عصر2شنبه. از کلاس اومدم. منتظر مادر هستم واسه چایی. امروز انجمن شعره که من نرفتم. فعلا نمیرم. حس می کنم دلم تنگ شده ولی حس رفتن ندارم. چیزی ننوشتم. چیزی اصلاح نکردم. درس دارم. خستم. بیخیال.
واسه5شنبه کلی پیشم. تمرین ها رو تعطیلات نوشتم. لغت درس بعدی رو نگفت. فقط ریدینگ درس2رو باید بخونم و15سؤال ازش بکشم بیرون. می تونم امشب رو خوش باشم و فردا و پس فردا جلوتر رو بخونم و از گرامر درس3سر در بیارم و باز هم پیش باشم. آخ جون!
حسابی ذخیره باطری واسه عروسکم رو فراهم کردم. چندین تا بسته باطری از انواع مختلف خخخ. هنوز بازشون نکردم. راست میگم. این شب ها یا درس می خونم یا ورزش می کنم و بعد از ورزش و دوش دیگه زمان اون مدل داستان ها واسم نمی مونه. به خصوص اینکه صبحش باید برم سر کار و باید بتونم بلند شم. خلاصه که فعلا امنه. گاهی وحشتناک دلم می خوادش وحشتناک اونقدر شدید که حاضرم نصفه شب بلند شم رو به راهش کنم ولی شکر خدا بلند نمیشم و پیش نمیاد. احتمالا یکی از همین شب ها درگیرش میشم ولی همین طوریش هم کلی عقب افتاده و کلی از این مورد هم پیشم. امیدوارم زمانی برسه که دیگه کامل بذارمش کنار. دیگه نخوامش. دیگه اصلا نخوامش. خدایا کمک کن از سرم پاک بشه و ازش پاک بشم!
ترجمه1داستان انگلیسی دیگه رو شروع کردم. منتظرم داستان های این سطح تموم بشن و بپرم1سطح بالاتر. کاش داستان هاش جالب تر و ترجمه کردن هاش واسه من آسون تر باشن! خیلی دلم می خواد دستم در ترجمه تند بشه خیلی زیاد.
نگران ترم بعدم. پرینتر رودکی هنوز تعمیر نشده و من کتاب هر ترم رو1ترم جلوتر می خرم و الآن دلواپسم که ترم بعد شروع بشه و من بدون کتاب باشم. واااییی کتاب های کانون زبان می خواااآاااآاااآاااآاااآااام جدی از کجا جز رودکی باید بخوامش خیلی دلواپسم ای کاش از1جایی واسم کتاب ترم بعدی بباره! خدایا خودت هوام رو داشته باش نکنه واسه دیر رسیدن کتاب ها متوقف بمونم! خدایا لطفا!
به شدت منتظر تعطیلات تابستون و پایان این سال کاری هستم. یعنی میشه سال آینده1اتفاق عالی بی افته؟ مثلا منتقلم کنن1جای آروم بین کتاب ها و دستگاه ها که از این مدل سیل مشکلات زنده اطرافم نبینم؟ وایی که اگر بشه چه عشقی کنم من! خدایا1حرکتی به اون قلم خوشگلت بده حل میشه. خدایا میگم امروز اگر من به نوشتن ادامه بدم1کوله التماس دعا دارم ها! می خوایی مادر رو زودتر برسون بلند شم برم در رو باز کنم و دست بردارم از لبه بارگاهت. نظرت چیه؟
کلی حرف جدی داشتم واسه نوشتن که الآن حسش نیست زمانش هم نیست هر لحظه ممکنه لازم بشه بلند شم. پس بیخیالش. فعلا من رفتم تا بعد. فعلا شاد باشید تااااا…همیشه.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
آمار
- 0
- 25
- 18
- 226
- 70
- 1,449
- 12,403
- 300,643
- 2,670,848
- 273,484
- 124
- 1,140
- 1
- 4,813
- جمعه, 5 خرداد 02
سلام پریسا با کتاب خونه قم تماس بگیر احتمالا اونا داشته باشن کتاب خونه بریلشون خیلی فعاله
025 37 75 55 66 کتابخانه حضرت آیت ا….ه خامنه ای
احتمالا خودت بشناسیش ولی جهت اطلاع گفتم
امیدوارم پیداش کنی
شاد باشی
سلام ابراهیم. این مدلی نبینمت ابراهیم! می دونم ساده نیست ولی محال هم نیست. صبور باش. اینجا هم بهت تسلیت میگم. روح استاد شاد باشه! کاش کلمه های بهتری واسه آرامش دادن به دلت بلد بودم ولی بلد نیستم. امیدوارم هرچه سریع تر مرهم غباریِ بابا زمان درد زخمت رو سبک تر کنه!
سلام.
این که جلوتر از قسمتی از زندگی هم باشید خیلی ارزشمنده تو این دور و زمونه که همه مون عقبیم حسابی.
اگر براتون مقدوره داستان برای ترجمه برام بفرستید دوست دارم تمرین کنم.
انجمن ادبی هم خوب که نرفتید چون تا در یک مکان دلِ آدم حسابی با اون جا خودش رو وفق نده و از تهِ تهِ دل جایی رو نخواییم نباید بریم که نمیشه از اونجا هر قدر هم عالی باشه لذت ببریم.
انتقالی هم شاید جور شد خدا رو چه دیدید!!!بهش
سلام دوست من. عصر عصر بدو بدوه خخخ. امروز باید تمرین های درس بعدی رو بنویسم که حسابی خوش به حالم بشه. کاش خرابکاری نکنم!
داستان هم به روی چشم می فرستم خدمتتون.
انجمن رو دلتنگشم ولی نمی فهمم چه مدلیه که نمیشه بخوام بلند شم برم. شاید خستگی حاصل از درس و کاره. شاید هم چیز درست درمون ننوشتم حسش نیست ذهن و زمانش هم نیست. شاید هم، … نمی دونم کاش بشه بخوام برم دلم تنگ شده ولی، … شکلک دیوونه خیلی دیوونه. جدی خدا کجای خواب دیدم هاش بود1چیزی شبیه من آفرید خخخ؟ مادرم صدام می زنه من رفتم.