در ارتفاعات.
هوا سرده. پدرم در اومد از لغت حفظ کردن و حفظ هم نشدم. عوضش تکلیف های نوشتنی رو نوشتم. دیشب عجیب شب دلی بود. خوش گذشت. به طرز دردناکی لذت داخل خونم پخش می شد و حسابی رفتم بالا، بالا، بالاتر. دلم توضیح بیشتر نمی خواد پس نمیدم.
امروز صبح چه قشنگ طلوع کرد! عشقه صبح! ایول!
دلم لک زده واسه مهره و گل و سیم و گلبرگ و شروع کلاس های بدل. سیمم واسه گل ساختن تموم شده نخریدم. عمدا نخریدم که درگیرش نباشم بشینم زبان بخونم. می دونم اگر امکانش باشه جذب هنر میشم و زبانم یادم میره. کلاس بدل سازی هم ثبت نام نکردم. مادر درست میگه بذار1دفعه آدم باشم حرف گوش کنم. باید هنر رو بذارم واسه بعد. شاید تابستون. فعلا باید زبان بخونم. امروز کم خوندم. باید بجنبم. یکی از اطرافیان در اینجا میگه پیشرفتنم بد نیست و1کوچولو امیدوارم کرد خخخ.
بین اطرافیانم سر اینکه امروز عصر برگردیم پایین یا صبح زود فردا اختلاف نظر بود. من چیزی نگفتم. سرم گرم بود به نوشتن و خوندن و اگر موقعیتش پیش می اومد اذیت کردن های ملت اطرافم. خخخ این آخریش از همه بیشتر بهم خوش می گذره. عاقبت هم رأی بر موندن پیروز شد و الان این بالاییم تا فردا صبح برگردیم.
دیشب به نظرم اون بالا ها وسط آسمون1خورده … الان که بهش فکر می کنم انگار خواب می دیدم مطمئن نیستم واقعا درست بود یا نه. ولی1چیزی رو مطمئنم. دیشب من درست نبودم. اصلا نبودم. به جهنم که درست نبودم. داشت بهم خوش می گذشت به کسی هم ضرر نمی زدم باقیش به جهنم.
اینترنت اینجا زجر میده خواهان هاش رو. این دفعه خیلی خیالم نیست. گیر بهش نمیدم. بذار داغون باشه به جهنم تا ابد که این بالا نمی مونم میرم پایین. نمی دونم این رو می تونم بزنم یا نه. اگر اینترنت اجازه بده که ایول اگر هم نده بیخیال.
فکرم می خواد افسار پاره کنه بره هر جا دلش می خواد من اجازه نمیدم. سفت دمش رو چسبیدم که نپره بره. اگر ولش کنم، گاهی اگر ولش کنم، گاهی شبیه دیشب ها که دستم از دمش شل میشه، گاهی، آخ خدای من! گاهی چیز هایی به سرم میاد که حتی به درگاه خوده خدا هم جرأت نمی کنم بگمشون. گاهی واقعا می مونم خودم رو چه مدلی جریمه کنم این چیز ها به سرم نیاد. گاهی واقعا عوضیه کثیفی میشم. گاهی فقط کافیه تصور کنی فقط کافیه تصورت رو ول کنی بره تا1عوضیه کثیف بشی و من میشم. دیشب شده بودم. دیشب یکی از اون گاهی ها بود. دیشب عوضیه کثیفی شده بودم. شکر که این مدل زمان ها امکان …
خدای من کاش دیگه هرگز پیش نیاد کاش یادم بره کاش دیگه هیچ زمانی هیچ زمانی در هیچ کجای تصورم عوضیه کثیفی نشم! بین تمام منفی هام این1مورد رو از همه بیشتر نمی پسندم خدایا کمکم کن!
می ترسم. از خودم می ترسم. پیش نمیاد ولی اگر1درصد1زمانی1مدلی محض امتحان یا محض بدشانسی یا محض تصادف اون زمان های نباید دستم باز باشه که … آخ خدایا! آخ خدای من! خدایا لطفا!
خیلی زمانه داخل محله صدام در نیومده. این هفته چنان گیر بودم که فقط پشت صحنه انجام وظیفه کردم و به روی صحنه نرسیدم. از واقعی های اطرافم هم تقریبا بی اطلاعم. یکیشون پریروز و دیروز واتساپی بهم چیز می فرستاد. رجوع شود به پست قبلی در همین جا. آخرش از جواب هام بهش بر خورد. خوب بیخیال واقعا چیزی نگفتم که نباید گفته می شد. گفتم دفعه بعد همراهشون نمیشم واسه اینکه دفعه آخری1خورده چیز بودن. اون هم گفت حالش به همینه. من هم گفتم پس دفعه های بعدی برید خودتون از این حال ها ببرید من دیگه نیستم. اون هم خوشش نیومد. دلم نمی خواد دلش بگیره ولی باید می گفتم تا دفعه های بعد لازم نشه سر همراهی کردن و نکردنم باهاشون چونه بزنم. از بحث و کل و چونه زدن ها و از این مسخره بازی ها به شدت حوصلهم سر میره. از اولش همین شکلی بودم و این روزها به شدت بیشتر شده. حالا که بهش فکر می کنم دلم می خواد به خودم فحش بدم. واسه چی زمان هایی که پای موردی می اومد وسط که به هر دلیلی نمی شد یا نمی خواستم انجامش بدم یا در انجامش با بقیه همراهی کنم، سفت در1جمله نمی گفتم دلم این رو نمی خواد؟ خیلی مسخره هست که سرش بحث کنم. اون ها دلیل بیارن و من تفره برم. فقط1کلام. من مایل به همراهی در فلان مورد نیستم. به همین سادگی. تموم شد. هر دفعه سر این مدل بحث ها می خندیدم ولی اعصابم اتو می شد و آخرش هم می گفتم حالا ایشالا دفعات بعد و باز و باز، … دیگه هرگز این راه رو نمیرم. شاید خیلی ها موافق این مدلم نباشن ولی بیخیال. همه که لازم نیست با همه چیزت موافق باشن! من هم با این مدل حالش رو بردن موافق نیستم. این مدلی که طرف میگه حالش به اینه. چه قدر فوق جفنگ نوشتم! بسه دیگه!
دلم می خواد بشینم داستانه ناتمومم رو تمومش کنم نمی فهمم واسه چی نمیرم سرش. شاید چون خیلی مونده تموم بشه و کار می بره. شاید هم دلم نمی خواد غرقش بشم. شاید اذیت میشم نمی دونم. اون بیرون داره بارون میاد. بارون می خوره روی حلب های پشتبام و صدا میده. دلم می خواد بزنم به دل بارون ولی سردمه. هوا اون بیرون حسابی سرده و واقعیتش دلم سرما خوردگی نمی خواد. هوا اینجا چه داخل و چه بیرون واسه من ترکیبیه از بوی دیروزها و خاطره ها و حال و هوای بچگی و مسافرت های کوچولو به شهرهای بغلی خونه خاله ها و هوای سفر و هوای خیس و آشنای پاییز و زمستون های بهشتیه دیروزی. اون زمان هایی که گوشم به صدای بارون های بیرون بود و دستم به مشق هایی که از نظرم نوشتنشون سخت ترین کار ها بود! تمام دنیا رو بهم می دادن انگار زمانی که مشق های اون شب تموم می شد. بیخیال اینکه فردا باز هم مشقه که باید بنویسم، انگار فاتح کل جهان بودم. مشق تموم می شد و1شب کامل بی مشق در پیش داشتم که بازی کنم و ول بگردم. بارون می اومد و هوا عطر خاک خیس و سوز آشنای عزیزی رو داشت که من حالا میمیرم از دلتنگیش. یادش به خیر!
دلم می خواد این رو درستش کنم بزنمش داخل محله ولی، … بیخیال دل چیز زیاد می خواد بذار بخواد هرچی دل بخواد رو که نمی کنن آخه!
خدایا درس دارم اینجا نشستم به نوشتن آخه من واسه چی اینهمه چیزم؟
دلم1خیال پرداختن حسابی می خواد. دلم1اتفاق عالی می خواد. دلم می خواد این حس ناشناس عجیب که اون دفعه توصیفش کردم رو اون قدر نگهش دارم که تمام هوای وجودم رو بگیره. چه مسمومیت شیرینی! آخ جون!
شاید2شنبه، … چی! شاید2شنبه چی! واقعا نمی دونم. شاید2شنبه ای که میاد1چیزی بشه. از اون چیزهای فوق عالی! خدایا این روزها چم شده واسه چی این مدلی شدم؟ توهم مثبت زدم آیا؟ خیالاتی شدم آیا؟ قرینه مالیخولیا گرفتم آیا؟ دقیقا چمه؟ نمی دونم به خدا نمی دونم فقط1مدل عجیبی این حس شیرین شبیه1دونه پرنده شیطون خوش آواز میاد توی هوای روحم پرواز می کنه و1نفس می خونه. از اتفاقی که نه می دونم چیه نه منتظرشم که پیش بیاد. فقط بدون دلیل بدون هیچ دلیلی عجیب حس و حالم مثبت میشه. شاد میشم. گرم میشم. هوام میشه هوای بهشت. و نمی دونم سرچشمه این حال عجیب کجاست. کاش می دونستم! شاید هم بهتره که ندونم. شاید این مدلی بهتر باشه. حتی اگر تا آخر عمرم با این حس و حال بی دلیل و ناشناس خوش باشم. ولی جدی2شنبه ای که میاد، … خدایا خخخ شکلک دیوونه از اون بی نظیرهاش خخخ!
امشب سعی کردم دم اذان واسه همه دعا کنم. چه اون هایی که اذیتشون کردم، آگاهانه، و چه اون هایی که از دستم زخم خوردن بدون اینکه خودم بدونم. و چه اون هایی که اذیتم… نه نتونستم. واسه همه و همه نتونستم دعا کنم. به خدا سعی کردم به خدا سعی کردم نتونستم. به روانم زخم زد نمی تونم دیگه دعا واسش کنم. اگر زبونم به اسمش باز بشه می ترسم نفرین ازش در بیاد. نه اینکه بخوام قپی بیام که آخ نفرین های من گیراست نه! نفس نفرین ترسناکه. ازش می ترسم. حتی اگر ایمان داشته باشم که نمی گیره، دلم نمی خواد نفرین کنم. دلم نمی خواد ولی گاهی حتی اگر زبون نگه هم از دل، … خدایا نه! نباید بگم نباید بخوام نباید!
سعی کردم دعا کنم. سعی کردم شبیه گذشته هایی که از بس دور شدن انگار1عمر ازشون گذشته و گذشتم باز واسش دعا کنم امشب. نتونستم. به خدا نتونستم به خدا نمی تونم. کاملا آگاهانه به روانم زخم زد. کاری باهام کرد که هنوز نمی تونم درست درمون رفتار کنم با کسی که از… اون ها حیرت می کنن. گیج میشن. آشناهای دیروز می پرسن ازم که آخه چی شده که اینهمه عوض شدی؟ جدیدی ترها ازم می پرسن آخه چی شده که اینهمه داغون شدی؟ از خودم می پرسن. از بقیه هایی که پیش از این می شناختنم می پرسن. از خودشون می پرسن. و من نمیگم. چیزی نمیگم فقط دست هام مشت میشن. در خودم فشرده میشم. به گفته اون هایی که با چیزی فراتر از حیرت تماشا می کنن رنگم عوض میشه. حالم عوض میشه. سرد میشم شبیه یخ. سرخ میشم شبیه آتیش. مشت هام فشرده میشن. مژه هام خیس میشن. نفس هام از درد به شماره می افتن و بدون صدا بدون هیچ صدایی می بارم. فقط می بارم فقط می بارم. اون بنده های خدا وحشت می کنن و به این نتیجه می رسن که ببین به خدا قصد بدی نداشتیم فقط می خواستیم فقط، … بهمون نگفته بودن اینهمه بهت فشار میاد نمی دونستیم ببین اصلا غلط کردیم دیگه طرفت نمیاییم اگر نخوایی به خدا دیگه اصلا نمی ………
و من سعی می کنم حرف بزنم و نمی تونم. نفس عمیق می کشم که با هقهق بریده میشه و صدایی نیست که توضیح بدم. فقط می بارم. فقط می بارم. فقط می بارم! نه نفرینم اونهمه گیراست نه دعام. نه لعنتم اونهمه معتبره نه بخششم. ولی نمی بخشم. هرگز نمی بخشم هیچ زمانی هیچ زمانی نمی بخشم. تمامش تمام اون کثافت از سر عمد بود گذشت اما من بهش نمی بخشمش. خدایا شنیدی؟ من بهش نمی بخشم!
از1جایی غیر مستقیم بهم رسیده که1کسی داره زیاد اذیت میشه. شاید1مدل هایی از دست من. البته خودم موافق نیستم ولی شاهدها نظرشون در این مورد باهام متفاوته. من واقعا ازم بر نمیاد این اذیت شدن رو واسش متوقف کنم. موافق اذیت شدن طرف نیستم ولی موافق اذیت شدن خودم هم نیستم. به حکم خاطره های تاریکه دیروز ها طرف اونقدر خاطر واسم نداره که به خاطرش به خشم خودم مهار بزنم ولی واقعا نمی خوام اذیت بشه. کاش طرف بیدار بشه و دست از اشتباه رفتن برداره! براش دعا کردم. باز هم دعا می کنم. از دستش حرصی بودم هنوز هم هستم ولی نه اون اندازه که دردش رو بخوام. هرچند زمانی که نوبته درده من بود ضربه زدن ها به سادگیه آب خوردن، … بیخیال. بیخیال! ای کاش این بنده خدا هم امشب واسش شب متفاوتی باشه و صبح فردا طلوع متفاوتی واسش بشه. طلوع مثبتی که همراهش طلوع کنه!
پریروز مهدی حرصیم کرد سرش داد زدم خاطرم باشه2شنبه از دلش پاک کنم. کافیه بخندم تا ریسه بره از خنده. ای کاش می شد شبیه مهدی زود تاریکی های دلم فراموشم می شد! دلت رو چه مدلی اینهمه شفاف کردی مهدی؟ بیا امشب به من هم یاد بده. هرچی هم شدید ازم هوار ببینی2دقیقه بعد دستم داخل دستته و داری می خندی. کاش دلت مال من بود مهدی! چند می فروشی اینهمه پاکی رو؟ امشب لازمش دارم مهدی! امشب صفای دلت رو لازمش دارم مهدی. امشب می خوام تو باشم مهدی! کاش می تونستم! نمیشه. اینهمه پیش خدای جفتمون بالا نیستم. تو ولی هستی. پس دعا کن. واسم دعا کن. دعا کن خدا و صاحب امشب1کوچولو این پایین رو ببینن. باهاشون حرف دارم مهدی. به خدا خیلی حرف دارم. بهشون بگو حرفت رو زمین نمی ذارن. امشب برام دعا کن. هرچند4شنبه داد سرت زدم ولی تو الان خاطرت نیست. می دونم که نیست. واسم امشب دعا کن مهدی! به خاطر خدا دعا کن!
به نظرم دیگه باید بس کنم و ننویسم. الانه که رو به روی چشم های اطرافم ضایع بشم. بلند شم برم1خورده درس بخونم. نه قبلش1خورده بازی کنم. یکی از بازی های سیستمم. خیلی زمانه بازی نکردم. دلم تنگ شده واسه بازی. ولی1چیزی بگم؟ عجب شبی بود دیشب خخخ! می بینی؟ حیا نمی کنم آخه! درست بشو نیستم خخخ! خوب چیه راست گفتم جنایت که نکردم خدا هم موافقه خخخ به جان خودم راست میگم موافقه خخخ خخخ خداجونم خخخ!
این اینترنت چیز اگر راه بده باید1سر به پشت صحنه محله بزنم ببینم کسی داخل صف جا نمونده باشه! از دست این اینترنت ارتفاعات!
به جان خودم دیگه حس نوشتن نیست می خوام برم ببینم کدوم بازی رو خاطرم هست2دقیقه بازی کنم حالم جا بیاد! اما پیش از رفتن، زندگی حسابی قشنگه! دوستش دارم خیلی زیاد. خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که ازشون آگاهم و تمام چیزهایی که نمی دونم ولی تو می دونی و مثبتن. و1ممنون جدا هم به خاطر این حس مثبت ناشناس که حسابی حسابی حساااابی دوستش دارم! خدایا یعنی ممکنه تعبیر هم داشته باشه؟ ای کاش داشته باشه! ای کاش! آآآآآآآآآممممممممیییییییییننننننننن!
خوب بسه دیگه من رفتم بازی!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 92
- 42
- 72
- 37
- 1,489
- 7,215
- 295,052
- 2,672,312
- 273,933
- 83
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02