4شنبه. از سر کار اومدم. باید مواظب باشم کلاسم دیر نشه. دیروز سر کار1نوشته نصفه نوشته بودم خواستم این رو هم بزنم تنگش جفتی1دونه بشن بیخیال شدم نزدم. دستم درد می کنه. دست راستم. به نظرم به خاطر تایپ و کلید بازیه. داخل ساعدم انگار1چیزی1جوریه. داره بدتر میشه. ولی من که نمی تونم تایپ نکنم. می تونم؟
ترم جدید کانون شروع شد. فردا جلسه دومه. استاد ترم جدید استاد ترم گذشته هست. آخ جون! حس می کنم عاقبت1زمانی1جایی داخل1ترمی از زیر دست این استاده رد نمیشم و می افتم ولی در هر حال خوشحالم که این ترم هم استادمه.
ترم4کلاس های آیلتس داره تموم میشه. کمتر از2هفته دیگه پایان ترم. خدایا هر لحظه بهش فکر می کنم از شدت استرس دچار تهوع میشم. این چه وضعشه؟ تهوع! واسه چی این روزها این لعنتی به صورت خفیف تقریبا همیشه باهامه؟ آخ دستم!
بدجوری دلم1خواب طولانی بی استرس می خواد. نمیشه. زمان نیست. داره سخت تر میشه. این ترم کتاب کانون به شدت پر از لغت های جدیده که باید بگردم و معادل هاشون رو پیدا کنم و بنویسم و… هی این مدلی که نمیشه پس بیناهای کلاس چیکار می کنن اینهمه طول نمی کشه به خدا پدرم در اومد.
این روزها این فسقل رو می برم سر کار و هر زمان بشه بهش1ناخنکی می زنم. امروز هم بردمش ولی لازم نشد. الان باید اسپیکینگ های امروز رو تمرین کنم ولی… خدایا واسه چی این بابا زمان نمی فهمه من خسته شدم؟ بابا زمان محض خاطر خدا1خورده وایستا دارم میمیرم به خدا. درس ها بی مهلت و به شدت دارن سخت و فشرده میشن. باورم نمیشه پارسال این زمان فکرم کجاها می چرخید. چه ساده واسه خودم برنامه کلاس های هنری در تابستون آینده رو می ریختم و به خاطر نارضایتی از مدل کارم نق می زدم و سر1چیزهای کوچیک و مزخرف دیگه که حالا حس می کنم هرگز در شأن من نبودن و نیستن و نخواهند بود یواشکی خودم رو می خوردم. چشم تنگ کن ولی من کاملا سر چیزی که گفتم هستم. بله1سری موارد رو کسر شأن خودم می بینم. و دیوانه وار از خودم حیرت می کنم که تا پیش از این چه مدلی حاضر شدم حتی سر پایین کنم و ببینمشون. خیلی پیش این رو البته به شکل خیلی محترمانه تر از حالا به1بنده خدا گفتم. نمی دونم حرفم رو گرفت یا نه. بعدش با خودم گفتم کاش نگرفته باشه! بعدترش با خودم گفتم کاش گرفته باشه بلکه حواسش بیدار بشن! و حالا دیگه با خودم هیچ چی نمیگم. همین گفتن در این مدل موارد رو هم در حد خودم نمی بینم. من بالاترم. به جهنم سو تفاهم ها. به جهنم تعابیر آنچنانی. من از خیلی مواردی که زمانی زمان صرفشون می کردم بالاترم. تو بگو خودخواهم. تو بگو بدم. تو هرچی دلت می خواد بگو همینه که هست همینم که هستم. اه این درد مسخره دستم ول کن نیست کلافه شدم.
پیش از این گفته بودم که از طرف خونواده احتمال1سفر در تعطیلات عید میره. هنوز هم میره و واقعیتش من گاهی حس می کنم ترجیح میدم عید رو داخل4دیواریه با صفای خونه بمونم و بدون دلواپسی از طرف کلاس های2گانه و ملزوماتشون بشینم تفریحی درس هام رو بخونم و حالش رو ببرم و آخ خدا تعطیلی بدون کلاس و درس و استرس! خدایا چه قدر دور به نظرم میاد! انگار اون مدل گشتن و زمان گذروندن مال1زندگی دیگه بود که من از خیلی خیلی خیلی دور خاطرم هست. یعنی باز هم واسه من روزهای اون مدلی میاد؟ گاهی تصور می کنم دیگه تموم شدن و تا آخر عمرم همین مدلیه. بعدش یواشکی به خودم می لرزم. بعدش هم بلند میشم میرم سر درس. آخ دستم!
چند روز پیش کسی می گفت نگرانم که بعد از پایان این سال پرماجرا زمانی که روزهات از درس های ضربتی خالی شدن حوصلهت سر بره و ندونی چیکار کنی. خندیدم و گفتم این هم ممکنه. دور از انتظارم نیست که در پایان این روزها اگر پایان داشته باشن دسته کم اوایل به1مدل احساس خلأ ناخوشایند دچار بشم و نتونم به این سادگی خودم رو از دستش خلاص کنم. هی این لحظه من بین1کوه از دردسرهای کاغذی کتابی گیر کردم و هنوز1عمر مونده که به اون پایان ها برسم. جدی زندگی بی درس و کتاب و کلاس های2گانه و تکلیف های شبانه و استرس های نیمه شبانه و درس و درس و درس چه مدلیه؟ خاطرم نیست. واقعا نیست. خدایا دستم! من زمان بیمار شدن ندارم این رو ببرش عقب لطفا!
دلم می خواد1کوچولو ولو بشم می ترسم خوابم ببره و از کلاس جا بمونم. خاطرم هست1دفعه از سر کار اومده بودم گفتم1کوچولو ولو میشم بعدش پا میشم میرم کلاس. هنوز تا ساعت کلاسم مونده بود و با خودم گفتم نمی خوابم فقط1خورده ولو. ولو که شدم دیگه نفهمیدم چی شد. ایسپیک واسم خوند و من بدون اینکه بفهمم چی شد رفتم و زمانی که از خواب پریدم درست سر ساعتی بود که باید داخل کلاس نشسته باشم. فقط خدا می دونه چه مدلی از جا پریدم و آماده شدم و رفتم کلاس. اون روز با بیشتر از1ربع تأخیر رسیدم. از اون روز باز هم تأخیر داشتم اما نهایتش3دقیقه. از اون روز دیگه هرگز در فاصله بین کار و کلاسم جرأت نکردم ولو بشم و اگر هم شدم جرأت نکردم اجازه بدم خیلی راحت باشم که مبادا پلک هام هم رو لمس کنن. و حالا چه قدر دلم می خواد این ولو شدن رو! اوه نه بیخیال به هیچ وجه حاضر به همچین ریسکی نیستم این کلاسه تأخیر داخلش خطرناکه.
واقعا لازمه اسپیکینگ های امروز رو تمرین کنم ولی خخخ بلدم انگار. این عادلانه نیست من اینجا بدک نیستم ولی اونجا که میرم موقع جواب دادن افتضاح مکث و اشتباه دارم و هیچ خوشم نمیاد. بیخیال چیزی نمیشه. دلم می خواد این امتحانه سریع تر بیاد و بره. دلم می خواد ببینم ترم بعد استاد کیه. دلم می خواد امسال سریع تر بره و من سریع تر این روزها رو طی کنم و اصلا نیفتم و از اون شبه کنکور گنده دیوونه رد بشم و خدایا خوابم میاد خدایاااآاااآااا!
اوخجان فردا سر کار بی سر کار. امسال همه چیز اونجا بسیار متفاوته واسه من و همه چیز در مقایسه با سال های پیش واقعا مثبته و من همچنان ته داستان روزهای تعطیل رو باید بگم اوخجان اون هم از ته دل. دست خودم نیست من و کارم با هم آشتی نمی کنیم خخخ. اما این نامردیه اگر شکر نکنم. خدایا شکرت! شکرت که شاغلم. شکرت که امسال همه چیز اینهمه اونجا واسه من آرومه. شکرت به خاطر تمام موارد درون و بیرون از محل کارم. شکرت به خاطر تمام مثبت های زندگیم! خدای مهربونم شکرت! خدایا شکرت!
از3کم اطلاع دارم. درمونش تا جایی که می دونم همچنان در جریانه و این روند آزاردهنده و دردناک داره واسش طی میشه و همه ما دعا می کنیم که نتیجه هرچه زودتر و هرچه مثبت تر برسه و این درمون دردناک تموم بشه. خدایا کمک کن!
ساعت داره2میشه و من3باید کلاس باشم. مدت هاست که تیمتاک نرفتم. مدت هاست که هیچ کجای اینترنت نرفتم جز اینجا و جاهایی که1ربطی به درس خوندن هام دارن. مدت هاست که جز محل کار و کلاس هام هیچ کجای دیگه نرفتم. جدی این داستان که تموم بشه من باید بعدش چیکار کنم؟ منی که کلا جهانه اطرافم رو کلا یادم رفته و تا اون زمان هم کلا باهاش بیگانه میشم! تصور کن سرم رو بعد از1سال و نیم از این غار کاغذی بیارم بیرون و ببینم همه چیز عوض شده. دوست های مجردی که زمانی با هم می رفتیم دیوونه بازی ازدواج کردن و منتظر بچه هاشونن و بیکارها شاغل شدن و بچه هایی که توی راه بودن به دنیا اومدن و راه افتادن و و و حسش نیست دستم درد می کنه1عالمه و.
ساعت5دقیقه مونده به2و به نظرم بد نیست من دیگه بس کنم. از بس بی سر و ته نوشتم سرم گیج رفت. ولی این… لعنت به هرچی درده دستم درد می کنه این هم شد کار؟
هی بسه دیگه. من میرم1خورده کارتون تکراری بشنوم و1خورده به تمرینی که نکردم فکر کنم تا خوابم نبره و بعدش هم بلند شم برم کلاس. باز میام. تا بعد.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 51
- 35
- 117
- 62
- 1,811
- 26,108
- 375,323
- 2,644,402
- 269,131
- 102
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
سلام پری
خوبه که امسال حد اقل لازم نیست واسه کارت نق بشنویم.
بابا زمان این روزا عجیب سریع داره میره و هرکاری میکنم آخر شب وقتی دیگه نایی واسم نمونده میبینم هنوز باید یه کاری انجام میدادم تو اون روز و نرسیدم انجام بدم.
خدا رحم کنه
شاد باشی
سلام ابراهیم. میگم نمیشه سر راه این بابا زمان1تپه ای چیزی بذاریم1خورده وایسته؟ به خدا ابراهیم گاهی حس می کنم دارم از وسط نصف میشم از بس فشار بهم میادش. راستی به سرم زده بود گزینه چاله سر راه بابا زمان رو هم مطرح کنم ولی دلم نیومد. از تصور افتادن1بابا زمان مهربون به دست انداز و چاله دلم گرفت هرچند بابا زمان به هیچ دست اندازی نمی افته و من بد نیست دلم واسه خودم بگیره. نق. یادم نبود1خورده بزنم. خوب شد گفتی. دفعه بعدی حتما جبران می کنم.
دلت شاد!
سلام.
هنوز هم دارم ادامه میدم.
اگر بتونم هر روز یک ماه رو بخونم یک هفته دیگه می رسم به امسال و همین روز ها البته معلوم نیست شما در هر ماه چند مطلب نوشته باشید.
فعلاً میرم جلو تر.
سلام دوست من. هنوز دارم پشت سرتون میام. به جان خودم سریع می رسم خخخ. من در هر حال و هوایی که باشم عاقل نیستم و چه عالی! عاقل بودن رو دوستش ندارم. خدایا عاقلم نکن! هرگز نکن!