حس می کنم1چیزی این وسط، …

2شنبه شب. امروز انجمن نرفتم. سرگیجه. آخ از دست این سرگیجه. خیلی ازش نترسیدم. من کم خونم. پیش از این خیلی اذیتم نمی کرد فقط گاهی سردرد و از این دردسرها ولی حالاها اذیت می کنه. در اون گاهی ها سست میشم و سرگیجه و سنگینی بیچارهم می کنه. و سردرد. شکر خدا این دفعه این مورد خیلی شدید نبود. دیشب و امروز1خورده داشتم ولی نه به شدت دفعه های پیش. عوضش تا از جام پا می شدم، مخصوصا امروز بعد از ظهر، جهان شروع می کرد با دور کند چرخیدن. حالا که دلیلش رو می دونم و نمی ترسم کمتر اذیت می کنه. فقط امروز هرچی زور زدم دیدم در خودم نمی بینم رفتن رو. دلم گرفت از غیبت کردنم ولی چاره ای نبود. حس می کردم، حس می کنم، خستگی3برابر شدید تر داره فشارم میده به تخت و آخ خدا چه خستهم! باید درس بخونم بلد نیستم فردا شب کلاس دارم خدایا!
فیلم50درصد زندگی رو دیدم. اون رفیقه چه رفیق خوبی بود! طفلک! شب آخر که فرداش آدام جراحی داشت یواشکی چشم هام خیس شدن. حس وحشتناکی داشت. می فهمیدمش. گریه کردم. یواشکی. بدون صدا. در نقش خواب. لحظه ای که آدام درمونده به وحشتش باخت گریه کردم. خوشحال شدم که نتیجه عملش خوب بود. اگر از دست می رفت بیشتر گریه می کردم. خدایا از این شب آخرهای وحشتناک به هیچ کسی نده!
همراه سرگیجه هام1چیزهای دیگه ای هم میاد که من اصلا موافقشون نیستم. دلم، …
تیم تاک محله حسابی شلوغ کرده خخخ! اگر زمان شب نشینی ها این برقرار بود چه قیامتی می شد! حس می کنم1چیزی این وسط، … تیز شبیه تیغ درخت نارنج، سرد شبیه یخی که روی زخم بی حس شده بذارن، داغ شبیه آتیشی که به عضو یخزده بزنن، حس می کنم1چیزی این وسط، … این اشک ها کی اومدن که نفهمیدم؟ حس می کنم1چیزی این وسط، … تلخ شبیه اشک، اشکی که یواشکی و بی توضیح بیاد و متوقف نشه، حس می کنم1چیزی این وسط، … یعنی هیچ کسی این رو حس نمی کنه؟ هیچ کسی؟ حتی1نفر؟ کسی نیست؟ هیچ کسی؟ نمی تونم ادامه بدم چند لحظه تنفس.
برگشتم. تنفس تموم شد. برگشتم ولی همچنان حس می کنم1چیزی این وسط، … خدایا! خدایا! خدایا!
خوابم میاد. شدید. سردمه امشب. جدی سردمه. دلم می خواد گوشیم رو بردارم و… دلم می خواد حرف بزنم. دلم می خواد می شد حرف می زدم. دلم می خواد بگم که حس می کنم1چیزی این وسط، … دلم می خواد می شد بگم. از ته دل. دلم می خواد حرف می زدم. دلم می خواد می شد بگم سردمه. به خدا سردمه به خدا به خدا سردمه. دلم می خواد بگم حس و حالم چه قدر، … دلم می خواد حرف می زدم. کاش می شد! یعنی واقعا هیچ راهی نیست؟ هیچ چی؟ خدایا من باورم نمیشه. اشک های بی معرفت1کوچولو مهلت بدید آخه! دلم می خواد حرف می زدم. دلم می خواد حرف بزنم. دلم می خواد حرف بزنم ای خدا آخ خدای من! ای خدای من!
بیخیال. به قول1آشنا این قبر که سرش خودم رو خاکی کردم مرده داخلش نیست. بد نیست1خورده آدم باشم و بیشتر از این خاکی نشم. فایده نداره. باید بفهمم. می دونم و زمان هایی شبیه این نمی فهمم. لعنتی! آخ لعنتی! باز از جا در رفتم! لعنتی! آخ خداجان لعنتی! فایده نداره. واسه چی به خورد باورم نمیره این فایده نداشتن ها؟ واسه چی نمی فهمم این رو؟ واسه چی فرمت نمی کنم اون نکبت رو؟ واسه چی تمومش نمی کنم این هوای لعنتی رو؟ واسه چی ای خدا واسه چی آخه؟ خدایا من احمق رو باش که سر چیچی وا دادم امشب! واقعا که! کار با1دونه شکلک دیوونه راه نمی افته1عالمه شکلک جنون. خدایا کمکم کن! خدایا کمکم کن!
بیخیال. امشب که هوای درس و بیداری کلا پرید. کاش خر نشم دست بردارم از سر خودم و گوشیم! بیخیال. بیخیال. بیخیال! خدا هست. می دونم که هست. من به حضورش مطمئنم. به بودنش مطمئنم. من به عدلش مطمئنم. خدا هست! من بهش مطمئنم! منتظر می مونم. اگر این جهان نشد اون طرف منتظر می مونم. من صبور نیستم. نق زیاد می زنم ولی صبرم زیاده. منتظر می مونم. تا ابدیت منتظر می مونم. خدایا حواست هست؟ می بینی؟ می شنوی؟ من منتظرم. تا هر زمان که باشه و بشه من منتظرم. نه یادم میره نه بیخیال میشم. فقط منتظرم. فقط منتظرم!
دیگه نمی خوام بنویسم. حالم مثبت نیست. می خوام حرف بزنم. کاش می شد. کاش می شد! کاش می شد! من رفتم1گوشه ای از دست این سرمای کزایی به گرمای خیال و اشک و ای کاش های آتیشی پناهنده بشم. بلکه امشب این انجماد سپری بشه. امشب، این شب ها، بد مدلی حس می کنم1چیزی این وسط، … دیگه نمی تونم. شب به خیر!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *