نمیشه بی عنوان باشه آیا؟

صبح جمعه. به نظرم زندم. خدا از دیشب سالم رد شدم آیا؟ به جان خودم چیزیه این ورژن جدید سرما خوردگی! ما نمی گیریمش این می گیردمون مواظب باشید!
فردا باز سر کار. اه نکبت به مخ خرابم از حالا این واسه چی میاد به سرم آخه؟ ای خدا واسه تو که سخت نیست یعنی هیچ راهی نداره1کاری کنی من از کلاس در بیام1جایی بی افتم که ازش اینهمه شکل نارضایتی نباشم آیا؟ خداییش خداجونم1کاری کن دیگه! میمیرم که از کارم اینهمه بدم نیاد دسته کم اگر لذت نمی برم این مدلی هم نباشم ولی نمیشه خداجونم1کاریش کن شکلک خواهش شکلک تقاضا شکلک التماس شکلک نق ایول نق شکلک نق شکلک نق شکلک نق صبح جمعه ای به حضرت پروردگار شکلک نق باز هم نق و باز هم نق!
داخل محله می چرخیدم و1سری انجام وظیفه و ای خدا برچسب این قدر از این برچسب زدن بدم میاد که نگو. آخه پست یکی جز خودت رو از کجا باید بدونی چی بزنی چسبش؟ دسته بندی نیست که محدوده هاش مشخص باشه اونی که متن رو نوشته از کجا باید فهمید حسش چی بوده و سر برچسب ها باید روی کدوم بخش های نوشته هاش متمرکز باشی! شکلک خشم و درموندگی و حرص و از این شکلک کج و کوله ها. سر صبحی حس ندارم کسی رو بزنم کسی هم این اطراف نیست خودم هم حال جسمیم رو به راه نیست الان فقط می تونم نق بزنم دیگه! یعنی که چی برچسب این برچسب ایییین برچسسسسسسب خدا بدم میاد خداااا بدم میاد بدم میاد خداجونم بدم میاد!
تمرین های زبان3شنبه رو دیروز نوشتم. هنوز تمام درس رو تدریس نکرد و خودم خوندم و داخل تمرین هام غلط کم نیست اما چاره نبود این1شنبه می گفت واسه3شنبه تمرین ها رو می خواد من هم که وسط هفته عمراً نتونم انجامشون بدم. صبح ها که سر کارم، عصر2شنبه که انجمن شعرم، اوخ واسه این2شنبه هیچ چی آماده نکردم، بعد از ظهر2شنبه هم از خستگی در حال موتم و همین طور بعد از ظهر3شنبه پیش از کلاس که معمولا بعد از ظهرهای وسط هفته کلا زمان های خوبی واسه درس و مشق های من نیست. مادر و صحبت و وظایف در قبال اعضای خونواده و البته تنبلی و از این چیزها.
تکلیف های1شنبه مونده باید امروز بهشون برسم. این انگلیسی ها هم بیکار بودن با این مدل حرف زدنشون. فارسی که آسون تره بی سلیقه ها فارسی می زدید دیگه!
شعرهای به درد بخور تر و1خورده بهترم داره ته می کشه یعنی ته کشید قدیمی تر ها خوب نیستن الان چه دسته گلی به سرم بزنم؟ من فعلا ذهنم گیره نوشته جدیدم نمیاد خدایا خودت حلش کن! گیر مخم رو باز کن بذار جریان کلمات داخلش راه بی افته بلکه1خورده نامحسوس به1صراطکی مستقیم تر هم شدم! هرچند خخخ بیخیال بابا بیخیال.
این قرصه چی بود خوردم چه گیجم کرد خخخ! دیشب باید می خوردم از بس حالم نکبت بود خوابم برد نخوردم امروز صبحی خوردمش الان حس می کنم2سانتی از تخت بلند شدم تقریبا روی هوام خخخ!
داستان کوتاه داخل سرم چرخ می زنه حس ندارم مرتب و کاغذیش کنم. زمان هم ندارم ولی بیشتر همون حس ندارم. وگرنه نوشتن رو هر زمان باشه اگر بخوام انجامش میدم. نصفه شب و دم صبح و هر زمان که حسش باشه. نیست. حسش نیست. تنبلیم میاد. حسش نیست!
باید1زنگ به استاد هنرم بزنم ببینم حال مادرش و خودش چه طور شد. مادرش رشت زندگی می کنه خورد زمین لگنش شکست این بنده خدا هم رفت بالای سرش. اون1جلسه آخر کلاس دوره من و آزمونم موند واسه نمی دونم کی. من هم از بس معرفتم درصدش بالاست بعدش1زنگ هم بهش نزدم. خداییش یا فراموش کردم یا نشد. الان میگی چیچی رو نشد؟ مگه1زنگ چه قدر زمان ازت می خورد؟ این توجیهه. درست میگی موافقم این توجیهه. توجیه بدی هم هست. از نظر من بدتر از خود اشتباه توجیهات بعدشه. از نظر من اشتباه ممکنه واسه هر کسی پیش بیاد. باید پذیرفتش نه اینکه با توجیه های مسخره اشتباه بزرگ تری مرتکب شد. به خاطر توجیهاتم معذرت. اگر فراموشم نشه امروز بهش زنگ می زنم. دیرتر بشه که مطمئن باشم در هر شرایطی هستن خواب نباشن. ای کاش شرایط مثبت باشه! گناه داره بنده خدا.
دلم واسه هنر به شدت تنگ شده. واسه مهره و مروارید. واسه سیم و برگ های کوچیک و بزرگ، واسه بافتن و ساختن و به کار تموم شده دست کشیدن. خدایا یعنی میشه باز تعطیلات برسه و من زمانش رو پیدا کنم آیا؟ چه خوب کردم حرف گوش دادم و واسه بدل سازی اسم ننوشتم خداییش بیچاره می شدم همین طوریش هم وسط روزهام گیج می زنم.
دیشب خواب های بدی وسط تب می دیدم. خوشم نیومد. باید بلند شم1زنگ به مادرم بزنم. کاش برگردن! کاش این تغییر نشانی اتفاق می افتاد و خونه هامون نزدیک تر می شدن و من ساده تر دستم بهش می رسید. نگرانشم. گاهی خیلی زیاد نگرانشم. نه حرف گوش میده نه خودش مواظبه. خدایا هوای این چندتا عزیز من رو خیلی داشته باش من واسشون دلواپسم.
دیشب سر شب رفتم که بنویسم. از فاطمه. نتونستم. داخل سرم پر از حوادث داستانه اما نتونستم. حسش، … خواستم از اوزیر بنویسم. راستی املاش چه جوریه؟ اوزیر یا عزیر یا عوزیر؟ نتونستم. اشک. خودم نا نداشتم نفس بکشم چندتا جمله اول رو که نوشتم چنان حالم بد شد که کلا سیستم رو بستم. خیلی نتونستم ببارم. داشتم خفه می شدم. از اون گریه های شدید در کار نبود من جونم وسط مشت این ویروسه داشت له می شد. خلاصه فاطمه و اوزیر کوچولو هر کدوم جدا داخل داستان های کوتاه خودشون منتظر موندن تا1زمان بهتر. جفتشون بزرگوارن و بهم می بخشن. اون ها بزرگن. خیلی بزرگ تر از من که به این سادگی نمی بخشم. نه دروغ مثبت نیست من ابدا نمی بخشم. گاهی. فقط گاهی، ابدا نمی بخشم. بیخیال.
دیشب شبیه همیشه رفتم از گوگل رمان ترسناک بگیرم و شبیه همیشه آدرس های چپکی بهم داد. من هم از جا در رفتم و نوشتم رمان ترسناک می خوام لامذهب عوضی. گوگل هم لج کرد1عالمه کتاب ریخت جلوم من هی دانلود کردم باز بود هی دانلود کردم باز بود و خلاصه کم آوردم خخخ! از آدرسه1شرت کات روی دسک تابم زدم تا سر مهلت تمام کتاب هاش رو جارو کنم خخخ. دیشب آخر شب خوندن یکیش رو شروع کردم. ایول قهرمان هاش دختر نبودن با اون لوس بازی های مزخرف زنانه و دخترانه جفنگشون. اَییی! خدایا من واسه چی از خصوصیات جنس خودم اینهمه بدم میاد؟ یعنی متنفرم ها! باز اگر نویسنده خارجی باشه1طوری می نویسه که قابل تحمله دختر های داخل این خودنوشت ها رو جدی انگار واسه شکنجه روانیه من طراحی کردن. این هم بیخیال.
گشنمه ولی این روزها بد جوری ناپرهیز شدم. حس ورم و اضافه وزن نیست اما این بیماریه، … یعنی تقصیر اینه؟ میشه بس کنه بدم میاد از اینهمه خوردن خدایا! نه این رو دیگه با خیال یعنی که چی! عه!
بسه دیگه خیلی نوشتم. باید1چرخی رو و پشت صحنه محله بزنم، بعدش1زنگ به مادر بزنم، بعدش بلند شم اگر شبیه دیروز آب گرم اینجا قطع نباشه1دوش و زبان و قبلش مذاکره با معده این روزها دائما در ضعف و ای بابا دیگه نمی دونم چیچی من از کجا بدونم بعدش کی میشه و چه کاری انجام میدم آخه! عجب گیری کردم ها!
جدی دیگه بسه داره8و نیم میشه. راستی زندگی قشنگه ها من فعلا داره جونم درمیاد حسش نیست با حرارت بگم ولی یادت باشه زندگی قشنگه. آخ آخ همه استخون هام آخ سرگیجه آخ سرماخوردگی آخ فین فین و دستمال و صدای گرفته و همه عوارض جفنگ حاصل از موجودیت این جناب ویروس خانه عوضی و زندگی که همچنان قشنگه! من رفتم به در و دیوار نق بزنم و الکی فحش پرتاب کنم هر طرف تا حالم جا بیاد. راستی عضو گروه جوک شدم هی جوک می خونم و ریسه میرم. ای خدا باز واتساپ! به من چه تقصیر من نیست تقصیر واتساپه از بس گروه داره! خوب اصلاح می کنم من رفتم به در و دیوار فحش پرتاب کنم و چندتا جوک بخونم بخندم و نمیشه گشنمه با1چیزی خودم رو سیر کنم و کتاب و زبان و زنگ و دوش و زندگی قشنگه و نق و همه چیز.

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

16 دیدگاه دربارهٔ «نمیشه بی عنوان باشه آیا؟»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    سلام اِِ تو هنوز که هستی
    یه پست هم بزن بگو نمیشه پریسا یه بار نق نزنه
    برچسبا هم از ما شدیدا بدشون میاد به همون اندازه که ما از اونا بدمون میاد

    • پریسا می‌گوید:

      سلام ابراهیم. بله که هستم خیال کردی پیش از بطری کُش کردنت نیست میشم آیا؟ بیخود خیال کردی دهه! نه نمیشه نق رو من باید بزنم ببین ابراهیم من اون دنیا هم باشم باید نق بزنم تصور کن قیامت شده همه در صف کارنامه اعمال ایستادیم صف حسابی طولانی و حسابی شلوغه بعدش تو از1گوشه صف اون دورها یا پیش تر از خودت یا پشت سرت صدای نق زدن می شنوی اون منم که نق می زنم. دیگه همین رو بگیر و برو و خاطرت جمع باشه که من و نق از هم جدا شدنی نیستیم!

  2. وحید می‌گوید:

    عنوانش رو بزار خالقازی، دور کلاش قرمزی، هاشین و واچین، یه پاتو ورچین

  3. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    خیلی با مزه بود این نوشته.
    دلم میخواد این جوری کامنت بدم.
    شکلک نق
    شکلک دیوونه
    شکلک خوب نشدن ابدی
    شکلک از خنده ریسه رفتن
    شکلک قر و قاطی شایدم شکلک غر نه دیگه این نیست ولی شاید شکلک غر و قاطی
    شکلک آرزوی سلامتی.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. هر مدلی دلتون می خواد کامنت بدید. شکلک مگه چشه خیلی هم مثبته. جدی مگه چی نوشتم اینهمه خنده داشت الان خودم میرم اون بالا می خونمش ببینم چه خیتی هایی بالا آوردم به خدا خاطرم نیست! اوخ خدا خیلی ضایعات سنگین نباشه!

  4. آریا می‌گوید:

    سلااام پریسااا
    امیدوارم رو به راه باشی
    این مدت له شدم به معنای واقعی خخخخ
    یعنییی له له
    یه پام اینجا بود یه پام یزد
    دلم برات تنگ شده بود
    خخخخ میبینم که از کاااارت رضایت کامل داری و لذت میبری از کلاس درس بح بح
    برو بخواب که فردا میری سر کار خخخخی
    رمان ترسناک. به واتساپ یا ایمیلت یه نرم افزار میفرستم که پر رمان ترسناک باشه
    شااااد باشی دوسته عزیز
    پخخخخخ

    • پریسا می‌گوید:

      ایول آریای عزیز خودمون! سلام چه طوری آریا؟ از یزد چه خبر؟ ایشالا دردسرهای تو ختم به خیر شده باشه و دیگه هرگز پیش نیاد! آخجون رمان ترسناک از اینجا صاف میرم وسط ایمیلم! کارم ای خدا آریا به جان خودم ایشالا شبیه خودم1جایی بی افتی که از کار کردنت رضایت کامل داشته باشی شبیه من بعدش بهت میگم خخخ اونقدر اذیت کنم اونقدر اذیت کنم اذیت کنمممم آخجون چه تصور شیرینی جوون شدم از تجسمش خخخ فرار!

  5. آریا می‌گوید:

    سلااام پریسا جان
    کجاااااییییی چرا نیستی
    ببین نرمافزار رو ایمیلش کردم ببین رسیده یا نه
    شاااد باااشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریای بسیار عزیز. ایمیله رو دیدم اما نرم افزاره رو هنوز دانلود نکردم گفتم اول جواب ها رو بدم به اندازه کافی شرمنده شدم از تأخیرم دلم نخواست بیشتر دیر کنم. ایشالا بهم می بخشی. جایی نبودم آریا ولی به واقع هیچ کجا نبودم. آریا1چیزی بگم؟ بدم نمی اومد همین طوری ادامه داشت و همچنان این نبودن رو ادامهش می دادم. آرامش این نبودنه دلچسب بود. کمی دلگیر، کمی دلتنگ، ولی ملایم. معتدل. واقعی. دلچسب. بیخیال! باز من زیاد حرف زدم بیخیال! ممنونم از ایمیلت دوست بسیار عزیز من. و خوشحالم که هستی و امیدوارم که شونه های مهربونت از بار گرفتاری ها سبک شده باشن! آمین!

  6. آریا می‌گوید:

    سلااام پرپری هههههههه
    ممنونم بابت محبتت
    انشا الله کار تو هم راه میفته به خودت سخت نگیر

    دنیا ارزششو نداره که به خودت این طور سخت بگیری
    شاد باش و عروسک بازی کن
    لذت ببر از زندگیت
    شاااااد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام آریاجان. خدایی آریا دلم نمیاد بطری خالی پرت کنم بهت این پرپریه نکبت رو نگو آخه! ای خدا1کسی بیاد جای من این رو بزنه1کسی این رو بزنهههههه1کسی1کسی این رو بزنه!
      سخت که چی بگم نگرفتم یعنی چیزه گرفتم ولی خخخ چی بگم الان ولش کن حل میشه! ولی عروسک! آریا خداییش باورت میشه مدت هاست عروسک بازی نکردم الان گفتی یادم افتاد که1کوچولو دلم می خواد! بیکار بودی اسمش رو بردی آیا؟ کی حالش رو داره بلند شه تشکیلاتش رو رو به راه کنه آخه؟ ی خدا از دست این آریا! من رفتم خودم رو راضی کنم یادم بره!

  7. آریا می‌گوید:

    راااستیییی وقتی داری رمان میخونی اینترنت گوشیتو خاموش کن که اون وسط هی تبلیق نیاد

    • پریسا می‌گوید:

      اینترنت! آخ از دست این اینترنت! این روزها خیلی بهش نچسبیدم. اتفاقا زمان هایی که خاموشه سبک تر می پرم. موافقم قطعش می کنم و داستان رو عشقه! آریا! ممنونم! من یادمه. تمام همراهی کردن هات رو یادمه. همیشه ممنونم. واسه همیشه ممنونم! ممنونم!

  8. آریا می‌گوید:

    من هر کاری که کردن وزیفه ام بوده
    من به هر کسی آبجی نمیگم
    بهت وقتی گفتم آبجیمی واغعن مثل آبجیه هقیقیم برام عزیزی
    و هر کاری بکنم وزیفمه
    شاااد باااشی
    پخخخخخخخخخخخ
    پرپری

    • پریسا می‌گوید:

      ای خدا به جان خودم این رو1دونه بزنمش فقط1دونه بطری بزنم بهش فقط1دونه بزنمشششششش فقط1دونه شکلک حرص شکلک حرص شکلک حرصصصص شکلک حرص شکلک حرص.
      آریا این روزها به طرز مسخره ای عجیب تر از پیش شدم. شبیه آب خوردن بلند می خندم و شبیه آب خوردن چشم هام خیس میشن. الان که خوندمت در حالت دوم به سر می برم. به نظرم حس هام زیادی تعمیر لازم شدن آریا. آریا برام دعا کن سریع تر از این گذار نفرین شده که درش گیر کردم خلاص بشم. به کسی نمیشه نق بزنم چون اولین چیزی که ازم می پرسن اینه که خوب بگو چته و من نمیگم. نمی تونم بگم. نمیشه بگم. بلد نیستم بگم. فقط می دونم، می فهمم، میشه بگم، که گاهی مثبت نیستم. کاش تموم بشه! خدایا کاش تموم بشه! برام دعا کن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *