صبح به خیر!

سلام صبح به خیر. آخ آخ خدا واسه چی بیدار شدم الان آخه! بابا خوابم میاد خوابم میااااد الان زوده واسه چی پا شدم! نمی فهمم صبح که نمیشه بخوابم نمی دونم واسه چی دیشب هم که، … آخ خدا عجب شبی بود دیشب! به جان خودم آخر شب حس کردم قفسه سینم از بس رفت بالا اومد پایین داره فحشم میده که1دفعه چنان پریدم بالا که قفس و هرچی داخلش بود از سرم پرید1لحظه حس کردم خون داخل رگ هام برعکس چرخید از بس ناگهانی بود بابا1اطلاعی بدید دیگه1لحظه کم مونده بود نصفه شب دیشب سکته کنم! هیچ چی بابا1دسته بچه شیطون زیاد شوتبال بازی می کنن هرچی هم جدا جدا به تکی تکی شون میگم بابا بشینید بی دردسر اینترنت بازیتون رو کنید اینهمه شوت فوت نکنید به شیشه های اطراف انگار نه انگار باز1جا جمع که میشن بساط توپ اندازیشون به راهه و شیشه ها و، … خوب چیکار کنم گوش نمیدن که! من هم که وایستادم1چیزی بشه یا گریه کنم یا بخندم. خوب می خندم دیگه! چپ نگاه نکن خوب خندم می گیره دست خودمه مگه! گاهی ها واقعا خنده داره من می خندم گناهه آیا؟ خدایا منو ببخش اگر این اشتباهه. دسته کم صدقش رو دارم اعتراف کنم. اگر پای اقرار رو در رو هم باشه میگم که می خندم. عه خاطرم نبود پاهه اومد وسط اقرار هم کردم که می خندم حسابی هم می خندم. دروغ نگفتم که! باز میگم. البته به این خندیدن ها افتخار نمی کنم که مثلا خوب کردم. فقط اعتراف می کنم که هست. خوب هست چیزی که هست رو خیلی زشته بزنم زیرش باید راست بگم! آره می خندم خیلی هم زیاد می خندم خیلی زیاد ولی، … آخ خدای من بچه های دیوونه دیوونه دیوونه اوخ اوخ شوتبالش رو شما ها زدید سکتهش رو من زدم ایشالا بترکید همگی. اصلا به من چه!
اومده بودم اینجا1عالمه پراکنده شبیه اینی که این بالا نوشتم بگم دیدم نه حسش هست نه تدبیرش. پس بیخیال. فقط اینکه محله رفته تعمیر و بسته شده و ما موندیم زیر آسمون. من اومدم اینجا سنگر گرفتم آفتاب مهتاب نفلهم نکنن بقیه هم نمی دونم رفتن کجا خخخ!
دیشب زمانی که ولو شدم روی تخت حس کردم از بس روانم جنگیده نفس واسم نمونده بود. به نظرم می رسید جون بیداری نیست. نبود. خوابم برد و زود صبح شد و من نمی فهمم واسه چی بیدارم اون هم اینهمه زود. امروز صبح رو تنها شروع نکردم. خونواده اون طرف خوابن. به نظرم باز ترسوندمشون. خداییش تقصیر من نبود دیشب کلا شبیه نمی دونم چیچی بود تقصیر من نبود دیگه!
باید بلند شم استاد کلاس گل1کوه تکلیف داد بهم. چند تا درس رو داد نمونه هاش رو انجام داد واسم یاد که گرفتم گفت خوب بقیهش رو برو خونه انجامش بده الان بهت درس جدید بدم. راه این کلاسه اولا دوره دوما خیلی آسون نیست به خصوص زمان برگشتن وسط این گرما و مسیر زیادی خلوتش. اینه که با آژانس میرم و استاد میگه تو پشت کارش رو داری خونه انجامش بدی سخته واسه هر درسی2جلسه بمونی آژانست زیاد میشه خونه انجام بده بیا اگر اشتباه بود بازش می کنم از اول یادت میدم. خلاصه این مدلی1عالمه درس بهم داد که انجامش بدم و من دیشب هیچ چیش رو انجامش ندادم چون داشتم رکورد گوشی بازی رو می زدم خخخ! بعدش هم که دیگه دیر بود و من خودم نا نداشتم دستم رو بالا کنم گل ساختن که جای خود داشت! خلاصه باید بجنبم. سر صبحی اثبات حضورم گرفت واسه خودم اومدم اینجا نق نق بزنم برم. باز هم جفنگ پروندنم میاد ولی بسه دیگه برم. خوب چیه جفنگ پروندنم میاد. میاد دیگه چیکارش کنم میاد! ترکیدم بسه. الان اون طرف بیدار میشن و باید واقعا بجنبم.
من رفتم ولی باز میام!
صبح به خیر!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «صبح به خیر!»

  1. ابراهیم می‌گوید:

    سلام پریسا تنبله خوبی آیا!
    بشین بخند بیخیال دنیا
    آخ گفتم دنیا
    راستی چند دسته گل برام درست کن محله برگشت برای خونم لازمش دارم
    شاد باشی

    • پریسا می‌گوید:

      سلام ابراهیم چه طوری؟ ببین من فعلا وسط آب دادن دسته گل های خودم گیر کردم شنا هم یادم رفته الان در حال سفر به همراه جریان آبم1از خدا خیر دیده هم نیست بیاد ترمزم رو بکشه آب نبردم. چی شد! شکلک حیرت. دنیا نه ابراهیم یواشکی بگم به کسی نگی ازش خوشم نمیاد دیاکو تلف شد واسه چی گاهی افراد این مدلی کور میشن نمی فهمم و الان از دست دیاکو حرصی و از دست دنیا چیزم. خوب چیه ازش خوشم نمیاد زوره آیا؟ حالا واسه خاطر دیاکو هیچ چی نمیگیم تو هم بهش نگو ولی خدا عاقبت این ماجرا رو به خیر کنه. من که خوشبین نیستم. به نظرم باید فرار کنم تا نیومدی به طرفداری از قهرمان داستانت بزنی نصفم کنی. من رفتم. راستی بپر محله اعلامیه جدید بالای صردرش رو بخون. کاش تا زمانی که این رو می بینی اعلامیه عوض نشده باشه!

  2. محمد ملکی می‌گوید:

    بمیری پریسا! عاشق فوتبال توی کوچه ام! یادش بخیر! چقدر بستنی شرطی از این فوتباله بهمون میرسید! عشقم این بود که صورت اون بدبختی رو که گذاشته بودیم جای تیر دروازه نشونه بگیرم، و با یک شوت به روش کریم باقری از خجالتشدر بیام

    • پریسا می‌گوید:

      خودت بمیری. فوتبالش رو تو بزنی اجل بیاد بالای سر من آیا؟ بچه ها همگی شاهد باشید این واسه خودش از عشق فوتبال میگه واسه من اجل پاس میده این طرف میگه بمیری. خداییش الان من نباید بطری خالی بهش بزنم آیا؟ خوب باید بزنم دیگه! پس که عشق شوت وسط صورت ملتی. باش تا نوبت شوت های ملت هم برسه دیدنی میشی زمانی که1دونه از اون شوت ها بیاد وسط دماغت خخخ! اوخ الان دیرم میشه من رفتم آماده بشم واسه کلاس!

  3. ابراهیم می‌گوید:

    سلام پریسا مرسی خوندمش!
    نظرت چیه من بیام خلاصه ی هدیه ی شیرین رو اینجا به خودت بگم

    • پریسا می‌گوید:

      سلام ابراهیم. نه اینجا نه داستانت رو باید داخل محله ادامهش بدی اینجا اون هم داخل کامنت ها حیفه.

  4. ابراهیم می‌گوید:

    راستی دنیا رو میسپارم دست خودت هر بلایی خواستی سرش بیار منم خوشم نمیاد ازش

    • پریسا می‌گوید:

      نه دست من نسپارش چیزی نمیشه بهش بگم. اگر دستم بهش برسه ممکنه مجبور بشم باهاش دست هم بدم. به خاطر دیاکو. به خاطر دل شفافش و عشق پاکش. گاهی چاره ای نیست ابراهیم جز اینکه با دلواپسی تماشا کنی و دعا کنی که اتفاقی پیش نیاد. که دیاکو هرگز از این خواب شیرین بیدار نشه و ندونه چیکار با زندگیش کرده. که دنیا هرگز اون روی تاریکش رو به دیاکو نشون نده. ای کاش چیزی نشه ابراهیم! ای کاش دیاکو واسه همیشه در تصور شیرینش باقی بمونه و ای کاش دنیا حتی به نیت فریب هم شده واسه دیاکو مثبت باقی بمونه. این موجود رو دست من نسپار دلم نمی خواد اطرافم باشه. فقط واسه دیاکوی داستانت دعا می کنم. دعا می کنم و باز دعا می کنم. خدا کنه تصورم از پایان داستانت اشتباه باشه! کاش من اشتباه کنم! کاش اشتباه کنم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *