1سیستم روشن و1کیبورد آماده ثبت و2تا دست که آماده نوشتن ولو شدن روی کلید ها. و1دل که می ترکه بنویسه بلکه سبک بشه. اما نیست کلمه نیست. قحطیه انگار. قحطیه کلمات، قحطیه صبح، قحطیه صدا، قحطیه اشک، قحطیه هوا، قحطیه نفس، …
از خواهندگیِ نوشتن جونم داره بالا میاد ولی ذهنم باطله. کلمات باطلن. هوام باطله. همه چیز باطله. جهان باطله. من باطلم. خدایا خسته شدم از این تماشا! تو خدایی! از اون بالا تمام ریز و درشت آفریده هات در چشم اندازته. کجا رو تماشا می کردی زمانی که من در این تماشای باطل گم می شدم! واسه چی اجازه دادی؟
این نجوا از دلم پر می کشه ولی نه به زبونم می رسه نه به چشم های نیمه بازم که نه کامل باز میشن نه کامل بسته میشن. خستهم بدونِ خواب. گیجم بدونِ بی حسی. باطلم بدونِ انتهای این بطلانِ تاریک! دلم گفتن می خواد. دلم هوار زدن می خواد. دلم بیابون می خواد تا وسطش با هرچی نفس، اگر نفسی باشه، اونقدر هوار بزنم اونقدر از ته دل هوار بزنم که حس ازم فرار کنه. بلکه دست برداره ازم این بطلان! دلم شعر نوشتن می خواد متن نوشتن می خواد دلم حرف زدن می خواد دلم افشا می خواد. افشای خودم. تمام تمام خودم. دلم هر چیزی جز این تماشا می خواد.
دلم گرفته! فلج شدم از این گرفتگی. زیاد پیش میاد دلم بگیره. زیاد پیش میاد در هوای خندیدن ها نباشم. ولی این! حس می کنم روانم به1جور بی حسیه مطلق باخته. شبیه جسمی که گرفتار سنگینیه زغال از حس می افته. ترسناکه. تجربهش کردم. شب وحشتناکی بود. ازش در رفتم و حالا اینجام. زنده و باطل! حس ندارم بلند شم واسه روان زغال زدهم کاری کنم بلکه حالش جا بیاد. فقط تماشا می کنم. حس می کنم جهان شبیه قطار از خط در رفته مثل فشنگ بی توقف داره میره به طرف انتها و من فقط تماشا می کنم. راستی بعدش چی میشه! این از سرم شبیه1ستاره دنباله دار عبور می کنه. سردم میشه. می لرزم. یخ می زنم. منجمد میشم. سعی می کنم دست هام رو بالا ببرم به نشان توقف. دست هام فرمان نمی برن. با چی بسته شدن این2تا مظهر انجماد! سعی می کنم. باز هم سعی می کنم. باطله. هر چیزی جز تماشا باطله! تمام این باطله ها ممنوع شدن. باید به1کسی بگم. باید حرف بزنم. باید به1شونه تکیه بدم و داخل1گوش تمامش رو بگم. حتی نای انفجار نیست. آخرین دفعه که این مدلی شده بودم کی بود؟ خاطرم نیست. دیر بود خیلی دیر. دلم سفر نمی خواد. دلم گردش نمی خواد دلم تفریح نمی خواد دلم چیزی از امروز و امشب ها نمی خواد دلم نمی خواد نمی خواد خدایا بیدار شو دلم نمی خواد این رو دلم نمی خواد امشب ها رو دلم نمی خواد نمی خواد ای خدا دلم نمی خواد! لبریزم انگار. گاهی واسه سرریز شدن1دریا فقط1قطره لازمه. قطره ای که آروم و بی اطلاع از فاجعه ای که درست می کنه یواش همراه نسیم از ناکجا می باره و وسط دریا فرود میاد و بعد، …
دلم دیگه چیزی و کسی از آشنا ها و آشنایی ها رو نمی خواد. دیگه بسه من اینهمه سال اینهمه سال با کابوس و با انتها نجنگیدم که حالا واسه ارضای نمی دونم چه مدل حسی از هوای عزیز های عزیز که عشق می کنن با از جا در بردنم تکاملشون رو به خودشون اثبات کنن زیر خاک بخوابم. دیگه نمی خوام تحمل کنم دیگه نمی خوام سر حرصی شدن هایی که خیال فاعل محترم نیست3روز سردرد بشم دیگه نمی خوام از ترس ملاقات ارباب ماسک بلرزم و از وحشته نتیجه ی ناتوانیه مهار کردن حرصم به تهوع بی افتم به جهنم که باور نمی کنن به جهنم که باوری نیست به جهنم دیگه نمی خوام تحمل کنم دیگه بسه! من از دست دادن های بالاتر از این رو تجربه کردم با این هم کنار میام ولی دیگه ادامه نمیدم. دلم ادامه رو نمی خواد. دیگه نمیگم دیگه به کسی نمیگم دیگه خسته شدم از این باطله های باطل لعنتی! دلم امشب ها رو نمی خواد دلم این حس وحشتناک یواشکی رو که زور می زنم یواشکی بمونه و زور می زنه فوران کنه بیرون رو نمی خواد. خدایا من که می دونستم ظرفیت ندارم اون هم این روز ها اون نکبت رو واسه چی رفتم خوندمش آخه؟ اینترنت هم نداشتم به چه زجری دستم بهش رسید! خاک بر سری از خودمه آخه این چه غلطی بود کردم؟ داخل سرم فقط1شماره هست و جهانی که ظرف چه مدت کوتاهی خاکستر شد و حالا ازش فقط1مشت سطر و کلمه مونده که اون هم شده1شماره. خدایا کاش تنها بودم می شد عربده بزنم چند تا مشت به دیوار بزنم گریه کنم گریه کنم بلکه آروم بشم. دلم درمونی رو می خواد که موجود نیست. داره باورم میشه درمون نداره. تمام این مدت با اینکه می گفتم تموم شده بیخیالش ولی1چیزی در اعماق ناخودآگاهم می گفت شاید هنوز راهی باشه دری باشه کلیدی باشه داخل دست تو که عاقبت در جواب دعا هام تلاش هام اصرار هام به کارش بگیری و دقیقه90درست بشه. هر دفعه که با خودم می گفتم دیگه چیزی نمیگم تلاشی نمی کنم اصرار نمی کنم اصلا دیگه تماشا هم نمی کنم باز دفعه دیگه انگار1حس لعنتیه لعنتیه لعنتی زیر جلد روان احمق روانیم نق می زد و نق می زد و می گفت1دفعه دیگه1کلمه دیگه1اصرار دیگه1خورده شدید تر1خورده قوی تر شاید موفق بشم شاید بشه شاید بگیره شاید بشه شاید بشه شاید… ای لعنت به این شاید ها که هرچی کردم واقعی نشد! لعنت به این نشدن ها لعنت به این درد مسخره آخه1کسی نیست به من بگه احمق به تو چه ول کن مگه کم خوردی باز هم دلت می خواد آیا؟ خوب چی میگی خفه شو دیگه! کاش اینترنت همچنان راه نمی داد کاش نمی رفتم کاش اینهمه زور نمی زدم کاش نمی شد! دلم اشک می خواد دلم، … دلم نفرین می خواد. نکردم خدایا نکردم ولی الان دلم می خواد نفرین کنم. از ته دل. از ته ته دل! خدایا کمک کن من از نفرین می ترسم حتی اگر از دل1بنده سیاه شبیه من باشه. دلم می خواد نفرین کنم. دلم می خواد مسبب امشب ها رو نفرین کنم. دلم می خواد هوار بزنم و نفرین کنم. دلم می خواد، … خدایا خودت شاهدی واسه خاطر هیچ چی این هیچ چیه لعنتی اینهمه شب! خدایا… خدایا……………
دعا باطله. خواهندگی باطله. اشک باطله نفرین باطله اصرار باطله. دیروز ها باطلن. دل باطله دلتنگی باطله درد درمون سکوت صدا تمامش باطله. فایده نداره این نوشتن ها. نوشتن هم باطله. جهان باطله. من باطلم!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 91
- 41
- 72
- 37
- 1,488
- 7,214
- 295,051
- 2,672,311
- 273,932
- 187
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلام یا خدا.
امیدوارم الآن دیگه آروم شده باشید.
خیلی خیلی تجربه و حسِ بدیه وقتی به بطلان جهان و همه چیزش آدم پی می بره.
مشخصه که من صد درصد شما رو درک نمی کنم ولی به همون اندازه که خودم این حالات رو تجربه کردم می فهمم چی میگید.
خیلی خیلی وحشتناکه.
شاید گوش دادن این آهنگ بتونه کمک هر چند مختصری باشه:
https://www.dropbox.com/s/iu1yh0arj7187ag/02%20Khabe%20Setareh.mp3?dl=1
خدا کنه لینکش درست بشه خیلی وقته از دراپ باکس استفاده نکردم.
سلام دوست من. الان آروم تر شدم. البته فقط آروم تر نه بهتر. دیگه آتیشی نیستم. فقط غمگینم خیلی خیلی غمگین. گاهی از ته دل از ته ته دل می خوایی درست بشه و به هر دری می زنی که بشه اما نمیشه. نمیشه و سعی می کنی فراموش کنی. این وسط1عکس از آبادی های دیروز ها می رسه دستت که تماشا می کنی. تماشا می کنی و تماشا می کنی و هرچی زور واسه فراموش کردن ها زدی دود میشه میره هوا. به کسی هم اگر بخوایی بگی بهت می خندن. خسته شدم از این تماشا کردن ها از این باور نشد ها از تمسخر هایی که در جواب… خدایا ای کاش شبیه بقیه من هم خیالم نبود! هیچ زمان هیچ زمان مسبب امشب ها رو نمی بخشم. خدایا هیچ زمانی نمی بخشمش! خدایا شنیدی؟ هیچ زمان نمی بخشم!
معذرت می خوام. میرم واسه دانلود آهنگه. خیلی دلم می خواد گوشش کنم. ظاهرا باید اول کامنتم رو پس بگیرم. هنوز آروم نشدم. فقط اون روز جونم بالا می اومد که تنها بشم واسه گریه کردن. الان از دیشب تنهام و هرچی می کنم گریه ای در کار نیست.
ممنونم که هستید دوست من. به خدا این خیلی خیلی ارزشمنده. راست میگم. از ته دل. از ته ته دل!
سلام پریسا نوشتت لایک داره
شاد باشی
سلام ابراهیم. ای کاش نداشت! ای کاش کسی در این حس و حال باهام همراه و موافق نبود. بیخیال. این هم تموم میشه. این هم بیخیال.
سلام
پریساااااااآااااااااا کجایییی تو چرا پیدات نیست
خودت بیا انتخاب کن با چی بزنمت!
چوب سنگ آهن یا آب جوش بریزم روت
سلام ابراهیم. نمی دونم ابراهیم این روز ها چه مدلی شده و شدم هرچی می کنم نمیشه حضورم رو حفظ کنم بلد هم نیستم توضیحش بدم. توضیحم نمیادش خخخ. ولی امروز نمی شد بیام نمی فهمم واسه چی دستم به اینجا نمی رسید آدرس که می زدم از اون پیام عجیب غریب ها می داد و خلاصه نمی شد که نمی شد حالش رو ندارم باز ردیف کنم. این ها که گفتی هیچ کدوم انتخابم نیست من1بطری آب زرشک درجه اول رو انتخاب می کنم که حالش رو ببرم خخخ.
بادرود@ تو یه دیییییییییوونه نیستی، بلکه دوست دیوونه کن خوبی هستی@
سلام نوکیا. تا حالا این مدلی بررسی نکرده بودم. به نظرم درست بگی!
شاد باشی!