انگار هستم هنوز.

صبح5شنبه. بعد از کلاس. نمردم انگار. به خدا دیشب خیلی بد بود. یعنی دیشب بد نبود من بد بودم. شب و روزهای خدا که بد نیستن. ما رنگشون می کنیم. سیاه یا سفید.
از کلاس اومدم و نفس تازه کردم. می خوام دوباره برم بیرون. کتاب های ترم بعدم رو هنوز نگرفتم می خوام برم بگیرم. امروز صبح1بی اطلاع از دیشب بهم زنگ زد. گفتم حالم خوش نیست. اول نفهمید چی شده بعدش که حرف پیش رفت مطلب اومد دستش. بنده خدا! باهام حرف می زد در حالی که نه من زمان داشتم نه اون. گاهی حضورها و فقط حضورها می تونن کمک کنن. اولین دفعه ای نبود که1در زمان های از خود بی خود شدن هام کنارم بود. اون لحظه در صبح امروز تمام دفعات پیش به خاطرم اومدن و تونستم اون اندازه به این حس بی مهار لعنتی مسلط بشم که افسارش رو شاید موقت اما بگیرم دستم و بپرم سوار شم. هنوز شبیه سرمازده ها می لرزیدم ولی تونستم1دونه پیام داخل تلگرام بفرستم و بلند شم برم سر کلاس. الآن حس می کنم بی حسم از اثرات تهوع های دیشبی. بی حس اما الآن شب نیست. روزه و روز اوضاع بهتره. درضمن ساعت های اولیه هم سپری شدن و حالا1خورده درست تر میشه خودم رو جمع کنم. هرچند هنوز گیجم و هرچند این، … بیخیال. عاقبت تموم میشه. به نظرم1درست میگه اگر1خورده بتونم آروم تر سپریش کنم امن و بی دردسر پیش میرم و سلامت می رسم اون طرفش. خوب واسه من1خورده سخته. زمان هایی که شبیه دیشب اوضاع1دفعه چیز میشه نمی تونم آروم و بیخیال رد بشم. دست خودم نیست واقعا سخته واسم. ولی، …
این کلید بیچاره داره زور می زنه تلگرامم رو وصل کنه و نمیشه. به نظرم باید فکر1دونه کلید دیگه باشم. اگر پیامی بیاد من نمی بینمش چون تلگرامم بسته هست واتساپ هم ندارم و خلاصه خخخ گوشیم از جهان اینترنتی جداست و، … میگم بد هم نیست ها! بیام1خورده کلا اینترنت گوشیم رو ببندم و بازش نکنم. مثلا1روز. نه کمه1هفته. الآن که بهش فکر می کنم می بینم بد نیست خخخ. مدیونی خیال کنی واسه خاطر اینکه جلوی فیلتر کلیدم کم نیارم این مدلی میگم خخخ.
به نظرم مدل اسکنرم رو پیدا کردم. حرف ها زده شده و باید صبر کنم تا هفته آینده سفارشم برسه و برم واسه خریدش و آموزشش و نصبش و و و و و ولش کن حس اذیت نیست به خدا همه جونم رو انگار داخل کاور فرو کردن1جور مزخرفی هستم.
فوق جفنگ های دیشب رو بر نمی دارم. خواستم بر دارمش ولی کامنت گرفته و کامنت ها برای من با ارزشن. چون نشونه های حضور و محبت آشناهای اینجاست و دلم نمی خواد از دست بره. زمانی که وبلاگ داشتم رو قدیمی ترها خاطرشون هست. فقط واسه نگه داشتن کامنت های اونجا تا مدت ها منتقل نمی شدم. تا زمانی که تونستم کامنت های اونجا رو با کپی پیست حفظ کنم و اومدم اینجا و خخخ چه خوب شد که اومدم.
یکی از همسایه های طبقه بالا، نمی دونم کدوم طرفی، شاید هم طبقه پایین ولی احتمالش ضعیفه، داره دریل کاری می کنه. وووییی اعصابم! الآن میرم بیرون. امروز دلم تفریح می خواد. بد نیست خونه بخوابم ولی اگر قرار باشه با استراحت کردن فکرم آزاد بشه و بره به اماکن دیشبی همون بهتر که برم وسط ناپرهیزی بلکه امن تر باشه.
این دیوونه ها دارن آشغال های دریل کاریشون رو می ریزن بیرون. می خوره به نرده های بالکنم. کاش نریزه روی سکو که هیچ خوشم نمیاد!
داره12میشه باید برم. دلم می خواد امروز ناپرهیزی کنم. یعنی به دلدرد و آخ و واخ بعدش می ارزه؟ شاید خخخ شاید بی ارزه.
تعطیلات که شروع بشه باید ورزش کردن هام رو مرتب کنم. این چه وضعشه؟
درس5زبان رو گرفتیم. تموم نشده ولی گرامرش رو به نظرم بیشترش رو گفت. می تونم بخونمش و تمرین هاش رو خخخ. خوب چیه مگه وسط هفته زمان تمرین نوشتنه؟ نیست دیگه! ولی امروز نه. باشه فردا. یا امشب یا فردا.
این کتاب دروغ های صمیمانه داره زیادی عذابآور میشه. دیگه هیچ چی از این خانم نویسنده نمی خونم. بدجوری شبیه خانم های ایرانی می نویسه. نوشته ایشون منو یاد خودنوشت هایی میندازه که، … آخ خدای من! جدی از قهرمان زن این قصه بدم میاد. باقیشون هم جذاب نیستن. خیلی خیلی، … آقای عاشق زیادی ماست و ذلیله و خانمه هر غلطی دلش خواست کرد و باز طلبکاره. از اون دسته اشخاص مزخرفیه که اگر دست من بود دسته کم1سیلی از اون جانانه هاش خرجش می کردم و بعدش می گفتم سریع بدون ادا میگی می خوایی چه غلطی کنی! اگر می خوایی بمیری بری جهنم فقط بگو و مطمئن باش ازت می پذیرم و می کشم کنار تا هر غلطی دلت خواست کنی. ولی آقای عاشق این کار رو نمی کنه. در جواب لوس بازی های لوث شده خانم که جون خودش و3تای دیگه رو انداخته توی هچل، بر می گرده طرف رو می بوسه. اَییی! وووییی خداجونم! اَََیییی! خیلی کم از کتابه مونده وگرنه دیگه نمی خوندمش. به نظرم3تا یا4تا لبه از نوار. ولی نمی دونم. قابل پیشبینی نیست اگر حوصلهش بیشتر از این سر بره کلا بیخیال پایانش میشم و خدایی ولش می کنم دیگه شورش در اومده. تا دماغ پاک کردن طرف رو می نویسه. به خدا راست میگم. توضیح میده که زنک چه جوری دماغش رو پاک کرد. دوباره هم با پشت دست پاک کرد و مردک دستش رو گرفت و بوسید و از این چرندیات. خدایا این افتضاحه. خیال می کردم داستان های خارجی به این حد از نفرت نمی رسوننم.
شارژ گوشیم کامل شد ولی کلیدم تلگرام رو باز نکرد. بیخیال اصلا بهتر. بلند شم دیگه12شد. اول این رو بچسبونم اینجا و بعدش برم.
آخجون اسکنر! کاش بشه هرچی کتاب دلم می خواد رو باهاش اسکن کنم بخونم. کاش ترجمه کردنم سرعتش بیشتر بشه تا سریع تر بخونم! کاش، … ولش کن دیرم میشه. من رفتم.
ایام به کامتون.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

14 دیدگاه دربارهٔ «انگار هستم هنوز.»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    ای لعنت به این معادله کوفتی
    خاک بر سر ریاضیشم خوب نیست
    میگه چهار به علاوه ی چهار میزنم هشت میگه خطا
    شکلک فوش هایی که اگه بگمشون همه با هم میریم وسط ناکجا آباد
    دستم خخخخ دیشب هواسم نبود خورد به میز کامپیوتر حسابی درد گرفت ولی به نظرم باید بفرستمش جهنم
    اسکنر خوشحالم که جور شد
    حالتم خوشحالم که بهتره
    امروز رو حسابی به خودت تفریح بده
    تارت میوه ای اصلا فراموش نشه که از هفته ی بعد رمضان از راه میرسه و ای وایی
    اون کتاب رو ندیدم ولی اگه یه روز به تورَم میخورد چه اون کتاب چه امثالش میفرستمشون جایی که لایقشونه
    الآن دارم کتاب خانواده تیبو رو میخونم حالا ببینم چظوری پیش میره
    برو کتاب جنایی از گویا کتاب بردار سهمتو تا تموم نشده
    آها تو چرا واسه همه 1 2 3 و و و میکنی منم از حالا اسمتو 0 میزارم واییی 0 0 0 0 0 0 0 0 0 0 خخخخخخ
    من رفتم شاید اگه خاطرات رو نوشته بودم الآن کلی جلو رفته بود
    پریسا نمیدونم چرا این روزا حتی حس نوشتن این نیست دارم لاک پشتی جلو میرم قول دادم فردا تحویل بدم ولی به نظرم نشه که بشه
    خدا کنه که بشه
    راستی تا یادم هست مراقب باش تمرینا رو درست حل کنی 0 عزیز
    دیگه تموم شد حرفی به نظرم نمونده اگه هم باشه برای دفعات بعدی
    حسابی شاد و سالم باشی
    البته سالم و شاد

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دشمن عزیز. دستت رو نفرستش جایی چون حسابی لازمش داری. و0هم خودتی خخخ. شلوغش کنی واسه تو هم عدد2رقمی می ذارم ها! کتابه رو من هم امروز صبح همین کار رو کردم. فرستادمش به ناکجا. دیگه گندش رو درآورده بود. رسما حالم رو به هم زد. شکلک انزجار. اسکنر ایول ابراهیم جور بشه هر کتابی دلم خواست بخرم اسکن کنم بخونم و آخ جون و از این چیزها. دیروز خخخ خوش گذشت حسابی. اولش کلاس بود و منگی های حاصل از پریشب که خدا واسه کسی نخواد، اوخ جدی شوخی شوخی داشتم می مردم این چی بود دیگه؟! بعدش رفتم کتابخونه کتاب های ترم بعدم رو گرفتم، بعدش بچه ها و بیرون و تفریح و خخخ1خورده تفریحات و ناپرهیزیات از مدل واسه من نباید و خلاصه شب که رسیدم جنازه بود از خستگی. اما1جنازه سبک. اتفاقا وسط دیروز کیک هم خوردم و به یادت بودم جدی میگم به یادت بودم. فقط هویجش رو داشتن گفتم بیخیال بده. جات خالی خخخ. تمرین اوخ تمرین تمرین باید حل کنم اینجا نشستم واسه چی؟ تقصیر توِ تمامش تقصیر توِ. مواظب خودت، دستت، و دلت باش.

  2. ابراهیم می‌گوید:

    ای وای 0 عزیز دیدی یادم رفت همایش چی خوردی آیا
    بههتر نبود از این بنویسی
    پریسا بهتر غلط شد حس درست کردنش نیست

    • پریسا می‌گوید:

      اوه گور7نسل هرچی همایش این شکلیه. ابراهیم خیلی بد بود مثبتش فقط این بود که کلاس نرفتم ولی بهم بد گذشت و آخرش هم خخخ ولش کن گندش بزنن. غلطه رو هم ولش کن من هم دستش نزدم همین مدلی یادگاری بمونه. الآن میرم1عدد گنده روت می ذارم که حالت جا بیاد.

  3. مهرناز می‌گوید:

    سلام پریسا جان. خانم اجازه میشه منم اینجا بمونم آیا؟ خوشحالم که امروز حالت بهتره پریسا و امیدوارم بهتر هم بشه و میشه. امیدوارم روزهایی که پیش رو داری بهتر از دیروزها باشن. کاش امروز بهت خوش گذشته باشه.

    • پریسا می‌گوید:

      ایول سلام مهرناز جان! هم محلیه گوش کنی و دوست تیم تاکیه من! خخخ از دست شماها! بیا تو هم بیا بمون چیکارتون کنم تو و این ابراهیم رو که از حالا باید مواظب باشم نقشه هاتون واسه اذیت کردنم جفت هم نشه بیچاره بشم خخخ. خوب حالا که اینجایی1سری شرایط رو بدونی خوبه. مهمش اینه که ما اینجا اصلا عاقل نیستیم. اینجا قلمرو1دیوونه که من باشمه انتظار دیدن موارد عقلانی اینجا نداشته باش. و دومیش اینکه ما اینجا به هم بطری خالی پرت می کنیم. مواظب باش بهت نخوره گناه داری. این ابراهیم رو می بینی دستش نفله شده؟ اذیتم کرد بطری پرت کردم به تیر دماغش جاخالی داد خورد به دستش الآن دستش رفته مرخصی. باقیش رو هم بعدا اگر در نرفتی و همچنان خواستی بمونی بهت میگم.
      دیروز جای خودت و این ابراهیم دشمن عزیز خالی خوش گذشت. کاش2شب پیشم واسه هیچ کسی پیش نیاد. جهنم بود و خخخ تقصیر خودمه واقعا دلیل نداشت و نداره اونهمه، …اونهمه، … وایی نمی دونم ولش کن برم آب زرشک سر بکشم آب روغن اعصابم تنظیم بشه.

  4. مهرناز می‌گوید:

    وای دوتا شد. طول کشید فکر کردم اشتباهی انجام دادم ببخش منو ناواردم هنوز خخخ

  5. ابراهیم می‌گوید:

    سلام آخ جون مهرناز خانم هم اینجاست
    مهرناز خانم ما اینجا یه انجمن ضد پریسا به اسم جنبش تکبال داریم چند نفری عضوش هستیم
    خوشحال میشیم شما هم وارد این انجمن بشید خخخخ

    • پریسا می‌گوید:

      به جان خودم ابراهیم من خیلی زیاد می کشمت این بنده خدا رو از راه به در کنی کاریت می کنم بری داخل یکی از بطری خالی ها قایم بشی.

  6. مهرناز می‌گوید:

    سلام بر آقا ابراهیم و پریسای عزیز. آقا ابراهیم اینجانب آمادگی خود را جهت انجام وظیفه خطیر سر به سر گذاشتن پریسای خودمون اعلام می دارم. خخخ. تازه رزومه درخشانی هم در این زمینه دارم. پریسا جان با همه شرایط موافقم ولی گوشتو بیار جلو یه چیزی رو یواشکی بهت بگم. به قول یه دوست هیچکی عاقل نیست فقط بعضیا سعی میکنن ادای عاقلا رو در بیارن. فرق ما و اونا اینه که در این زمینه تلاش نمیکنیم و راحتیم دیگه. همیشه خوش باشی.

    • پریسا می‌گوید:

      عه چیچی رو اعلام می کنی ای بابا عجب داستانیه! ابراهیم تمامش تقصیر توِ ها می بینی؟ شیطونه میگه از بالای این بالکنه لوله آب پاش رو بگیرم طرفشون و ببندمشون به رگبار تا خیس خالی بشن!
      عاقل ها خخخ. اون ها از نگاه من زندگی رو می بازن. من هم تا چند سال پیش که سعی می کردم اداشون رو دربیارم باختم. البته همیشه سعیم ناموفق بود ولی به خستگیش نمی ارزید. جنون رو عشقه!

  7. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    تو رو خدا معادله رحم کن نوشته سه ضرب در جاخالی میشه 24 این دیگه نامردیه
    داره کم کم سختش می کنه
    شاید به خاطر این که امروز زیادی این جا اومدم و بالاخره رسیدم به همه پست هایی که عقب بودم
    البته دلیل این که امروز زیاد این ورا می پلکم ویس ریکوردرِ دیوونمه که حسابی روانیم کرده
    من عادت دارم درس و غیر درسی رو در ویس ریکوردر کپی می کنم و می خونم اما مثل این که ویس ریکوردر سونی یه قوانینی برای کپی کردن فایل ها داره که من هر کاری می کنم دستم نمیاد
    مثلاً تا حالا کشف کردم که نباید داخل هر پوشه بیش از صد و نود و نه فایل بریزیم و نباید داخل ویس ریکوردر پوشه هایی همنام باشند چون اگر مثلاً دوتا پوشه داستان داشته باشیم ویس ریکوردر یکیش رو رندوم انتخاب می کنه و پخش می کنه و بقیه رو هم با اون که هستند اصلاً نشون نمیده
    ولی با توجه به فهمیدن این همه قانون و ماده و تبصره هر کاری با فایل هام می کنم درست نمیشن یعنی اون جوری که من میخوام پخش نمیشن
    الآن هم که باز این جام همه فایل ها رو که ترتیبشون رو به طرز فجیعی به هم ریختم رو داخل لپتاپم کات می کنم تا مموری و کلاً ویس ریکوردر رو یک بار فرمت کنم شاید از سرش قوانین مسخره اش بپره و فایل ها رو تحویل بده وگرنه من طبقه نهم خوابگاهمون هستم و از خیر تمام خاطرات خوبی که با ویس ریکوردره دارم می گذرم و با وجود ضرر مالی می اندازمش پایین بره به جهنم.
    خوابگاه ما هم از مهرِ نود و شیش که تعمیرات داخلش تموم نشد هنوز ادامه داره و هر روز سر و صدا و آشغال و کثیفیه که ما تحمل می کنیم و تمیز می کنیم و داریم دیوونه ی دیوونه میشیم
    فکر کنم تحصیلات آدم به یه جایی که برسه با همین سر و صدا های لعنتی یه کاری می کنند که خودش خوابگاه رو تحویل بده و از دانشگاه فرار کنه بره
    احتمالاً برای من این همه سر و صدا در میارن که دیگه دانشگاه رو ول کنم برم ولی خب نمی دونند من قاطی تر از اینام که به سادگی بذارم برم
    حالا حالا ها هستم و هر روز بابت یک چیز اعتراض می کنم و خلاصه که حسابی مسؤولین با من و من با مسؤولین درگیریم.
    وای خدای من شد یک پست
    باید دیگه تمومش کنم.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام. این معادله های وردپرس هم گاهی واقعا شورش رو درمیارن. اون دستگاه بیچاره رو ول کنید گناه داره. کاش می شد1دونه دیزی پلیر بخرید. خیلی کمک می کنه. اذیت های این مدلی هم نداره. من1رکوردر سونی داشتم عالی بود. خداییش حرف نداشت. چندین سال داشتمش و بعد خراب شد. هنوز جنازهش رو دور ننداختم. دلم نمیاد. دکمه هاش واسه هر چیزی جدا بود و هر دکمه ای رو که می زدم1سوت کوچولو می زد. مسخره هست ولی دلم براش تنگ شده. بیخیال من کلا مسخره هستم اینکه چیزی نیست. دلم تنگ شده دیگه. بعدش1دونه جدیدش رو خریدم. این خیلی داستان داشت. کیفیتش عالی بود ولی منو داشت و خلاصه کنم هیچ زمانی مهلت نشد باهم خیلی فیکس بشیم. بعدش دیزی پلیر خریدم. بعدش1روزی برادرم می خواست بره سمینار به نظرم گفت باید جلسه امروز رو ضبطش کنم گوشیم اونهمه نمی کشه چیزی داری کمکم کنه؟ رکوردر جدیدم رو گذاشتم کف دستش گفتم بگیر برو خیرش رو ببینی. اون هم گرفت رفت خخخ امیدوارم خیرش رو دیده باشه نمیشه ازش بپرسم می ترسم خیال کنه دلم به دستگاهه هست زشته. خداییش دستگاه بیستی بود فقط من خیلی باهاش جور نشدم. منو و بینایی و من و بی حوصلگی هام و از این چیزها. از اون زمان تا حالا منم و دیزی پلیرم. گاهی سر به سر هم می ذاریم ولی خوبه. کاش فعلا همین شکلی خوب بمونه که هیچ پشتیبان زاپاسی واسش ندارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *