1خورده بیشتر از1خورده…

در راه عصر۳شنبه. فردا کلاس دارم. باز کاما رو گم کردم. هرچی می زنم جفنگ میادش. بیخیال حسش نیست. دیروز تمام جهان اطرافم باطل… هی کاما کجایی؟ ول کن بیخیال. دیروز۱کسی بهم می گفت حست به همه چیز داره تغییر می کنه. فقط۱مورد خاص نیست کلا به همه چیز. راست میگه. براش توضیح دادم که شبیه موج سواری هستم که روی۱چیزی که حال نداره ببینه چیه ولو شده و داره از ساحل ادراکش دور و دورتر میشه و انگار بست هایی که به دنیای اطرافش بستش می دادن باز شدن و جدا شده و داره دور میشه و جهان اطرافش هم داره ازش دور میشه و اون بست ها هرچند غلط بسته شده بودن و اصلا بست های خودش نبودن اما در هر حال چفت جهان اطرافش نگهش داشته بودن و حالا با جدا شدنشون هیچ اتصالی نیست و هی کامای عوضی معلومه کجا رفتی؟ اه!
شب یلدا داره میاد. بی اون که بخوام یاد۱شب یلدایی می افتم که تمام… اه خدایا بسه دیگه! لطفا این ها رو از سرم ببر بیرون! دیگه نمی خوام اینجا باشن. لطفا ببرشون بیرون!
بدجوری این روزها در هوای دلم. دلم دل کندن می خواد. دلم دل بریدن می خواد. دلم بی حرف و بی اعلام و بی توضیح پریدن می خواد. بریدن می خواد. دلم بدون هیچ مقدمه ای بدون هیچ حرفی بدون هیچ ملاحظه ای محو شدن می خواد. بی نشون شدن می خواد. چنان محو و بی نشون که دیگه هرگز با هیچ جستجویی اگر جستجویی باشه پیدا نشم. دلم می خواد اما… هنوز زوده. نمی تونم. نمیشه. هنوز رشته های نازکی رو حس می کنم که نازکن ولی سفتن. اون قدر سفت بهشون بسته شدم که تا پاره نشن خلاص بشو نیستم. اون ها هنوز پاره نشدن. هنوز سفتن و هنوز از فشارشون دردم میاد اگر زیاد باهاشون بجنگم. شاید به کلفتیه گذشته نباشن ولی هنوز به اندازه ای سفت هستن که اگر زیادی تلاش کنم زخمیم کنه. جای زخمی شدن ندارم. هنوز تا درمون راهم زیاده. ظرفیت تحمل بیشتر از این رو هنوز ندارم. منتظر میشم. این نازک های سفت آهسته آهسته سست تر میشن و عاقبت زمانش… کامای لعنتی! کامای جفنگه لعنتی! کامای مزخرفه جفنگه لعنتی! کامای لعنتیه لعنتیه لعنتیه لعنتیه لعنتی!

وووییی درس دارم.
۳همچنان تحت درمانه. خدا کمکش کنه. دلم می خواد ببینم ترم۵استاد کیه. دلم می خواد بدونم ترم جدید کانون هم استاد کیه. دلم می خواد می شد تنبل نباشم تا در بخش پیام رسانیه کانون می نوشتم که ای کاش اسم استادهای کلاس ها رو کنار ساعت ها و شماره کلاس ها و کدهای زمان بندی بزنن. ولی بیخیال در هر حال اونی که باید مطلب یاد بگیره منم حالا استاد هر کسی می خواد باشه.
دیروز بدجوری۱جور بدی بودم. اتفاقا وصف بی سر و تهش رو هم نوشتم اما شکر خدا نزدمش اینجا و باید بگردم هرچه سریع تر معدومش کنم این از اون نوشته هاییه که کلا باید با اسید از هارد پاک بشه تا چیزی ازش باقی نمونه وگرنهههه خخخ.
واقعیتش رو بخوایی امروز هم چندان کسر نشده از اون بار سنگین یواشکی که دیروز روی شونه های دلم می کشیدمش. ولی امروز من خوددارترم. ظاهرا ضرب موج دیروزی داره گرفته میشه و این هجوم تلخ حس های تاریک شبیه موج های گذشته داره تبدیل میشه به۱خستگیه گرفته و تاریک که ته نشین میشه و با۱آه بلند عمیق میره به بایگانی و تا دفعه بعد و هجوم بعد و موج بعد و باورم نمیشه این کاما اینجا بود پس کو؟
ساعت از۴گذشت! اوخ اصلا نفهمیدم. کم درس خوندم. باید بجنبم. خدایا خرداد رو برسون. هم تعطیل میشم و زمانم بازتره هم روانم آزادتره هم خستگی های سر و صداهای این عزیزها دیگه نیست و هم ترم هام بالاتره و دلم می خواد ببینم ترم۶و۷با اونهمه سختی که ازش میگن چه حسی داره. تازه اگر نیفتم خرداد های۱کانون رو هم گذروندم و آخجون! از حسش خوشم میاد. باید جالب باشه. شاید بتونم اون زمان بهتر و سریع تر انگلیسی صحبت کنم. خیلی دلم می خوادش. خلاصه که من خرداد می خوام.
این۵شنبه آخرین صبح۵شنبه بی کلاسمه تا نیمه اسفند که ترم کانون تموم میشه. نتونستم۵شنبه هام رو آزاد کنم خخخ. بیخیال. تموم میشه. کی؟ شاید سال آینده. راستی سال آینده این زمان من در چه حالم؟ کجای ماجرام؟ دارم درس می خونم؟ دارم آماده امتحان بزرگه میشم؟ دادمش رفته؟ منتظرشم؟ دارم بیخیال کانون رو ادامه میدم؟ دارم آماده پذیرش یکی از اون تغییرات فوق وحشتناک بزرگ میشم؟ این آخریش رو خودم تصور نمی کنم اصلا هیچ تصوری نمی کنم مادرم به جام تصور می کنه. حرفش که پیش میاد من فقط نفس های عمیق می زنم و سکوت می کنم و گاهی که حالش رو داشته باشم می خندم. نمی دونم واقعا می خوامش یا نه. جدی اگر پای عمل بیاد وسط مردش هستم؟ نیستم؟ هستم. به نظرم باشم ولی… بیخیال. خیلی دوره. خیلی هم بلنده. به نظرم بد نیست کلا اونهمه بالا رو اصلا نگاه نکنم چشم هام درد گرفتن خخخ. عمو روزگار خودش حلش می کنه. بذار این دفعه من کاری نکنم. فقط بشینم به تماشا و ببینم این مرکب بی توقف کجا می خواد ببردم. بذار این دفعه مادرم و بقیه با راننده طرف بشن. من به اندازه کافی خراب کاری کردم حالا بد نیست۱خورده بس کنم و البته همراه تماشای منظره ها بیشتر درس بخونم. این۱قلم رو هیچ کسی جز خودم نمی تونه واسم انجامش بده. و درس. اوخ درس. ذهنم رو هرچی می کنم باز نیست واسه نوشتن بخش ایمیلیه تکالیف فردام. باید فعلا کوتاه بیام ولی بذار بعد از اینکه از اینجا رفتم۱کار درست درمون کنم. از تکلیف درسی که فردا می خواد بده۱بخشش رو میشه امروز انجام بدم. اتفاقا درسه رو دیدم تمرین هاش بدجوری زیادن برعکس این یکی. الان بلند میشم میرم۱بخش فسقلی از تمرین های۴شنبه رو می نویسم. باقیش رو باید وایستم درس بده. البته میشه خودم هم بخونم و زور بزنم تمرین ها رو حل کنم ولی ترجیح میدم منتظر تدریس استاد بمونم. این مبحث صفت های عالی و برتر رو۱خورده وسطش گیر می کنم. چندتا اصطلاح و بخش جدید به چیزهایی که قبلا از این مبحث بلد بودم اضافه شده که انگار ذهنم باهاش فیکس نیست. شاید چون جدیده. شاید هم چون این جزوه خط هاش به هم ریخته بهم نشون داده میشه و نمی تونم باهاش فیکس بشم.
برم چایی دم کنم الان میام.
دم کردم. مادرم چایی سبز دوست داره. من دوست ندارم ولی ازش هم بدم نمیاد. می خورم اما بعدش که تنها شدم لیوان قهوه ام سر جاشه خخخ.
چی می گفتم؟ یادم رفت. حسش هم پرید. حس گفتن۱چیزهای دیگه ای هست که دلم نمی خواد بگمشون. دیدی۱دفعه شانس خوب و بسیار خوبم از دنده اون طرفیش بلند شد و۱نفر آدمه نباید محض تخلیه حرص از همه جا و همه طرفش اومد و به نیت رها کردنه چندتا فحش اتفاقی اینجا رو خوند و… اوه خدا از۴تا ستونم۳تاش ریخت باید گچ بری هاش رو بدم تعمیر کنن ولش کن بیخیال اصلا حس گفتن هیچ چی نیست یادم رفت تمامش رو ول کن نخواستم.
من همیشه۱چیزی لازم دارم که منتظرش باشم. این روزها چیزی دم دست ذهنم نیست. و جز درس. اصلا تصور نمی کردم زمانی موارد مربوط به کلاس و درس چیزهایی باشن که فکرم رو بهشون تکیه بدم. همیشه در همه جای تصورم این موارد آخرین هایی بودن که ذهنم رو به زور پر می دادم طرفش. و چه قدر حال حالاهام عجیبه!
بدجوری اینجا سرد شده. هواشناسی پیشبینیه توفان و یخبندان و از این چیزها کرده. من خودم نخوندم از اطراف شنیدم که خبرهاش اومده. خدایا۱کاری کن یخ بیاد مدرسه ها تعطیل بشن من صبح هام خونه باشم درس بخونم! جدی میگم به خدا درس دارم. امسال تعطیلی ها رو واسه درس خوندن می خوام. امسال زمان ندارم به این فکر کنم که چه قدر… امسال شکر خدا تا اینجا خیلی مثبت تر از سال های پیش گذشته. امسال… خدایا شکرت! خدایا کمک کن که سال آینده من… سال آینده من در چه حال و هوایی منتظر رسیدن دیماهم؟ خدایا کمکم کن!
حرصم میاد این ها میگن باید واسه تمرین زبان حرف بزنم درست هم میگن ولی این… من اطرافم این… اه!
وووییی سردههه ایول زمستون اوخجان شبیه زمستون های بچگی هام ایول!
این وسط آیی می چسبه… چی! چی می چسبه! الان دقیقا چی! خداییش نمی دونم. بذار ببینم. می چسبههههههه…….۱خبرعالی. می چسبه۱اتفاق۲۰قشنگ. می چسبه۱سورپرایز غیر منتظره محشر. می چسبه۱جریان ناگهانیه شاد از جنسه غافلگیریه محض که شبیه جریان برق بگیره و از شدت حیرت های شاد۱لحظه گردش خون رو متوقف کنه. آخ که می چسبه! آخ که چه قدر می چسبه! خدایا همین حالا نصیب همه و از جمله خودم۱دونه از اون اصل هاش رو کن!
ساعت از۵گذشت. دیرم شد. زندگی معجزه خداست. خیلی می خوامش. خیلی. تا بعد.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

4 دیدگاه دربارهٔ «1خورده بیشتر از1خورده…»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    کوفت و زهرمار کی گفته این همه برچسپ بزنی.
    راستی قهوه و تارت هم میچسپه یادت نره.
    نبینم اینجوری هم سر در گم باشی. این حستو دوست ندارم.
    سلام هم نکردم حسش نیست برگردم بالا.
    پس سلام و شاد باشی

  2. پریسا می‌گوید:

    به این میگن۱کامنت بسته بندی شده لوله ای که اگر بزنه به سرت و هوس کنی با فرستنده وارد بحث های معادلاتی فلسفی بشی چه بسا که شبیه چماق فرود میاد وسط فرق داغونت و خدا می دونه ضربش چند درصده.
    سلام دشمن عزیز. حالت چه طوره؟ هی حالت خوب باشه! این۱دستوره!
    شاد باشی!

  3. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    فکر کنم داره من رو می شناسه
    چون باز ضرب پرسید
    خیلی خوبه که در این مقطع پر انرژی داشتید ادامه می دادید الآن باید خیلی از راه رو رفته باشید من الآن در دیماه هستم و تا شهریوری که الآن درش هستیم کلی راه باقی مونده مطمئنم شهریور که بشه خیلی خیلی پیشرفت در زبان و زندگی داشتید.
    سریع تر میرم جلو.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. خاطرم هست۱دفعه رفته بودم معادله ها رو بردارم داشتم خرابکاری می کردم بیخیالش شدم. کاش بشه۱جوری از دستش خلاص بشم و بشیم! بله در شهریور کلی راه رفتم ولی خیلی راه هنوز مونده. از چیزی که باید باشم ضعیف تر عمل می کنم و نباید این مدلی باشه. خدایا کمکم کن! خدایا کمکم کن! از ته دل! خدایا کمکم کن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *