد. من جام راحته. این گوشه جهان مال خودمه. تنهایی هام رو دارم. سیستمم رو دارم. کتاب هام رو دارم. و اگر همت کنم و قوی تر بشم علمم رو دارم. خونوادم رو نزدیکم دارم. شغلم رو هم دارم که هرچند به خاطرش نق می زنم و خدایا منو ببخش، اما در هر حال شغلیه و شکر خدا از لحاظ موقعیت شغلی اصلا هم بد نیست. اینکه من نوع کارم رو دوست ندارم دلیلش خیلی چیزهاست ولی نمی تونه این واقعیت رو بپوشونه که موقعیت شغلیم مثبته. خلاصه من، … این گوشه از جهان من همه جهانی که دلم می خواد داشته باشم رو دارم. حتی سکوتم رو. سکوتی که دلم می خوادش رو دارم. زمانی که شبیه امشب در و پنجره ها رو می بندم و حس می کنم در امن ترین و آرام ترین نقطه خاکم. زمانی هم که دلم کمی با جهان بودن رو بخواد و فقط کمی، می تونم این مقدار رو تنظیم کنم. با باز کردن پنجره ها که حسابی صداهای بیرون رو و اگر چشم هام می تونستن ببینن رفت و آمدهای بیرون رو میارن توی خونه و انگار دارم با نبض پویای جهان اطرافم زندگی می کنم. من در عین حال که با مردمم بین حصارهای دوست داشتنیم از مردم جدا هستم و لازم نیست بیشتر از اندازه ای که دلم بخواد بهشون نزدیک و باهاشون قاطی باشم. اگر دلم آسمون بخواد می زنم بیرون و بعد از چندتا قدم می رسم به1فروشگاه بزرگ که تقریبا همه چیز داخلش پیدا میشه. می تونم داخل جمعیت جاری بلولم و به محض اینکه خسته شدم اون چندتا قدم رو بردارم و سریع برسم به اینجا. به این گوشه امن و آروم. بعدش بخزم این تو و در و پنجره ها رو ببندم و داخل سکوت دلچسب این فضا سرخوش و شوقزده شناور بشم. آخ خدایا چه عشقیه! اگر خوب درس بخونم و خوب بلد بشم می تونم شغل خونگی داشته باشم. می تونم برم به1دار الترجمه و بدون اینکه مسؤولیت تأسیسش رو روی دوشم حمل کنم، جزو مترجم هاش باشم و از چیزهایی که می خونم بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. می تونم بعد از درسم دوباره برم کلاس های هنر. مهره و گل کریستال رو دوباره ادامه بدم و مدرکشون رو از فنی حرفه ای بگیرم. می تونم بدل سازی رو یاد بگیرم. می تونم ارگم رو که سال هاست باز نشده دوباره بزنم. من اینهمه چیز اینجا دارم که نمی تونم بغلشون کنم و با خودم هر جا میرم ببرمشون. من خیلی چیزهای دیگه اینجا دارم. کلی چیز و کلی نفر اینجان که با رشته های نادیدنی ولی محکم بهم بسته شدن و بهشون بسته شدم. امشب دلم نمی خواد چیزی عوض بشه. امشب حس می کنم اگر همین حالا مهلتش واسه فردا صبح پیش بیاد جا می زنم. امشب حس می کنم مردش نیستم. امشب حس می کنم فقط تا بعد از آیلتس و گرفتن مدرک می تونم بپرم نه بیشتر. نه بالاتر. امشب ترجیح میدم بعد از اون امتحان بزرگ باقیه ماجرا موفق پیش، … خدایا من نمی دونم هرچی به صلاحه همون رو واسه خودم و اطرافم بخواه. خدایا نگرانم لطفا باهام باش. شبیه همیشه باز هم باهام باش.
ساعت از نیمه شب گذشت. آتیش بازی و تیله و همه چیز بی صدا شدن. حالا فقط صداهای شب میاد. اگر سردم نبود در بالکن رو باز می کردم تا صداهای شب بیاد داخل. وووییی نه سردمه. تازه سکوت رو هم دوست دارم. در هم بمونه واسه شب های گرم تر که باز بشه و با اون نسیم خنک تابستونی خوش بگذرونم. اینهمه نوشتم اگر جنبیده بودم الان1درس دیگه هم تبدیل و مرتب شده بود. ولی بیخیالش در هر حال باز هم می موند واسه فردا. 3درس یا4درس چندان فرقی نمی کنه. فردا انجامش میدم. اما این اسپیکینگ. خدایا چه مدلی تند انگلیسی بلغور کنم؟ هی راستی بلغوره یا بلقور؟ ایسپیک که میگه اولی درسته. پس تا اطلاع ثانوی بلغور تصویب شد. هی خوابم میاد. می خوام برم. کاش امشب خواب های آدمیزادی ببینم یا ولش کن اصلا نخواستم نمی خوام امشب اصلا خواب نبینم. تلگرام. پیام از مادرم. از مهمونی رسیدن خونه. خداجونم شکرت! خدایا مواظبشون باش خیلی زیاد. خدایا لطفا! خدایا مواظب من هم باش! خیلی این شب ها لازم دارم دست هات رو دورم حس کنم. گاهی بدجوری سردم میشه. تو که می دونی. پس لطفا هوام رو زیاد داشته باش. خیلی زیاد. از خیلی نظرها. خدای من! خدای مهربونم! باهام باش. شبیه همیشه. بیشتر از همیشه.
خیلی خسته ام خیلی. می خوام بخوابم. دیگه نمی خوام ادامه بدم خوابم میاد. شب به خیر.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 1
- 1
- 102
- 41
- 1,640
- 8,106
- 299,076
- 2,671,901
- 273,740
- 110
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلام پریسا جان
مطمئن هستم که شما به نتیجه مطلوبی میرسی
این همه تلاش و پشت کار قطعا نتیجه عالی خواهد داشت
سیل! عجیب اخبارش ناراحتمون کرد این اول سالی
امیدوارم هرچی بود دیگه همینجا متوقف شه و دیگه اتفاق ناگواری نیفته
دربیییی واای نه! نتیجش برام قابل قبول نبود
هرچند یک گل زدن و برنده میدون شدن هم چندان جالب نیست خخخ
سلام ریحان عزیز. آشنای قدیمی! خدایا الان چه لفظی واسه عذرخواهی کمک می کنه؟ به خدا نمی دونم واسه چی رفتی داخل بررسی و من درسال۹۸هیچ ایمیل هشداری نگرفتم که بدونم دیدگاهی داخل صف مونده. معذرت می خوام دوست من! فقط معذرت می خوام. بی نهایت معذرت می خوام!
سلام.
این که پرسپولیس قهرمان شد عالی تر از عالی بود.
امیدوارم امسال هم قهرمان بشیم.
در مورد آیلتس هم مطمئنم بهترین نتیجه رو می گیرید.
بهترین نتیجه همین و بس.
سلام دوست من. یادش به خیر زمان هایی که سر دربی قرمز و آبی من از استرس فشار می ترکوندم. دورانی بود خخخ. یادش به خیر! هنوز پرسپولیس رو عشقه ولی دیگه زمان ندارم بشینم به تماشا. به یاد گذشته ها, قرمزته خخخ.
آیلتس. خدا بگم چیکارش کنه به خوده خدا نفسم رو گرفته. نمی دونم تا کجا میشه این مدلی پیش برم. بدجوری سخته. اینجای داستان جریان بدجوری تنده. می ترسم. خدایا ولم کنی غرق میشم. خدایا کمکم کن!