صبح3شنبه ساعت حدودهای10صبح.
تمرکزم روی درس امروز زیر0شده و زورم نمی رسه جمعش کنم. واسه چی؟ خدایا!
دیروز عصر رفتم انجمن شعر. بهم2تا برگ دست نویس دادن داخلش1قطار سؤاله گفتن پر کن بیار واسه اون مجلسه نمی دونم چیچی. خدایا نمی خوام. از روی ادب گفتم چشم و گرفتمش. حالا کو تا دوباره برم اون طرف ها!
دیروز باید می رفتم. خیلی زشت بود اگر غیبتم بیشتر طول می کشید. البته خودم هم دلم شدید تنگ شده بود ولی زمان نبود و، … اه ولش کن دیگه! دیروز رفتم تا باز کی پیش بیاد. آخرین شعری که زده بودم داخل محله رو اونجا خوندم. می خواستم نخونم. ترسیدم زیادی افتضاح باشه. ولی خخخ1عالمه تشویقی گرفتم. میگن باید کوتاه بگم ولی من در نوشتن هم پر حرفم و کوتاه گفتن رو یاد نگرفتم هرچی می کنم نمیشه خخخ.
دلم امروز دیوانه شده. به هرچی و هر جا سرک می کشه جز درس هام. خدایا درس دارم آخه!
نمی فهمم چم شده. شبیه1مدل پریشونی بی توصیف. شبیه1جور خسته شدن. از اون خسته شدن های وسط سربالایی که دلت می خواد بشینی نفس بگیری و دوباره بری. از اون قاطی کردن های وسط مسابقه ورزشی. یا امتحان. یا هر چیزی که تداوم داره و تلاش می خواد و وسطش1دفعه می بینی بریدی و هیچ طوری هم نمیشه مسلط بشی. شبیه سیستمی که1دفعه به هم بریزه و هنگ کنه و لازم داره چند لحظه یا چند ساعت خاموشش کنی تا خودش رو جمع و جور کنه. ولی این، … درس دارم. الآن به کسی بگم نهایتش میگه خوب1خورده نخون به خودت استراحت بده و از این چیزها. درست میگن ولی به نظرت مثلا الآن از سر درسه پاشم استراحت خوب حالا چی؟ چیکار کنم؟ برم تفریح؟ کجا تفریح کنم؟ چه تفریحی کنم که بهم خوش بگذره و بپسندمش؟ برم سینما؟ برم پارک؟ وسط این هوای آتیشی؟ برم پیش بچه ها؟ بعدش بشینم با هم چی بگیم؟ چی باشه که در حال گفتن و شنیدنش به این فکر نکنم که اگر خونه بودم چند خط می خوندم و چه قدر دارم جا می مونم؟ یا بلند شم داخل خونه تفریحات شخصی و مه سفید و، … آخ خدا اه آخه سر صبح زمان این کثافت کاری هاست مگه؟ تا صبح فردام میره به ناکجا اگر انجامش بدم. حتی امشب هم زمانش نیست فردا صبح باید ذهنم بیدار باشه خودم زنده باشم برم کلاس. این هم شد کار؟
غیبت نباشه نق باشه بیخیال با روش تدریس استاد این ترممون اصلا فیکس نمیشم. دست خودم نیست واقعا نمیشم. خدا کنه نیفتم! قواعد رو بلدم. درس رو هم می خونم. کلا گیر نکردم. فقط کلاسه1جورهایی، … ببین ترم بعدی با کی بیفتیم. خدا کنه استاد ترم پیشم باشه!
مادرم، برادرم، خالم، … … … ول کن بیخیال. حسش نیست. اینهمه عقل و منطق اطرافم ریخته بعدش به من میگن واسه چی خل در اومدی. با اینهمه داستان دور و برم انتظار می رفت افلاطون در بیام! واقعا که!
این شب ها داخل تیمتاک قیامته. دیشب رفته بودم. امشب نمی دونم شاید رفتم شاید هم نه. جشن اصلی5شنبه هست. به نظرم برنامه قشنگی میشه. بچه ها دارن حسابی زحمت می کشن. باید5شنبه رو خالی بذارم. هات گوش کن این دفعه آتیشیه. شنیدن داره حسابی. از دستش نمیدم.
زنگ گوشیم.
اومدم. خدایا دارن روانیم می کنن خدایااا جنون گرفتم از دست همه خدایا واسه چی1در باز نمیشه من در برم از این بهشت خلاص بشم ای خدااآاااآاااآاااآااا دیگه نمی تونم تحمل کنم خدایا از اینجا نجاتم بده دیگه نمی تونم تحمل کنم.
لعنتی! اه لعنتی! بر می گردم.
خوب حله. یعنی الآن افسارم دوباره دستمه خخخ. به خدا نمی فهمم من ظرفیتم از اونی که بوده پایین تر رفته یا این عزیزها واقعا روی ظرفیتم رو فشار میدن این اواخر گاهی روی لبه جنون خالص راه میرم و فقط مواظبم پرت نشم از مرز اون طرف.
این وردپرس دیوونه باز شوتم کرد بیرون نمی فهمم واسه چی این دوباره رمز کپی پیست کردن واسم اندازه1کوه سخته. این هم گرفته منو خوب نندازم بیرون دیگه! ای بابا!
این روزها رو سنگین سپری می کنم. روزهای بدی نیستن. هیچ روز خدا بد نیست. ما روزها رو رنگ می کنیم. روزهای بدی نیستن این روزها. فقط سنگین سپری میشن واسه من. خیلی سنگین. خدایا کمکم کن بدجوری از هر طرفی داره فشار میاد. بدجوری فقط خودمم و خودم. بدجوری سنگین می گذرن این لحظه ها. خدایا بدجوری کمک می خوام. کمکم کن!
برم1خورده کتاب بخونم بلکه حالم جا بیاد بتونم بشینم سر درسم. خدایا کمکم کن. این لحظه به شدت دلم می خواست می شد از بالای اون نیزه های کوفتی بپرم اون طرف. لعنت به من که سریع تر نجنبیدم اگر دیروزها به جای باطل گشتن پریده بودم الآن این مرحله گذشته بود و اینهمه اینجا وسط این هوای مسخره گیر نکرده بودم و اینهمه، … نباید. این ناشکریه نباید بگم. خدایا معذرت ولی باور کن گاهی تحمل0میشه آخه خودت شیرین کاری های این بنده هات رو ببین! خسته شدم آخه!
وردپرس بحث سرش نمیشه. باید برم رمزه رو بدم تا دوباره راهم بده. برم انجامش بدم تا از اینکه هستم چیزتر نشدم خخخ. فعلا دیگه حسش نیست از این چیزها بنویسم. اگر ادامه بدم یا باید چیزهای دیگه رو بنویسم که اگر شروعشون کنم به این زودی تموم نمیشن، یا باید حرف مفت هایی شبیه همین ها که نوشتم بنویسم که حسش نیست. پس فعلا بیخیالش تا دفعه بعد. من رفتم. راستی! زندگی همچنان قشنگه. حتی مدل گرد و خاکیش، و حتی از نگاه1موجود فوق نق نقویی که من باشم.
ایام به کام.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 51
- 35
- 117
- 62
- 1,811
- 26,108
- 375,323
- 2,644,402
- 269,131
- 130
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
بیخیال پریسا مگه هرجا همه عاقل بودن نمیشه یه دیوونه هم وسط اون همه عاقل باشه آیا؟؟؟! بیخیالش بابا.
چییییی رفتی همون تو بمیر من زنده باشم عزیز
تو دیوونه باش منم دیوونه هستم عزیز رو خوندی آیا؟؟
یعنی اونجا یکی نبود محکم بکوبه تو سرت بگه حالا برو سر جات بشین عزیز
من عاقل نیستم فحش نده عاقل خودتی. ای بابا توهین می کنه! عه!
آره دقیقا همون عزیز عزیز رو خوندم نخیر اتفاقا خیلی هم تشویقم کردن واسم کف هم زدن تا کور بشه جفت چشم های دنیا زن دیاکوی خدا بیامرز. من این رو ولش نمی کنم تا زمانی که1نفر جدید گیر بیارم بهش گیر بدم خخخ.
سلام پرپری
تو خوب میشی میدونم درست میشی خخخ
اینقدر از اون مخ معیوبت کار نکش یهو دیدی هنگ کر و دیگه چیزی یادت نیومد و حطا اسم و فامیلت
مثلا بهت میگن خوبی پریسا بعد تو با تعجب میپرسی پریسا کی هسسسست
من تکمارم به من نگید پریسا.
من خودم یه دوست داشتم چنان به خودش فشار آورده بود یهو به کفتر دم سیاه تبدیل شد
از من گفتن بود
من برم تا به تکمار تبدیل نشدی
شاااد باشی پرپری
سلام جنابه بترکیه بزرگوار و اهل ترکش. آهان این هم واسه تو که دیگه به من نگی پرپری. گفته بودم که این رو می زنم به نامت خخخ. تکمار نه دیگه خداییش خیلی ظلم میشه بهم اون رو ترکوندنش روده هاش کود شد ایش حالم به هم خورد. هان چی؟ کبوتره رفیق تو بود؟ دفعه آخری که دیده شده چشم بسته صاف داشت می رفت طرف1سری درخت عجیب غریب که نمی دونم به جای میوه چه کوفتی می دادن. اگر رفیقت بوده پس تقصیر توِ آهایی بیایید این پردار آزار رو بگیریدش.
مواظب خودت باش و زودتر از لهی دربیا که زندگی حسابی باهات کار داره خخخ!
سلام.
خدای من این منطقی نیست ولی من کلی دارم به این نوشته می خندم
افسارم دوباره دست خودمه خخخخخخخخخخخخخخخخ
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
انصافاً من هم بعضی وقت ها به خودم میگم باز دارم افسار پاره می کنم فکر می کردم فقط من برای خودم افسار تصور می کنم پس تنها نیستم و این عالیه.
شما کجایید چرا هیچی نمی نویسید؟
سلام دوست من. نه بابا شما تنها نیستید من هم افساری هستم و معمولا سر افسارم گم میشه خخخ. من جایی نیستم فقط وسط درس و کتاب شنا می کنم و واااآاااآااایی خدا از دست این خخخ!