مثل اینکه آمدیم!

آمدیم. بذار۱امتحانی هم با این کنم.
ایول نت پد مهربون! دلم ترکید واسه نوشتن. خدایا جدی دارم می نویسم! یوهووووو!
خوب خوب بسه.
خدایا چه قدر مدته که اینجا نبودم! اندازه۱عمر حرف دارم ولی نه تایمش هست نه حسش. اولیش رو بگم باقی رو هم باید بگم و رسما بیچاره میشم پس بیخیالش. ولی خداییش خیلی زیادن خیلی!
از داستان های جزوه هام و درسم و بریل کردن جزوه هام و ماجرای مرتب کردن اون خط های درهم و داستان رسیدن بریل ها و کشف این واقعیت ترسناک که نوشته ها کوتاه نویسی بودن و من از کوتاه نویسی فقط کمی بیشتر از کوفت سرم میشه بگیر تا فوت عموی نابینام و داستان های فوق شخصیم و درس خوندن هام و ترم چهار این کلاسه و استاد و لویی بریل و۱جلسه از کلاس های کانون و لپتابم که داغون شد و حس و حالم زمان جمع کردنش و تعمیرگاه و تعمیرش و کنار اومدن با این مینی فسقلی و امسال و کلاس و متاسفانه بیماریه۳که از خدا می خوام هرچه سریع تر دست از سرش برداره و…
آخ کف کردم۱نفس گفتم و گفتم و…
این فسقلی اجازه نمیده با وردش شبیه آدم بنویسم و نتیجه این شد که موندم پشت کلیدها و امشب دیگه تحملم ته کشید و دارم با جناب نت پد می نویسم. ولی نت پد امکاناتش کمه و ترتیب بی ترتیب. ولش کن این مدلی نمیشه فعلا فقط۱اعلام حضور بزنم بلکه نشانی از تخلیه شدن در خودم ببینم و نفسم جا بیاد. دیگه بسه میریم که آزمایشی این رو با این فسقل تخس دوست داشتنی بفرستیم ببینم ثبت میشه یا ثبت میشه یا ثبت میشه یا میشه یا میشه یا…
من عاقل بشو نیستم. آخ جون! خداجونم خیلی خوبی که من عاقل نمیشم. یوهوووووو خخخ من رفتم آزمایش پست زدن با متن نت پدی و این۱سوم وجبی که پدر درآوردیم از همدیگه.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

4 دیدگاه دربارهٔ «مثل اینکه آمدیم!»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    سلام خوب ما هم اومدیم که اومده باشیم و حالا هم داریم میریم لپتاپت هم بیخیال 3 هم ایشالا خوب بشه

    • پریسا می‌گوید:

      ایول سلام دشمن عزیز. هی کجا میری بیا۱خورده بطری خالی بزنیم به همدیگه دلمون باز بشه. لپتابم آخ به نظرم این۲تا این دفعه من بیچاره رو می فرستن واسه احیا. اوضاع۳رو دوست ندارم ابراهیم ای کاش بیماری بره. از جسم۳و از جسم همه عزیزهایی که این شب ها خدا رو واسه رو به راه شدنشون حسابی بی خواب کردم.

  2. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    من هم اومدم که اومده باشم.
    خیلی در هم هست قضایای داخل نوشته ولی به هر حال زندگی همینه دیگه.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام. آخ جون. این دفعه با گوگل کروم وارد شدم. موافقم درهمه ولی به جان خودم خخخ من کلی زمان بود ننوشته بودم کلا کنترل وجود نداشت و ایول به زندگی که اینهمه درهمه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *