از نیمه شب گذشته. نیم ساعت نیست وارد4شنبه شدیم. زبان می خوندم واسه امتحان4شنبه. خوابم برد و نفهمیدم چی شد که پریدم. و چه عالی که پریدم. همین چند لحظه پیش تونستم1پیام واتساپی رو بازش کنم و داخلش1خبر فوق مثبت در مورد1عزیز بهم رسید! حس طرف به خودم رو بیخیال اصل اینه که اون طرف واسه من عزیزه! خدایا این لحظه نمیشه جیغ بکشم نصفه شبی چه مدلی هیجانم رو تخلیهش کنم الان از خوشی می ترکم آخه! هیچ جا جز اینجا به نظرم نرسید بیخیال ساعت اومدم اینجا. چه قدر واسه خاطر صاحب خبر شاد شدم! خدایا باورم نمیشه! خدایا ایول داری! قربونت خداجون هواش رو داشته باش باشه؟ این بنده خدا دلش وحشتناک صافه خداییش به گرفتاری های تقدیرت اجازه نده سر به سرش بذارن همین مدلی شاد که هست خوبه! خداجونم لطفا! دلت نمیاد این دفعه بهم نه بگی می دونم. این طرف از اون هاست که خودت هم دلت نمیاد اذیت شدنش رو ببینی و هیچ چی نگی من مطمئنم. فردا باید بهش زنگ بزنم واسه تبریک. هرچند جواب دادنش، … بیخیال بذار اون جواب نده من زنگه رو می زنم اگر نزنم خودم می ترکم خخخ!
پیام رو که شنیدم، اول1لحظه حس کردم از شدت هیجان نفسم برعکس می زنه. بعدش دوباره شنیدم که مطمئن بشم عوضی نشنیدم و بعدش فقط اون قدری خودم رو جمع کردم که بتونم جواب فرستنده رو بفرستم ولی از شدت حیرت و هیجانات فوق مثبت اصلا نمی تونستم2تا جمله آدمیزادی ردیف کنم بفرستم. دیدم نمیشه هرچی اومد گفتم و فرستادم خخخ! الان خاطرم نیست آخرش تشکر کردم بابت خبر خوشش یا نه خخخ باید برم خودم رو از اول گوش کنم ببینم اصلا چیچی گفتم! خدایا! تو خدایی! هرچی بخوایی بر میاد ازت! لطفا هوای دل این1دونه رو خیلی داشته باش آخه خیلی مثبته! مواظبش باش! اجازه نده تقدیر سر به سرش بذاره. تا همین جاش خیلی اذیتش کرد از حالا خنده هاش رو گرد و خاکی نکن باشه؟ خداجونم! باشه؟ لطفا! باشه؟ خدایا من چمه؟ اینهمه خوشحالم و واسه چی اینهمه اشک! ابراز احساساتم هم به آدمیزاد نرفته واسه چی این طوری شدم؟ این لحظه هرچی به سرم بیاد دارم می نویسم و مدل دیوانگی می خندم و اشک! واسه چی اینهمه اشک؟ وسط خندیدن هام هقهق! زبون این گریه هام رو نمی فهمم. خیال می کردم گریه های شادی1مدل دیگه باشن این واسه چی این مدلیه؟
نمی تونم در1لحظه هم بنویسم هم بخندم هم گریه کنم زیادی سخته. الان خنده رفت فقط بارونه ولی آخه واسه چی؟ نمی فهمم! چه شدید هم هست! فقط می دونم1طور وحشتناکی واسه اون عزیز خوشحالم و… اینجا رو نمی خونه اما، هی هم خاطره دیروزی! بهت تبریک میگم! خیلی مبارکه! اینقدر واست ذوق زده شدم که این لحظه از جنون رفتم اون طرف تر. به خدا خیلی خوشحالم خیلی زیاد! از خدا واست بهشتش رو همین جا روی خاک زمین می خوام. ازش می خوام عمرت طولانی و چنان شاد باشه که هیچ کسی باورش نشه1آدم بتونه اینهمه شاد زندگی کنه! ازش می خوام از اینجای عمرت به بعد رو همیشه از خوشی وسط آسمون ها سیر کنی! از خدا می خوام، خوشبخت باشی! اون قدر خوشبخت باشی که خودت باورت نشه! چه قدر دلم می خواد باز حرف بزنم. اون قدر حرف بزنم که صبح بشه! ولی شبیه مه زده ها انگار از شدت هیجان توان از دستم رفت که ننویسم و از مغزم هم رفت که کلمه گیرم نیاد. باید تمومش کنم و1طوری این حال رو اصلاحش کنم تا از فشار هیجانات مثبتم سکته نزدم. خدایا شکرت! خدایا1جهان1بهشت1آسمون شکرت! خدایاااا خیلی می خوامت خیلی می خوامت خیلی! باید تمومش کنم دیگه نمی تونم بنویسم!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 91
- 41
- 72
- 37
- 1,488
- 7,214
- 295,051
- 2,672,311
- 273,932
- 84
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلام.
اگر درست فهمیده باشم من هم تمام آرزو هایی که این جا نوشتید رو به همون دلایلی که نوشتید براش دارم.
اون که در نظر منه خیلی خیلی دلش پاکه و خوشبختی حقشه براش دعا می کنم.
حتی اگر اون که من فکر می کنم هم نباشه باز هم امیدوارم کسی که شبیه اونه هم براش بهترین اتفاق ها بیفته.
سلام. چند لحظه پیش عاقبت موفق شدم پیداش کنم و تبریکم رو بهش برسونم. کوتاه گفتیم خیلی کوتاه. بیشتر من گفتم. خاطرم جمع شد انگار. دیگه شبیه زمان هایی که ازش در خاطرم مونده نبود. طبیعیه و تصورش رو داشتم و خندم گرفت خودش هم همین طور. ولی برای من همچنان این آدم ارزشمند و همچنان عزیزه. خدایا هواش رو خیلی زیاد داشته باش خیلی!