خیلی چیز ها اومده بودم بگم ولی، …

سلام. بد جوری زود بیدار شدم خوب خوااابم میادش که! نمیشه باید بپرم دیر میشه. دیروز کلاس زبان داشتم و1کلمه نخوندم. پریروز نظافتچی اینجا بود. عصرش انجمن شعر بودم. شب هم1خورده الان چیه خوب حس درس نبود کار هم داشتم این رو می خواستی بشنوی آیا؟ انگار خودش همیشه حس درس داشته. عه! بیخیال هرچی میگی خودتی گذشت رفت دیگه! البته به خیر هم نگذشت ازم درس پرسید و این کانون چه با نمکه شبیه مدرسه بلند شدیم رفتیم جلو وایستادیم درس جواب دادیم. ولی، … دیروز هم سر کلاس زبان هم گل سازی چنان بد ظاهر شدم که شب ترس برم داشت. عجیب شده بودم. یعنی عجیب تر از همیشه که هستم. دیشب بهش فکر می کردم و از ترس مورمورم شد. چم شده بود؟ مدت هاست به1چیزی از خودِ خودم نمیگم. حسش نیست مسخرهم کنه. با1و2و3دیگه مدت هاست بیرون نمیرم. به1گفتم دیگه نیستم. 2و3مخصوصا3اصرار کردن و من گفتم نه. فقط گفتم نه. از همون نه های نفرین شده1کلام خخخ. به نظرم دیگه هم خیال نداشته باشم نظرم رو عوض کنم. به خیلی دلیل ها و یکیش اینکه اون ها میرن پیاده روی بعدش هم رستوران1چیزی می خورن و معمولا فست فود و بعدش هر کسی میره خونه خودش. یا اول رستوران بعدش پیاده روی بعدش خونه. یا هیچ کدوم اول رستوران بعدش خونه. همیشه می رفتیم دفتر2جمع می شدیم و از اونجا می رفتیم رستوران. حالا اگر با ماشین نمی رفتیم پیاده روی و بعدش خوردن و اگر با ماشین می رفتیم پیاده روی می موند واسه بعدش. من دفعه آخر که رفتم حس کردم هیچ حسی نداشتم. زمانی که برگشتم خونه حس کردم حتی1درصد سبکیه خاطر از این مدل دور همی حس نکردم. من نمی تونم با فست فود کنار بیام. اشتباه نشه عاشقش بودم هنوز هم خیلی خیلی دلم می خواد. ولی تقریبا1سال و نیمه که بعد از خوردنش به شدت حالم بد میشه. دل درد های بی توقف و آزار دهنده که شدید تر و شدید تر میشن و همیشه یا تقریبا همیشه ختم میشن به تهوع از اون تهوع های دردناک که دیافراگم رو فشار میده. کمتر بود و حالا شدید تر شده. خیال می کردم بعد از عید96میشه درست بشم. البته میشه ولی با توجه به ضرر هایی که از فست فود ها شنیدم واسه چی دردسر بخوام؟ خلاصه من با این3تا دوست می رفتم رستوران و می گفتم پس نمی خورم فقط میام. 3می گفت باشه ولی اونجا می گفت مگه میشه نخوری و این دفعه جاش خوبه غذاش هم خوبه و از این چیز ها. من هم حس می کردم عمیقا زشته که بشینم و به اصرار ها بگم نه. می خوردم و زمانی که برمی گشتم خونه اوضاعم اونی می شد که اون بالا نوشتم. پیش از این جز این اثرات مثبت هایی هم بود که تحمل دل درد رو ساده می کرد ولی، … بیخیال فقط اینکه دیگه نمیرم. باقی دلیل هاش هم بمونه واسه خودم. باز هم خلاصه ازشون کمی تا قسمتی جدا موندم. حتی از1که از همه رفیق هام صمیمی تره. مدت ها بود سکوت داشتم یعنی نه که قهر باشیم فقط حرف های معمولی می زدیم. در مورد نرم افزار و کلاس و کتاب. دیشب1زنگ زده بود من جواب ندادم. جیگیلک اینجا بود و مشغول بودیم. این بچه از گوشیه من زمان هایی که در حضورش زنگ می خوره خوشش نمیاد خخخ! جیگیلک عزیز عزیز خیلی عزیز من! بعدش که همه رفتن به1زنگ زدم. به خودم که اومدم داشتم دیروز و اتفاق هایی که اینجا ننوشتم رو براش می گفتم. آخرش هم زدم به خنده. از جنس استرس خالص.
-هی1من می ترسم. من واقعا می ترسم. واسه چی این طوری شدم؟
بنده خدا1گفت نترس پیش اومد طولانی نشد اگر طول کشید1فکری واسش می کنیم. نه1درس حل این مدل موارد رو خونده نه من می دونم که اگر طول بکشه ما2تا نابلد واقعا چه فکری میشه واسش کنیم و مطمئنم1هم شبیه خودم نمی دونه ولی این گفتنش به طرز عجیبی خاطر جمعم کرد. حس مسخره ایه ولی من دارمش. گاهی فقط حضور ها چه معجزه هایی که نمی کنن. خود1نمی دونه چون بهش نگفتم. اینجا هم معمولا نمیاد و تا بخواد این اطراف پیداش بشه این پست رفته صفحات تاریخ اینجا و محو شده ولی دیشب این1جمله کلی انگار ترسم رو تخفیف داد. گاهی حضور، فقط حضور، حتی با وجود اینکه اطمینان داری این حضور چیزی رو حل نمی کنه چه قدر کمکه برای تحمل. من که مدلم اینه شما ها رو نمی دونم. دیشب1گفت اگر طول کشید1فکری واسش می کنیم و من حس کردم فشار حاصل از وحشتم کلی کم شد. امروز باید دوباره برم کلاس گل. خدای من استاد می خواد بره کربلا و هفته دیگه کلاس نیست. الان گریه می کنم تمام هفته رو فقط باید زبان بخونم آواز بخونم و دیگه نمی دونم چیچی. از تفریحات مجاز که خبری نیست خخخ! میگم حالا1ناخنک بهش بزنم که. مثلا امشب. خخخ باز ذات پلیدم بیدار شد یکی نیست بهش بگه بگیر بخواب بابا بیخیال اذیتمون نکن دیگه. منظور از یکی1نفر می باشد نه این یکیه اینجا. گفتم یکی یادم اومد که، … میگم که ولش کن نمیگم. به جان خودم اومده بودم اینجا که بگم دیروز صبحی هم اومدم اتفاقا خیلی هم حرصی اومدم چنان شدید کفری بودم که گفتم هرچی نباید بگم رو الان اینجا میگم تا عبرت بشه واسه عبرت نگیر هایی که از رو نمیرن و ظاهرا هرچیشون کنی درست نمیشن مگر اینکه1چیزی واقعا، … ولی پیش از گفتن1ایمیل فرستادم. بعدش نگفتم و موند واسه امروز یا هر زمان که مهلت بود. بعدش رفتم کلاس تا ظهر. بعدش خسته بودم شدید. بعدش ایمیل. بعدش جیگیلک. بعدش1وباز ایمیل. بعدش باز هم ایمیل و باز هم ایمیل. خلاصه دیروز نگفتم و الان به نظرم منصرف شدم من چیزیم نمیشه ولی دردسرش استرس… بیخیال به نظرم درست نمیاد باید ترجیح بدم که چیزی نگم. ولی آخه، … اوه خدا. آخ خدای من! آخ خدای من! بیخیال.
آهایی یکی ممنونم ازت. باورم نمیشه ولی تو رسما چیزی هستی واسه خودت. من خیال می کردم بیرون از کتاب ها در جهان واقعی فقط1دونه دکتر لکتر موجوده اما پریشب و دیشب فهمیدم که2تا هستن و دومیش تویی. دکتر لکتر رو که می شناسی! اگر کتاب ها رو خوندی و اگر ماجرا رو گرفتی که ایول اگر هم نخوندی و نگرفتی که به من چه می خواستی مطالعاتت رو بیشتر کنی مشکل خودته. وایی شکلک آماده فرار برای نجات جان شیرین خخخ. جدی ممنون یکی. من در عمرم تا اینجا و مطمئنا بعد از این خیلی پیش اومده و پیش میاد که از جا در میرم اما گاهی که خوشبختانه تعدادش زیاد نیست چنان وحشتناک از جا در میرم که کار های واقعا وحشتناکی می کنم. ضربه هام به هر هدفی که بره واقعا بد هستن و بدتر اینجاست که بعد از تموم شدن خشمم دیگه دلم نمی خواد برگردم درستش کنم. آخرین دفعه ای که این مدلی شدم تقریبا1سال پیش بود. پیش از اون هم به نظرم91بود. وحشتناک بود. زمانی که به خودم اومدم از شدت ابعاد فاجعه ای که آفریده بودم واقعا حیرت کردم. حیرتی عمیق از جنس ناباوری و ترس.
خلاصه من گاهی باید از خودم بترسم و به نظرم این دفعه یکی از اون دفعات می شد اگر تو نبودی یکی. ازت ممنونم. فقط همینجا دارم سفت هشدار میدم من اون در رو بستم ولی محتویاتی که پشت اون در بسته موجوده همچنان سر جاش باقی می مونه. کلید هم می مونه دست من. به خدا اگر فقط1دفعه دیگه به هر دلیلی و به هر طریقی حضور های غیر مجاز رو در اطرافم ببینم، یا حس کنم که می بینم، درضمن اگر ببینم یا بشنوم1نفر دیگه شبیه خودم از این در ضربه خورده، … بیخیال. امیدوارم مخاطب اون قدر عاقل باشه که بدونه من عاقل نیستم و اگر از جا در ببردم اعمال نباید ازم زیاد دیده میشه. دیگه نمی خوام از هیچ شبکه ای بهم برسه که فلان نفر به وسیله فلان کس بلای مشابه خودم رو تجربه کرده. اگر جز این باشه، … به نظرم هرچی باید می گفتم رو گفتم و هر کسی باید می فهمید فهمید. فعلا که حله باقیش هم به جهنم.
بلند شم که داره دیرم میشه. دلم1دوش سریع می خواد که ممکن نیست و چه قدر حالم گرفته میشه که باید موکولش کنم به امشب یا دسته کم بعد از ظهر چون صبحم حد اقل تا1پر شده. بچه ها اینستا رو دوباره نصب کرده بودم2تا از بدجنس های عزیز اذیتم کردن دوباره از گوشیم پروندمش دیروز و دیشب با اینکه اینستا روی گوشیم نبود همهش پیام های عجیب غریب اینستایی می اومد به ایسپیکم و نق نق هاش رو در می آورد و خلاصه دیشب دوباره اینستا رو روی گوشیم نصبش کردم ببینم چی میگه دیدم چیزی ازش سرم نمیشه حالا باید یکی از اون2تا بدجنس عزیز بیاد تمامش رو یادم بده تا مجازات بشه و دیگه آشغال پیج سر واتساپم نریزه حرصیم کنه.
خداییش عجب پستی شد این1دونه تمامش چیز چیزیه خخخ! به تو چه دلم می خواد پست خودمه سایت خودمه دیوونه هم خودتی بی تربیت هم خودتی تو انحراف تعبیر داری به من چه منظورم از چیز چیزی خطاب های مخاطب دار بی توضیح بود برو تعبیر خودت رو جراحی کن انحرافش رو بگیر تقصیر من نیستش که! عجب گیری کردم ها!
اوخ باید8و30کلاس باشم امروز هم کلاسه شلوغه همه میان استاد به من نمی رسه باید نق بزنم گل های این دفعه واقعا سخت و اعصاب خورد کن هستن و جدی نتونستم انجامشون بدم اما من از رو نمیرم. امروز میرم حلش می کنم. اگر نشد1کوه برگ های ریز اعصاب خورد کن می خرم اون قدر تمرین می کنم تا عاقبت بتونم. من پریسام. به1مشت برگ شیشه ایه ریز و1قوطی چسب نمی بازم. من نمی بازم!
دیگه واقعا زمان نیست بجنبم که بابا زمان رفت. آهایی بابا زمان! هی صبح! عمراً اگر بذارم جام بذارید! اومدم!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «خیلی چیز ها اومده بودم بگم ولی، …»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    یا خدا اومدی خیلی چیزا بگی نگفتی این شد میگفتی چی ازآب در میاومد
    پریسا سفت و سخت برو جلو سنگ باش
    خیلی تنبلی چرا زبان نخوندی من جای استادت بودم با صندلی میکوبیدم تو سرت
    خوب برو کنار دیگه دارم در میرم اه

  2. پریسا می‌گوید:

    کجا در میری وایستا اول1سری با بطری خالیه آب زرشک بزنمت بعد هر جا میری برو. ابراهیم1چیزی بگم؟ امروز هم زیاد نخوندم خخخ! چیکار کنم سخته من هم خیلی درسخون نیستم. نمیشه1قرصی چیزی باشه فرو کنم داخل گوشم مغزم از زبان انگلیسی پر بشه دیگه لازم نباشه بخونمش آیا؟ به خدا حس و حال درس خوندن اون هم اینهمه سفت و سخت، … شکلک آآآآهههه شکلک خمیازه شکلک ناراضی شکلک تنبل و از این چیز ها. هی وایستا کتک هات رو نخوردی وایستاااا!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *