5شنبه شب.
دنبال باطری واسه پاشیدن مه سفید و سیاه نرفتم. از نبودنش حرصی شدم و در عوضش اون قدر خوردم که دلم درد گرفت. خوشمزه نبود. دفعه آینده چیزهای بهتری رو آزمایش می کنم.
امروز بعد از کلاس تا همین الآن هیچ درس نخوندم. پرخوری کردم، ول گشتم، خوابیدم، بدون مه و آب زرشک و از این مزخرف ها تفریح کردم، کتاب خوندم، تلگرام بازی کردم و الآن هم ولو شدم روی تخت و سیستم به بغل دارم به کیبورد نوک می زنم. عصری بلند شدم مهتابی داخل حال رو روشن کردم. نور گرم پاشید داخل. حسش کردم با اینکه دیگه مدت هاست نمی بینمش. وجودم گرماش رو حس کرد و لذتی عجیب و بی توصیف داشت. انگار روحم داشت قطره قطره می مکیدش. شبیه شیر خوردن بچه از منبع شیرش. دقیقا همین مدلی بود. ضمیرم داشت گرما و وجود نور که داخل اتاق پخش می شد رو می مکید. آهسته. بی عجله و1نواخت. قطره قطره. هنوز هم روشنه هرچند من داخل اتاق خوابم. دلم خواسته اون نور روشن باشه. مرض دارم. پنجره بالای سرم رو باز کردم و چه قدر اون بیرون شلوغه. نسیم میاد داخل همراه با شلوغی های بیشتر از اندازه ای که برادرم معتقده به خاطرش باید1زمانی اینجا رو بفروشم و برم1جای آروم تر و من موافق نیستم.
دیروز صبح، صبح4شنبه، در ادامه خستگی های شب گذشته، در ادامه1عالمه مذاکره و1عالمه خستگی و خستگی و خستگی که حس نوشتن و توضیحش نیست، پیش از رفتن به محل کار، زمانی که فقط چند لحظه کوتاه مهلت داشتم، گوشیم رو برداشتم و کمی بالا پایینش کردم و بی تأمل و بی تأخیر بای بای واتساپ. کلید رو زدم و اون ها رفتن. تمام واتساپ با تمام تمامش همه رفتن. به همین سادگی.
عمدا گذاشتمش واسه زمانی که مهلت واسه مکث نباشه. و دیروز صبح مهلت نبود. داشت دیرم می شد. واتساپ رو از گوشیم حذفش کردم. بعدش چند ثانیه مژه هام رو با چیزی شبیه تحمل1درد شدید که باید بی فریاد ردش کنی به هم فشار دادم، چندتا نفس واسه رفع اون سنگینی و حس دردناک زدم، نفس های حسابی عمیق، نفس های شمرده و حسابی عمیق، بعدش، داشت دیرم می شد. بلند شدم و رفتم سر کار. حالا واتساپ روی گوشیم نیست. هیچ کجای گوشیم نیست. هیچ چیز ازش اونجا نیست. شاید تلگرام بسته بشه. شاید مجبور بشم باز نصبش کنم. شاید در آینده لازمش داشته باشم. ولی دلم می خواد چند روزی نباشه. دلم می خواد تا زمانی که چیزی، موضوعی، الزامی از نوع الزامات فوق معمولی پیش نیومده، تا زمانی که1نیاز معمولیه اینترنتیه عادی مجبورم نکرده، نصبش نکنم. به خودم زمان ندادم به حذفش فکر کنم. حتی زمانی که خسته از صداهای دیروز زیادی بلند محل کار به امنیت خونه رسیدم و گوشیم داخل دستم زیر رگبار پیام های منتظر مونده تلگرام می لرزید. خوب این هم از این. هشدارها رو باید جدی گرفت. بیخیال اینکه از کجا میان. من در1روز2تا دریافت کردم. یکی صبح، یکی شب. و دومی رو دیر درک کردم. ممنونم از1عزیز فضول که هرچند به خاطر فضولی داخل گوشیم می کشمش ولی کمکی که توضیحاتش در درک مطلب بهم داد باعث میشه مرگش سریع و تا جای ممکن بدون درد باشه خخخ. این خخخ هم واسه ماست مال کردن رجز خونی هامه که1زمانی به نامردی بهشون عمل می کنم چون در حالت مردانهش1خورده سخته و باز خخخ. بیخیال.
این اینترنت دیوونه قطع شده و حسش نیست بلند شم برم مدم رو خاموش و روشن کنم. دارم نایت ساید می خونم. رسیدم به جلد9و چه قدر طولش میدن بین صحنه ها زیادی حرف می زنن خوب بجنبید دیگه! این رو می ذارم کنار هر زمان اینترنت خودش وصل شد می فرستمش روی آنتن اینجا. در حال حاضر که دارم می نویسم ساعت سیستمم9و6دقیقه هست. تا اینترنت کی وصل بشه. حسش نیست بعدا ساعت نوشته رو ویرایش کنم دقیقا همین شکلی بمونه. خوب بسه برم کتاب بخونم دستم خسته شد این مدلی نوشتن سخته دلم هم از فشار سیستمم درد گرفت. من رفتم. باز میام.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 89
- 40
- 72
- 37
- 1,486
- 7,212
- 295,049
- 2,672,309
- 273,931
- 128
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلام.
واتساپ خیلی بهم آسیب نزده یعنی من تمام آسیب های زندگیم رو از دنیای واقعی خوردم نه مجازی و تا حالا دنیای مجازی برام بی خطر بوده چون تونستم همیشه به عنوان یک وسیله تنها بهش نگاه کنم البته تلگرام مثل این که فرق داره یه مدتیه بهش معتاد شدم معتاد کانال های زیاد و خوبش شدم
معتاد متن های طولانی که کانال ها دارند شدم و کلاً حس می کنم قسمت زیادی از زندگیم در تلگرام می گذره
هر چی اینترنت و واتساپ نتونستند من رو اسیر خودشون کنند تلگرام انتقام همه رو گرفت
من اگر بخوام یک اقدام حذفیِ سریع السیر از مدل شما داشته باشم باید تلگرام رو به شیوه ای که شما واتساپ رو فرستادید هوا پرواز بدم و یک لحظه هم مهلتش ندم ولی نمی دونم بشه یا نه.
من دیوونه هستم خودم می دونم نیازی به یادآوری نیست هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاااااااااااااااااااااااااااا
سلام دوست من. هیچ چیز در صبح جمعه به این قشنگی خوشآیند تر از دیدار1دیوونه نیست خخخ. آدم سر صبح عاقل ببینه باید کفاره بده تمام روزش چیز میشه. به جان خودم راست میگم.
آسیب، واقعیش، مجازیش، من جفتش رو دیدم. بد هم دیدم. می دونید به نظر من هیچ چیزی یا تقریبا هیچ چیزی در جهان نمی تونه بیشتر از خود ما بهمون آسیب بزنه. واتساپ به من آسیب نزد. خودم زدم. من در نیمه اول دهه90در فواصل بسیار کوتاه3دفعه به طرز وحشتناکی به خودم آسیب زدم فقط واسه اینکه باورم نمی شد باید کمتر احمق باشم. بذار1خورده خودم رو توجیه کنم فقط واسه آرامش. بعد از اولی و دومیش که از بس نزدیک بودن تقریبا میشه همزمان به حسابشون آورد مهلت نبود سر بلند کنم ببینم و بفهمم. تمام روحم درد می کرد. اون قدر درد داشتم که فرصت قفسه بندی و قاب کردن تجربه ها برام پیش نیومد. به اولین نوار براق بالاتر از خاک چنگ زدم تا بتونم بلند شم. بدون اینکه توجه کنم اینکه گرفتمش می تونه دستی که واسه گرفتن دستم دراز شده نباشه. از لای خاک روی مژه هام و خون داخل چشم های نیمه بازم فقط به درخششش خیره شدم و گفتم چه قشنگه. گرفتمش و بلند شدم و، … آخ خدای من باورم نمیشه اینهمه نفهمیدن رو از خودم! اگر نه عاقل تر، فقط دقیق تر بودم، اگر خیلی پیش از نیمه اول دهه90به درس هایی که زندگی زور می زد بهم بده بیشتر توجه می کردم، اگر سختیه واقعیت جهان رو به لطافت تصویرهای سراب ترجیح می دادم، فقط چند درصد، این چند سال عمرم اینهمه مشکی نمی شد. آسیب ها می اومدن و می رفتن و من کمی کمتر زخمی می شدم. به نظر خودم حالا دیگه یاد گرفتم، و می دونم که باید یادم بمونه. دلم نمی خواد دیگه از این5ساله های تاریک در عمرم داشته باشم. همین1دونه و آثارش واسه تمام عمرم کافیه.
واتساپ فقط1نرم افزار اینترنتیه. چیزی که اومده تا کمک کنه. چاقو رو هم اگر وارونه بگیریم دستمون بهمون آسیب می زنه ولی کافیه مواظب باشیم تا بهترین کمک ها رو بهمون بده. این خود من بودم که بد دیدم. بد فهمیدم. دلم نخواست شاید هم نتونستم باور کنم که جهان اطرافم از چی ساخته شده. حالا می دونم. تلگرام رو حذفش نکنید. من هم دوستش دارم. تلگرام خوبه. داخلش پر از کاناله. شبیه خیابون های شلوغ اما خالی از آشنا و آشنایی ها. همه هستن ولی صحبتی، سلامی، آشنایی ای بین رهگذرهاش نیست. خوشم میاد ازش. اگر بسته بشه دلم نمی گیره ولی حیفم میاد. تلگرام رو نگهش دارید و خخخ مواظب خودتون باشید.
میگم این دانشمندها اینهمه تحقیق می کنن هنوز نتونستن بفهمن من واسه چی اینهمه حرف می زنم؟ اوخ8صبح شد من رفتم به بابا زمان برسم. در جوار تلگرام و همراه زندگی شاد باشید تا همیشه.
سلام دشمن من
خوب یعنی چی تو میگی سلام دوست من
منم میخوام تکراری نباشه میگم سلام دشمن من خوب این از این
بعدش پریسا خوردنی ها هیچی شیرینی خامه ای و نارگیلی نمیشه باور نداری امتحان کن
فوق العادست تا ظهر یه جعبه سفارش بده ببین چه مزه ی جادو ای داره
وای که شیرینی عجب خوردنی خوش مزه ایِ
کدوم کانال اصلا کانال خوردنی هست یا پوشیدنی
اگه خوردنی هست آیا از شیرینی هم خوش مزه تره آیا؟؟
وای پریسا باز گفتم شیرینی یاد طعم خوشش افتادم نخوری ضرر کردی حالا با خودته
ولی جدی این کانال کجا هستش من اصلا خبر نداشتم ازش
خوب من دیگه برم درس بخونم
ولی تا یادم نرفته پریسا هیچی شیرینی خامه ای اونم نارنجکیش نمیشه
شوخی کردم درس کیلو چنده تا شیرینی هست
پریسا تا ظهر امتحان کن
شییییییرییییییینییییییی
ای خدا این ابراهیم رو با چی بزنم صدای ترکیدنش بیاد من حااالم جا بیاد؟ خدایا1چیزی بده1توپی تانکی چیزی این کارش از نصف کردن گذشته باید منفجرش کنم بده1چیز منفجر کننده رو!
سلااااام بر پرپری ی عزیییز اوه بطری به دست شدی چرااا
باشههه سلاااام بر پریسای عزیییز
خوبی خوشییی
امیدوارم شاده شااادان باشی
خوب کردی پاک کردیش به زندگی و خودت سخت نگیر وات ساپ میدونم برات پر خاطره بوده
پر از خاطرات تلخ و شیرین
زندگی زیباست ما موجودات ناشناخته ی درونش تلخش میکنیم
زندگی رو هر جور بگیریش همینطور میگیره
شاد ببینیش شاد میگذره
سخت بگیریش سخت.
بین خوردنیا من ترش و تلخ رو بد جور دوست دااارم
مخسوسن قهوه تلخ شکلات تلخ اطر و ادوکلن تلخ
مخصوصا ادوکلن که با ملیسا همیشه کلکل و گیسو گیس کشی داریم ملیسا هم از بوی تلخ خوشش میاد و دوست داره شدییید من برای خودم عطر تلخ میگیرم ملیسا بر میداره میگه این ماله من تو برو یه بوی خونکی شیرینی بردار که عطرامون فرق کنه خخخخخ
هعععععیییی از دست شماااا
نخند اع باز داره میخنده. مییییگم نخخخخند خخخخ
آخ جون الان سر کارتی یعنی از سر کارت بیای باز فردا میری خخخخ
شااااد باااااشیییی
سلام آریای حسااابی عزیز. ولی این دلیل نمیشه من بطری بهت پرت نکنم باز این کلمه رو گفت به جان خودم حس مرغ پر کنده بودن بهم دست میده یعنی که چییییییی؟ شکلک بطری شکلک بطری وووییی شکلک بطری.
واتساپ و دیروزهای من. آریا خاطره ها خیلی تیغ داشتن. تلخ هاش خیلی تلخ بودن. شیرین هاش هم تلخ شدن. هرچی پیش تر رفتم بیشتر تلخ شدن. سعی کردم بزنم بیخیالی ولی اون ها باز هم بیشتر تلخ شدن. اون قدر تلخ شدن که دیگه نتونستم تحملشون کنم. از دیروزها بریدم. از خاطره ها بریدم. از همه و همه بریدم. از شماها هم بریدم بلکه اثرش بره ولی نرفت. باز هم تلخ تر و تلخ تر شد. تا جایی که دیگه آتیش بود. پاکش کردم. دیگه نتونستم. دیگه نمی تونم آریا. بلد نیستم توضیحش بدم. اگر هم بشه توضیحش بدم توانی بالاتر از مال من لازمه که من در خودم نمی بینم. فعلا که نمی بینم شاید بعدهایی که نمی دونم کی میادش، زمانی که چسب هایی که خورده هام رو باهاش دوباره سر هم کردم1خورده خشک تر و سفت تر بشه بتونم توضیحش بدم بدون اینکه شبیه1مشت شن بپاشم. خیلی مسخره هست که اینهمه نفله باشم ولی خوب شاید من زیادی نازک نارنجی بودم شاید هم فقط چون در زمان نامناسب زندگی در وضعیت نامناسبی خوردم زمین اینهمه مضحک از هیچ چی نفله شدم. نمی دونم ولی هرچی بود بد بود. اون قدر بد بود که حتی بین دوست هام هم نتونستم بمونم. بین شما هایی که اونهمه هوام رو داشتید. فرار کردم. از تمام تمام تمامش فرار کردم. هنوز هم داخل هیچ جمع و گروه اینترنتی مدت زیادی نمی تونم بمونم. به1هفته نمی رسه. دیگه امتحانش نکردم ولی باز اون تلخیه لعنتی بود و بیشتر و بیشتر و بیشتر می شد. پاکش کردم. کاش فعلا نصب مجددش لازمم نشه. نمی خوام واتساپ رو ببینمش. نمی خوام هیچ کجای گوشیم ببینمش. نمی خوام آیکونش رو داخل گوشیم ببینمش. نمی خوام باشه آریا.
بیخیال. تموم میشه. درست میشم. بیخیال.
آخجون ترش و تلخ! ایول عطر تلخ دوست دارم خخخ ملیسا خوب می کنه خوب بهش بده دیگه خخخ شکلک نمی دونم چه شکلی. من بوها و مزه های تلخ رو دوست دارم. مثلا1بسته شکلات دارم که کسی جز خودم نمی تونه تحملش کنه. خونواده کلا از این مارکه خوششون نمیاد و فقط مال خودمه و عطر هم که جای خود داره یوهوووو خخخ زنده باد ملیسا که هم سلیقه عطریش شبیه خودمه و هم اذیتت می کنه من می خندم. آخیش تا تو باشی با یادآوریه سر کارم اذیتم نکنی بخندی. موضوع باقیه پرحرفی هام یادم رفت من میرم بعد دوباره میام.
راستی ابراهیمو جوری بترکون که شیرینی دونش بپوکه و صدای ترکیدنش به اینجا برسه خخخخ
من برم تا ابراهیم نیومده
سلام به داش آریای خودمون
آی آی گفتی شیرینی یادم افتاد که پریسا قراره بخره و بعد که خورد تجربه خوردن شیرینی از هر مدلشو که خواست به من بگه من داستانش کنم
البته قراره از طریق اینترنتی یه جعبه خوشکل بخره اول کلی جعبه رو لمس کنه و اگه یه بینای بیچاره اون زمان اطرافش باشه بهش گیر بده که رنگ و این چیزا رو واسش توضیح بده اونم با تمام جزئیات برای من بگه
آریا به ملی خیلی سلام برسون و بهش بگو شمارشو گم کردم یه زنگی پنگی منگی چیزی بزنه شمارشو ثبت کنم
فدایی داری
من برم درس بخونم که احتمال داره پریسا امشب شیرینی رو بخره
اوخجان بزن بزن و منفجر کردن و ترکوندن و از این چیز لطافت آمیزها! ایول خخخ! شیرینی دووو،ووو،ووو،ووو،ووون خخخ واااییی خخخ واااییی خخخ خخخ! ابراهیم لایک هم واسه ترکوندنت گرفتم بیا بترکونمت آخجون بیاااا خخخ!
ابراااهییییم اولا واسه چی این وسط کامنت زدی همه اینجا رو به هم ریختیییی شکلک خشم از دست ابراهیم. دوما ببین به جان خودم من دستم بهت برسه1بلایی سرت میارم باور کن1بلایی سرت میارم که با پای خودت با سر بری وسط پاتیل خامه اون داخل شنا رودخونه ای کنی حالا ببین کی بهت گفتم. بابا خدا بگم چیکارت نکنه هی من می خوام یادم بره باز تو میایی میگی خوب ول کن دیگه! الآن من نصفه شبی چه جوری فراموشش کنم آخه! نه نمیشه جز ترکوندن این هیچ تسکینی بر این دردم نمی یابم ابراهیم بیا اینجا پودرت کنم!