سلام شب به خیر! میریم طرف نصفه شب و من واسه چی بیدارم؟ حس هام گفتنی نیستن امشب. نوشتنی هم نیستن. حتی اینجا. بلدش نیستم. 1خورده خستگی، شاید از جنس مه سفید، 1خورده سرما، شاید از جنس اون جهان تک نفره و خلأ گاهی وقت ها، 1خورده دلتنگی از جنس خالص دلتنگی، 1خورده درد از جنس فردا شب، مراسم40برای4، 1خورده ناباوری، 1خورده بغض، 1خورده اشک، به همین زودی40روز گذشت. انگار داره بیشتر باورم میشه رفتنش. امشب1خورده حس می کنم عاطفه از جهان رفته. آهان به نظرم بلد شدم مجموع حس هام رو بنویسم. امشب حس می کنم عاطفه رفته از جهان. امشب حس می کنم خنده های جهان از جنس دیگه ای هستن. پیش از این ها جهان قشنگ تر بود. خنده ها، سکوت ها، حتی آهنگ ترانه ها احساس قاطیشون بود. حالا دیگه این مدلی نیست. مدت هاست که خنده ها، سکوت ها، آهنگ ترانه ها دیگه احساس ندارن. سردن. تاریکن. بی رحمن. سردن. سردِ سرد!
فردا شب مراسم4داخل نمی دونم کدوم مسجد. جنس نگاه های ما به جای خالیه رفته هامون هم تفاوت داره با گذشته ها. سردن نگاه های ما به اون جا های خالی. دردم میاد از اینهمه سردی! به خدا دردم میاد! سردمه. بی تعارف، دلم1شونه از جنس دیروز ها می خواد که سرم رو تکیه بدم بهش و سرمای تاریکِ جهان امروز رو نق بزنم. دلم فشار دادن دستی از جنس دست های دیروزی رو می خواد. دست هایی که حرارتی داشتن از جنس مهربونی، نه اینهمه سرد! دست ها هم سردن این شب ها! شونه ها سنگی، دست ها سرد، دل ها، … خواب! خوابی از جنس سنگ!
فردا شب مراسم4و درد تلخی که کسی در حسش باهام هم درد نیست. 1و2و3حس و حالشون شبیه من نیست. نمی تونم هم مال خودم رو توضیح بدم براشون. مثل اینکه نمی فهمنم. مثل اینکه من هم نمی فهممشون. دیروز ها اشک ها روی خاطرات رفته هامون گرم بودن و هم صدا. امشب ها اشکی روی خاک عزیز های رفته نیست. اگر هم هست مایه تمسخر اطرافیانیه که با چشم های خشک زیر جلدی به تک باریدن ها لبخند می زنن که یعنی طرف دیوونه هست!
به خدا سردمه امشب. چه سرده این سرمای غریب و تار!
فردا شب مراسم4و شام و حس و حوصله ای که از طرف بقیه واسه شرکت نیست. دلم گرفته از رفتنش! دلم گرفته از این جهان شب پوشِ سرد!
پشت سر رفته هامون، چشم ها خشک، خاک مزار ها خشک، خاطره ها باطل، دلتنگی ها پوچ، خدایا چه سرده جهان امشب ها!
دلم1شونه می خواد که سنگی نباشه. تا سرم رو بهش تکیه بدم و رفتن4رو نق بزنم. بگم که دردم میاد که رفت. بگم دلم تنگ شده واسش. بگم خیلی دلم گرفته از اینکه پایانش رو نبودم. بگم باورم نمیشه. بگم نباید می رفت. بگم آدم خوبی بود. بگم جوون بود. بگم خوب بود خیلی خوب. بگم دلم تنگ شده واسش. بگم مگه این1نفر چه قدر جا روی خاک خدا گرفته بود که این طوری ناگهانی رفت؟ بگم دلم گریه می خواد. دیگه چیزی نگم. ببارم روی اون شونه اعتراض تلخم رو از این رفتن ناگهانی و تاریک! دلم گریه ای می خواد از جنس دیروز ها از همون جنس تلخ دلتنگی های واقعی. چه صفایی داشتن درد اون اشک هامون! گریه می کردیم و زیر جلدی به گریه های هم روی خاک هیچ از دست رفته ای نمی خندیدیم. دلم خیلی گرفته امشب از این سرمای نفرین شده!
دلم دست هایی رو می خواد که نبضشون رو حس کنم. نه اون مجسمه های سنگیه سفت و سرد. تا بین دست هام فشارشون بدم و حرف بزنم. بدون اینکه دلواپس خنده های زیر جلدی باشم.
فردا شب مراسم4و دعای40. دلم گریه می خواد. گریه ای صاف و صمیمی از جنس درد در عزای1عزیز از دست رفته، که خیلی ناگهانی و خیلی سریع از بین ما رفت. صدایی که خاموش شد. دستی که سرد شد. خنده ای که خاطره شد و حضوری که برای همیشه به پایان رسید! دلم باریدن روی خاکی رو می خواد که اینهمه بهش ختم شد. دلم گریه می خواد. اشک های گرم، داغ، روی کمای سرد دل های منجمد بی حس، بلکه بیدارشون کنه! نمی کنه! دلم باریدن به مزارِ بیداریه دل هامون رو می خواد! دلم گرفته امشب!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- پریسا در سال تحویل.
- ابراهیم در سال تحویل.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در میخوام بخوابم.
- پریسا در انتظار سیاه.
- ابراهیم در میخوام بخوابم.
- مهشید در میخوام بخوابم.
- ابراهیم در انتظار سیاه.
- پریسا در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- ابراهیم در شوک و شک و ای کاش، عبرت!
- پریسا در تلخ اما آرام.
- ابراهیم در تلخ اما آرام.
- پریسا در همراه امن.
- مینا در همراه امن.
- پریسا در انتظارهای کوچولو.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- پریسا در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
- ابراهیم در انتظارهای کوچولو.
- ابراهیم در کمی شب. فقط کمی. فقط اینجا.
آمار
- 0
- 51
- 35
- 117
- 62
- 1,811
- 26,108
- 375,323
- 2,644,402
- 269,131
- 111
- 1,122
- 1
- 4,800
- سه شنبه, 8 فروردین 02
بادرود! اونجا دنیای تو و من… اینجا آخرت من و تو… باور کن زیاد فرقی بین اون دنیا و این دنیا نیست… راه رفتنی را باید رفت… راه رفتنی را باید رفت و همه روزی میروند و میرویم… این مراسمها هم برای رفته فایده ای نداره و فقط برای دل خوشی اطرافیان است… بیاییم تا میتوانیم برای شادی یکدیگر تلاش کنیم تا وقتی 1 2 3 4 5 6 7 8 9 و… از بین ما رفتند زیاد غمگین نشویم و شاد باشیم که توانسته ایم در زمان حضورش شادش کنیم… شاد و خندان باشی@
سلام نوکیا. تمامش رو درست میگی ولی، … من شادش نکردم یعنی پیش نیومد که کاری از دستم واسش بر بیاد. اما اون شادم می کرد. همراه بود. با من و با خیلی های دیگه. نوکیا خداییش با هر کسی می شینیم محض نمونه1دونه از آشنا هاش نمیاد بگه مثلا خدا رحمتش کنه خوب بود ها فقط مثلا فلان اخلاقش بد بود یا فلان کار ناحساب رو می کرد یا، … نوکیا! آخ خدای من داخل مراسمش انگار تمام گریه های40روز رو1جا باید می کردم. حالم اون قدر بد شد که نتونستیم بمونیم. بنده خدا رفیق هام از اونجا بردنم بیرون و1اون شب همش می گفت پریسا از دست تو شام نخورده از مجلس زدیم بیرون باید واسه جریمه به ما شام بدی. نوکیا گاهی به طرز خیلی آزار دهنده ای حس می کنم از آدم ها خسته و منزجر میشم. افرادی که از آدم بودن فقط زبون به ارث بردن. امروز یکی از اون گاهی هاست. بدم میاد از هم نشینی با مردم. خنده و شادی رو هم درست میگی. باهاش موافقم به شرط اینکه واسه خاطر خندیدن هامون لجن به خودمون و به موجودیت هرچی آدمیته نپاشیم. اگر مقصود از هر غلطی که می کنیم فقط قاهقاه زدن باشه پس فرق آدم با الاغ چیه؟ اون هم عر عر می کنه و بهش خوش می گذره. دلم می خواد فراموشم نشه خندیدن هام به چه قیمتی تموم میشن. نکنه که واسه خندیدن های من فردی، وجودی، دلی، بهایی بپردازه از جنس آه! دلم گرفته از این مخلوقات خدا نوکیا. تو می خندی ولی من دلم گرفته. خیال نمی کردم اینهمه، … زیاد خوشبینم به موجودیت اطرافم باید تجدید نظر کنم! خوشحالم که هستی دوست من و همراه آن سوی شب!
سلام پریسا واقعا نمیدونم چی بگم
سلام ابراهیم. چی میشه گفت؟ کلام جواب نمیده ابراهیم!