سحرخیزان کامروایند! به خدا!!!

سلام صبح به خیر. سحرخیزان کامروایند خخخ. جدی میگم من امروز صبح تا مرز کامروایی پیش رفتم. نه بابا احوالات دیشب از این که هستم دیوونه ترم نکرده الان خوبم به خدا. فقط اینکه امروز صبحی زود بیدار شدم گفتم1سرکی داخل واتساپ بزنم ببینم دیشب که حالم گرفته بود رفتم ولو شدم چی ها برام اومد که آخجون1چیز های خوبی برام اومده بود و حسابی چرتم رو پروند. هنوز چیزی نیست فقط به نظرم رسید پیش مقدمه های1اتفاق خیلی مثبت بود که رسید بهم. خداجونم یعنی الان داری درستش می کنی آیا؟ اینهمه گیر بهت دادم البته خوب کردم باز هم گیر میدم شنیدی؟ از دیشب یعنی نه از امروز صبحی که این رو دیدم6برابر گیر میدم. خدایا قربون خداییت خوب بجنب که! خخخ بچه ها خدا خیلی صبوره نمی زنه نیستم کنه من هم که پررو! بیخیال ولش کن. یعنی نه ولش نکن چیزه کلا سر جریان از دستم در رفتش نمی دونم چی شد.
میگم ماه رمضان که رفت کلا گرفتاری های از نوع نه چندان منفیه من شبیه سیل که1دفعه راهش باز شده باشه رسما لهم کرد الان هفته که شروع میشه شبیه فرفره دور خودم می چرخم باز آخر هفته جای اولم نیستم. آخه این هم شد کار؟ شکلک نارضایتی از مدل بی دردسرش. شکلک نق. جدی هرچی می چرخم نمی رسم. این روز ها تنهایی هام کمتر شدن و گاهی واقعا دلم تنگ میشه واسشون. کار هام زیادن یعنی شاید زیاد نباشن اما من بهشون نمی رسم. من در این مدت نه چندان کم عادت کردم به آرامش های1خورده از مطلق کمتر. جدی میگم. ماه ها همه چیز در اطرافم آرام بود یعنی سعی می شد که باشه. از طرف خودم که انتظار هیچ تلاشی نمی رفت ولی به هر حال این مدت من بودم و توصیه ها به آرامش و بابا بیخیال یواش جهان که تموم نشده زمان هست آروم تر و از این چیز ها. گاهی پیش می اومد که واسه انجام1کار فسقلی1روز کامل زمان داشتم و حس انجامش نبود خخخ. این روز ها اگر بیدار بمونم نصفه شب هم گرفتارم. بد نیست فقط تابستون طول بکشه باقیش حله. شکلک بسیار بدجنس. به خدا بدجنسی نیست من1خورده نتونستم1چیز هایی رو باهاشون کنار بیام یعنی الان به حساب خدا من ناشکرم آیا؟
در زمان های نیمه آرامشم کتاب می خونم. خدا خیرت بده سامان هنوز از محتویات بسته های تو دارم استفاده می کنم و تموم نشده. سارا همیشه بهم معترضه که چه مدلی کتاب ویرایش نشده می خونی ویرایشش کن. راست میگه بنده خدا مدتیه کتاب ویرایش نکردم ولی آخه من همین مدلی که هست می فهممشون این ها که می خونم رو سامان زده داخل محله دیگه نمیشه من دوباره بزنم پس قرار نیست دست کسی برسونمشون واسه چی باید زمان صرف ویرایششون کنم؟ به سارا میگم و سارا موافق نیست و میگه این مدلی انگار1دسته ورق پاره و کثیف پراکنده رو می خونی و اعصابش از دستم خورد میشه. کلا شبیه لودر اعصابم من خخخ. به من چه این رو همین اواخر1کسی بهم گفت من یاد گرفتم. طرف رو حرصیش کردم بنده خدا از هوار زدن و له کردنم معذوریت داشت ترکید گفت اه از دست تو همه جا رو قرمز می بینم به خدا لودر اعصابی پریسا! طرف کاملا جدی می گفت واقعا هم حرصی بود ولی نفهمیدم چی شد که از حالتش چنان بی مقدمه خندم گرفت و چنان ترکیدم از خنده که بنده خدا2قدم کشید عقب و در جواب اون هایی که رسیدن و پرسیدن فقط بی اختیار دستش رو گرفت بالا گفت به خدا من کاریش نکردم. حیرت بقیه و خنده من2برابر شد و خیلی چیز های خوب دیگه هم شد که حسابی آخجون و از این چیز ها. چیز های خوب! واتساپ! اوخ خداجونم میشه که بشه آیا؟ خدایا بقیه هم واجب الجوابن ها ولی این1مورد رو لطفا اول من دیگه! حواسم هست تو خدایی و بنده نوازی هات باید شامل تمام بنده هات بشه ولی خداییش من خیلی زمانه داخل نوبتم دیگه نوبته منه خداییش خیلی زمانه منتظرم من کارم زیاد طول نمی کشه گناه دارم دلم کوچیکه خودم خسته شدم از بس شب و نصفه شب واسه خاطر این1قلم جدا از تموم دعا هام بهت گیر دادم تازه اون شبی که گفتن بشمار انجام بده جواب میده من چند دفعه وسطش خواب رفتم آخرش هم نشد بشمارم ببینم چند تا رفتم گریهم در اومد حسابی گناهی شدم دعام رو هم جواب ندادی هنوز یادمه قربون حکمتت این رو واسم درستش کن خیلی خدایی به خدا!
بچه ها میگم تازه دارم بیدار میشم بذار ببینم از اول تا اینجا چیچی داشتم می نوشتم خواب بودم انگار الان1خورده بیدارم مثل اینکه. چیزی نیست اون پارچ آب سردت رو بذار کنار حله. عجب آدم هایی پیدا میشن سر صبحی می خواست سکتهم بده با آب سرد! ای بابا! طوری نیست من دیشب1خورده سر1چیز نکبتی از جا در رفتم ولی از مدل بی خطرش فقط نق زدم و زدم و زدم آخرش هم ولو شدم روی این مبل آشنای عزیز و خوابم برد تا امروز صبح زود که از خواب پریدم و رفتم داخل واتساپ و… آخ خدا خیلی می خوامت خیلی!
این رو می خواستم بزنم داخل محله ولی الان منصرف شدم خودی تر از اونی شده که بخوام ببرمش جایی نمی خواد همین جا جاش خوبه جای دیگه نمی برمش خخخ! داره7میشه و امروز1جهانه واسه خودش. پاشم که از دیر دیرتر شده. آهایی صبح! منو جا نذار! وایستاااا رسیدم!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «سحرخیزان کامروایند! به خدا!!!»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    خوب خوبه که قراره اتفاقات خوبی بی افته به شرط اینکه بعدش پا نشی بیایی بشینی به غُر زدن که !!!

    • پریسا می‌گوید:

      ابراهیم من که غر نمی زنم من نق می زنم اتفاق مثبت باشه یا نباشه من نق رو می زنم. بعد از این اتفاق مثبته هم باز من میام نق می زنم. اتفاقا موضوع نق رو هم آماده دارم که بعدش شروع کنم به شلیک خخخ الفرااار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *