من و شب و درس و بارون!

3شنبه شب. چند قدم مونده به جنون برسم. درس و اخبار ایران و همه چیز. خدایا آسمونت چه عیدی ای داد به ملت! مسافرهای نوروزی عزادار شدن. شیراز. خدایا! خدایا! خدایا!
مادرم می تونه با دیدن صحنه ها گریه کنه من نمی تونم. فقط درس می خونم و در خودم فشرده میشم ولی نمی تونم گریه کنم. کاش می تونستم! خدایا بذار من هم گریه کنم!
هشدار دادن. اسم خیلی از منطقه ها که سیل بهشون رسیده و خیلی منطقه ها که سیل قراره بهشون برسه رو می شنوم. در خیلی از این منطقه ها افراد آشنایی هستن که واسه سلامتیشون یواشکی توی گوش خدا دعا می کنم. خدایا کمک کن! ایرانمون، … خدایا!
اینجا هم امروز عصر بارید. الان دیگه تقریبا نمی باره. شدید نبود. شنیدم در مورد سد کرج هشدار دادن. در مورد تهران واسه48ساعت آینده هشدار دادن. سیل رسیده به یزد. شیراز رو داغون کرد. کرمانشاه و دزفول. سد دزفول. خدایا!خدایا! خدایا! خدایا! خدایا! خدایا! خدایا!
ثبت نام کانون هنوز باز نشده. قرار بود امروز10صبح باز بشه و نشد. منتظرم که باز بشه. جزوه های ملل این ترم هم به احتمال خیلی قوی عکسیه. امروز زنگ زدم پرسیدم و قراره فردا ظهر دوباره بزنم. دلواپس جزوه ها هستم ولی نه صد درصد. اونی که تا اینجا دستم رو گرفت و آورد وسط این جریان تند ولم نمی کنه. فردا دوباره زنگ می زنم. کاش جزوه ها آماده باشن تا سریع تر برم تحویلشون بگیرم که باهاشون طرف بشم!
اکتیو1هم تموم شد. امروز تا درس3از اکتیو2رفتم. تمرین هایی که نامفهوم و درهم هستن رو جا گذاشتم.
اخبار از شیراز داره میگه. ملت شیراز دارن مسافرها رو از سیل حفظ می کنن. هر کسی هر مدلی بلده داره کمک می کنه. تهران رو داره نشون میده. خدایا هشدار میدن در مورد سیل و، … به یکی از بچه های شیراز داخل تلگرام پیام دادم. دیشب بود انگار. خاطرم نیست. جواب نیومد. می دونم چیزیش نمیشه چون احتمال اینکه اون بیرون بوده باشه زیاد نیست. داره گلستان رو نشون میده. سوادکوه رو نشون میده. خونه هایی که شبیه قوطی با هجوم سیل ریخت پایین. سیل چند سال پیش مازندران رو داره نشون میده. باز سوادکوه. ماشینی که از پل پرت شد و1فوج سنگ ریخت سرش. خدایا حالم داره بد میشه کاش مادرم از دیدن این صفحه منصرف بشه و قطعش کنه نفسم بالا نمیاد.
وکیل آباد مشهد. سیل. خدایا! ای خدا! باز تهران. مناطقی که سیل بهشون رسیده. مناطقی که سیل داره بهشون می رسه. خدایا دیگه نمی تونم.
دلم می خواد می شد گریه کنم. می شد متن بنویسم. می شد شعر بنویسم. نمیشه. تمرکزم، … درسم، … لعنت به این، … خدایا کمک کن!
کاش بشه1خورده دیگه بخونم و این3تا متن بین درس های3و4رو رد کنم! مطمئن نیستم بتونم. خوابم نمیاد خسته ام. انگار مغزم شبیه اسفنجی که آبش رو چلونده باشن خشک و فشرده شده. دلم می خواد می شد1مدلی از این حال و هوای محبوس روحم رو بفرستم بیرون. به نظرم روانم شبیه کسی که داخل1انباریه بسته پر از کاه دود گیر کرده نفسش تنگ شده. دیوارهای این حال و هوا فشارم میدن انگار. دری نیست که بازش کنم تا هوای کاه دود بره بیرون. نشستم اینجا روی این مبل و درس هام، … اخبار، … درس هام، … دلواپسی هام، … سیل، … ملتم، … مسافرهای عید، … هشدار، … مناطق در معرض سیل، … سدهای سرریز و خط های قرمز، … درس، … درس، … درس، ……… …
سعی می کنم موارد مثبت رو ببینم. دیشب رفتم به نظرم34تا کتاب عکسی دانلود کردم. کتاب های داستان. زبان فارسی اما گوگل اوسیآر روی اولیش سنگ تموم گذاشت. ایول! خبر سیل. مرودشت. آب از مهار در رفته و، … سیل به جزیره کیش رسید. برق در جزیره کیش قطع شد! خدایا!
کتاب ها چندتاشون شرلوک هولمزه باقیش هم از آیزاک آسیموف. اسمش رو مطمئن نیستم درست نوشته باشم. بیخیال حس سرچ و اصلاح نیست. اخبار از گمیشان. مردم همت کردن و هنوز دست به کارن. اولی رو تبدیل کردم شرلوک هولمزیه. داخل1قایق25نفر، قایق چپ شد فقط6نفر رو پیدا کردن. باقی رو آب برد. حتی جنازه ها رو نگرفتن. داشتن نجاتشون می دادن و وسط راه نجات، … بد نیست امشب موقع خواب به خودم1کوچولو مرخصی بدم و به جای فایل صوتی انگلیسی این کتابه رو بزنم واسم بخونه. عمرا نشه بدون صدا توی گوشم امشب بخوابم. دوباره آب تجن اومده بالا. خبرش رسید. نکنه باز روستاها رو ببره زیر آب؟ خدایا کلی مسافر اومدن شمال زیر چادرها نشستن. اخبار می گفت بالاتر از4میلیون میشن. سیل بیاد این ها رو نابود می کنه. خدایا کمک کن!
درس خوندنم کند پیش میره. باید سریع تر باشم. اگر اکتیوها تا آخر تعطیلی تموم نشه، … خوب نشه. نفهمیدم استاد این ترمم کیه. استاد ترم پیش یا استاد ترم پیش تر. یکی از قوی ترین همکلاسی هام این ترم جا موند. نتونست بیاد امتحان بده. درگیر کار پایاننامه خارج از شهر بود و به امتحان نرسید. احتمالا این ترم هیچ کدوم از بچه های آشنا باهام نیستن. کلاس این ترمم حیف شد. دلم می خواست می شد با همون دسته بودم. نمیشه. دیگه دسته ای نیست. جز من و1نفر دیگه همه داخل ترم پیش جا موندن. اول ترم2تاشون دیگه ادامه ندادن، یکیشون تایمش رو عوض کرد، یکی دیگه از وسط راه برید و نیومد، یکیشون درگیر پایان نامه شد، بقیه تا امتحان اومدن و جا موندن و من و یکی دیگه رفتیم بالا و نمی دونم اون دومی تایمش باهام هست یا نه. تایم اصلیمون حذف شد. کلاسمون به حد نساب نرسید و منتقل شدیم به1تایم دیگه. خدایا جزوه ها! خدایا عکس! خدایا کمکم کن!
خدایا! خدایا کمکم کن!
ساعت از11گذشت. دیره. برم1خورده دیگه درس بخونم. خدای من حالم بد میشه از این، … خدایا این، … این، … خدایا باهام باش! دلواپسم. خسته ام. خدایا کمکم کن!
من رفتم درس بخونم. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «من و شب و درس و بارون!»

  1. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    سیل خیلی خیلی بد بود ولی چیزی که این جا که اومدم بعد از عید خیلی بهم انرژی داد و فهمیدم شیراز بهترین شهری بوده که من به اختیار خودم انتخابش کردم این بود که شیرازی ها خیلی دست به دست هم دادند و حتی تا یکی دو ماه از سال گذشته هم خونه هاشون رو در اختیار سیل‌زده ها قرار دادند بدون چشمداشتی بهشون غذا و لباس دادند و نشون دادند که این اتفاق ممکن بود برای خودشون هم بیفته و بین خودشون و دیگران فرقی نذاشتند.
    شهر های دیگه هم قطعاً کمک های مردمی بوده ولی شیراز رو من از نزدیک و با تمام وجودم لمسش کردم.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. ملت ایران دل هایی دارن که از طلاست. فقط به خاطر فشارها1لایه زنگ روی این معرفت ها نشسته. اگر1روزی صبح برسه این زنگار با1ناخن کشیدن میره و باز مردم من میشن همون خاکی هایی که روی قلبشون علامت فرشته های بهشت شکفته. من ایمان دارم. کاش صبح ایران من برسه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *