جمعه شب.
از عصر به بعد از اون استرس های مزخرف داشتم که دلیل ندارن ولی هستن و حسابی هم روان داغون می کنن. چند لحظه به نظرم کوتاه تلفنی با1صحبت کردیم. حسم رو فهمید. مطمئنم که درست فهمید. جنس استرس های بی دلیل رو می شناسه. آروم تر شدم. بهش نگفتم. تکراریه این گفتن هام. خیلی برام عجیب بود ولی ترجیح می دادم شنبه سریع تر برسه. نه خیلی آتیشی اما حس کرده بودم بدم نمیاد که برسه. به نظرم می رسید که باید در متن زندگی پیش می رفتم. عصر امروز حس توقف داشتم. از اون توقف های ترسناک. الان بهترم. استرس به1مدل خستگیِ مسخره اما تقریبا آرام ختم شده. خیالم به رسیدن فردا نیست. کمی درس می خونم کمی کتاب می خونم و واسه آرامش رفتم1ظرف بزرگ ماست و خیار درست کردم اما هیچ چیش رو واسه فردا ظهر نذاشتم و تمامش رو خوردم. خوشمزه بود خخخ ولی الان سردم شده و احتمالا نیم ساعت بعد کوفته میشم و خوابم می گیره. اون حس کزاییه عصر هر لحظه داره بهتر میشه. از تصور مشکلات و شلوغی های این هفته مغزم فشرده میشه اما نه خیلی. گوشیم کنار دستمه. از گروه جوک واتساپ داره مرتب پیام میاد. منتظر میشم تعدادش کمی بیشتر بشه همه رو1جا بخونم و بهم خوش بگذره. فعال نیستم فقط می خونمشون. کاش حذفم نکنن جوک دوست دارم. باز هم من و این واتساپ پدرسوخته که دوباره دارم قاطیش میشم. احتمالا چند ماه دیگه باز به خودم فحش میدم ولی خخخ واتساپ دوست دارم خخخ خداجونم خخخ!
این کتابه هم خونآشام داره اما خونآشام های کتاب رافائل و جبریل یا جَبریل خوناشام تر بودن بیشتر دوستشون داشتم. این خونآشامه انگار ورژن نوجوونانه هست خخخ! به من چه بهتر بلد نیستم توضیح بدم حسش نیست. خلاصه اون خونآشام ها رو ترجیح میدم. ولی خونآشام! جدی اگر این ها واقعا وجود داشتن جهان چه مدلی می شد؟ تصور اینکه1موجود1آدم عادی رو تبدیل کنه به خونآشام، مثلا بفهمم بعد از این دیگه تغییر نمی کنم. روز ها باید در1جای خیلی تاریک بخوابم یا بی هوش بشم و شب ها بیدار باشم. قرار باشه که قرن ها زنده بمونم و شاهد تولد ها و رفتن های آشنا ها و غریب ها و شاهد تغییرات جهان بشم. چیزی نخورم. جز خون. اَییی این بخشش افتضاحه. ولی1جورهایی عجیبه و وحشتناک! اما خودمونیم1جورهایی با حال هم هست! مخصوصا اگر اون توانایی های مثبتش رو در نظر بگیریم. مثلا تقویت حواس و توانایی حرکت فوق سریع و در بعضی داستان ها پرواز و خخخ1سری توانایی های مزخرف دیگه که بر طبق این کتاب ها حسابی درصدش بالاست! اما اینکه دیگه نشه چیزهای خوشمزه خورد خوب نیست. نمیشه این مشکل حل بشه و خونآشام ها هم اگر بخوان بتونن چیپس و پفک و پاستا و از این مدل آشغال ها بخورن؟ بشه دیگه! خوب چی میشه مگه؟ چه طور شراب قرمز می خورن خوب غذا هم بخورن دیگه! دلم واسه قهوه و شیر کاکائو تنگ میشه اگر تبدیل بشم خخخ! خدای من دلم واسه خونوادم هم تنگ میشه. اون ها عادی باقی می مونن. عمر عادی دارن و بعد از سال های عادی من بدون اون ها در این جهان جا می مونم در حالی که اون ها دیگه نیستن. خاک بر سر بوقم کنن خوبه اینجا نیستی اشک هام رو نمی بینی وگرنه از خنده جون می دادی. جدی خر شدم عین احمق ها از تصور این آخری زد به سرم الان اشک هام پشت هم دارن می چکن. به خدا من عاقل نیستم. این فقط1خیال مسخره بود می دونم ولی اینهمه اشک! خدایا یعنی واقعا لازم بود1چیزی با کیفیت من می آفریدی آیا؟ خخخ! بند نمیاد الان بر می گردم.
خوب اومدم. طول کشید1خورده نه خیلی زیاد. رفتنم رو میگم. بحث رو جمعش کنم نتیجه اینکه من نمی خوام تبدیل بشم خونآشام ها رو به خیر و من رو به سلامت اون توانایی های نفله هم باشه واسه خودشون من نخواستم خخخ! ولی اگر تمام خونواده1جا تبدیل می شدیم، … اه چه مسخره هست بیخیال دیگه خدا نکنه ذهن بی سر و ته من به1چیزی گیر بده تا شورش رو در نیاره مگه ول می کنه؟
دلم ضعف میره واسه هنر. از مهر به این طرف1کار هنری دستم نگرفتم. واقعا دلم تنگ شده. خدایا میشه1کاری کنی این ماه ها سریع تر برن؟ آبان بره آذر بره دی بره بهمن بره فروردین، … وایی بهار! ایول دوستش دارم خیلی عالیه! هرچند3ماه بهار رو هم درگیرم ولی بهار با کرختیه روزها و عطر شب هاش، با انتظار تابستون و تعطیلاتش، با هوای بهشتی و مخصوصش، اوه خدا بهار! خدایا1کاری کن زودتر بهار بشه! خدایا خدایا1کاری کن خدایا1کاری کن!
حالم نسبت به عصر واقعا رو به راه تره. خدایا شکرت! داخل تقویم دیدم2تا از تعطیلی های آبان افتادن5شنبه و جمعه. حالم رو گرفت ولی بیخیالش. این هفته چیزی گیر نیاوردم که منتظرش باشم و حالش رو ببرم. این رو هم بیخیالش. تا اطلاع ثانوی چیزی که از انتظار رسیدنش خوشم بیاد نمی بینم. این رو هم بیخیالش. مهم هست اما نمیشه عوضش کنم پس بیخیالش. من زندم. زندگی قشنگه. من در سلامت زندگی می کنم. خونوادم هر کدوم1گوشه نه چندان دور از خودم سرشون به زندگیشون گرمه. زندگی های عادی و معمولی با دردسرهای عادی و معمولیه1زندگیِ عادی و معمولی. بدون مشکلات وحشتناک بی درمون. بدون دردهایی که فقط میشه تماشا کرد و از زجر صاحب هاشون زجر کشید تا بدترین پایان ها. بدون شب های تلخی که به سیاهی ختم میشن. من زندم و سیر زندگی عادی و معمولیه خودم و سیر زندگیِ عادی و معمولیه خونوادم رو تماشا می کنم. زندگیِ عادی و کسل کننده و بسیار معمولی1خونواده کوچیک و جمع و جور که تا اطلاع ثانوی هیچ چیز قشنگ و با حالی درش دیده نمیشه که از انتظار رسیدنش بشه شاد شد. خدایا! خدای خوبِ من! واسه تمام این ها ازت ممنونم. می دونم که این هم شبیه هیچ چیز دیگه در جهان همیشگی نیست اما ازت می خوام اجازه بدی تا حد امکان این طول بکشه! میشه این کار رو واسه این بنده تاریکت کنی؟ میشه بهم لطف کنی؟ میشه؟
به نظرم دلگیِ نیم ساعت پیشم داره اثر می کنه. خوابم گرفت. خدایا لغت هام تموم نشدن ای واااییی خخخ! حالا1کوچولو ولو بشم چند صفحه کتاب بشنوم بلند میشم باقی رو می خونم دیگه! هی فقط1کوچولو! خخخ چه قدر این چونه زدن ها و عاقبتش برام آشناست خخخ خدایا شرمنده این هوس قوی تر از اونه که بشه ازش صرف نظر کنم پس خخخ من رفتم تکرار این داستان و البته تکرار پایانش خخخ یوهوووو خخخ!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 94
- 44
- 146
- 70
- 1,941
- 23,891
- 375,117
- 2,644,734
- 269,295
- 131
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
بادرود@ بازم قرقر کن تا حالت جا بیاد@
سلام نوکیا. یعنی همون نق. آخجون باز نق بزنم؟ مجازم آیا؟ بله که مجازم کلا اینجا من به هر غلط غیر مجازی مجازم. آخجون نق! من رفتم باز بزنم!