صبح1شنبه نوشت های بی سر و ته من!

حس سلام علیک نیست. فعلا این مدلی عشقمه! دلم می خواد! این که جرم نیست! اگر هم هست که هست به جهنم! اینجا مال خودمه هرچی من دلم بخواد!
صبح1شنبه. عجب هفته ایه این هفته! دیروز صبح کلاس واقعا مزخرف بود. خدا بگم چیکار کنه این با سابقه ها رو با تجربه ها رو که، … این امیر اول امسال خوندن بلد بود به خدا می خوند الان دیگه نه از معلم حساب می بره نه درس می خونه نه نظم داره و… کسی هم خیالش نیست. از خودم تعریف نمی کنم اصرار هم ندارم به کسی ثابت بشه ولی خداییش زیر دست من نه امیر این طوری هار بود نه مهدی. به خدا کلاس کلاس بود نه تیمارستان. دیروز صبح پلشتی بود از اعصاب خوردی. ولی من دیگه تقریبا بلد شدم. درگیر نمیشم. میام کنار میشینم به تماشا. حالا که به نظرش این مدلی درسته بذار هرچی دلش می خواد کنه. فقط عزای سال دیگه رو گرفتم که اگر کمک نباشم و این جونور هایی که از بچه ها ساختن رو بدن دستم باید1سال جون بکنم تا باز اهلی بشن. داخل اون محیط خیر سرمون فرهنگی کسی حرف کسی رو نمی فهمه. من هم به نظرم در حال دیدن1فیلم سراسر چیز هستم. مادر بچه میگه خرداد که امتحان نیست سرویس پول اضافی ازم می گیره اگر اجازه بدی خرداد نیام. همکار میگه مدرسه هست باید بیاد درسش ضعیفه و و و … بهش میگم عزیز این ها ندارن پول اضافه بدن این بچه رو بهش سخت می گیری این در هر حال درس نمی خونه چون داخل ذهنش نمیره نکن. طرف میگه بی خودی میگن ندارن مدرسه هست باید بیان دیگه درسش ضعیفه باید تمرین کنه هرچی هم واسش توضیح میدم که2سال این بچه زیر دستت بود خداییش این تمرین کردن ها چند درصد پیش بردش باشه تمرین کنه ولی این مدلی بهشون ظلم میشه باز شبیه ماشینی که کوکش کرده باشن کارنامه بچه رو واسم دوره می کنه! اصلا توی باغ گفته های هم نیستن. میگه2شنبه ها از کاردرمانی بیا مدرسه. بعدش2شنبه ها خودش نیست. این بچه هم بینایی می خونه. موندم چی بهش بگم. پیش از این ها بحث می کردم و سعی می کردم وسط رو بگیرم و2طرف رو توجیه کنم و ماجرا حل بشه ولی دیروز سکوت کردم. مادره میگه برنج کاری داریم باید برم محل میشه2روز غیبت کنیم همکار میگه بچه رو بذار پیش پدره به1کسی زنگ بزن هر روز2ساعت بیاد ببینه چیزی می خواد یا نه! مادره میگه بدون سرویس چه مدلی بیارمش این بزرگ شده سنگینه راه نمیره میگه دربست بگیر. مگه میشه اصلا راه نره1طوری بیارش! طرف میگه محل میریم من که سواد درست حسابی ندارم کسی نیست بهش درس بده میگه خودت برو محل بچه رو بذار باشه هر جا هم می بریش1کتاب بذار داخل لباسش ببر بخونه دیگه! میگه امتحانش تا کی هست میگه هر روز امتحانه دیگه! طفلی ها2طرف! به جهنم!
خلاصه دیروز صبح همه چیز افتضاح بود. به من می گفت این امیر بخونه. امیر نمی خوند. می گفتم من واسش بخونم میگه نه خودش بخونه. امیر می گفت بلد نیستم. آخرش من فقط وایستادم. می گفت امیر بخونه. گفتم ببین! نمی خونه! بگو من چیکارش کنم! خودش که بلد نیست چون خونه درس نمی خونه من هم که میگی جاش نخونم بگو چیکارش کنم همون غلط رو کنم! بعدش هم گذاشتم هر مدل میشه بشه! صبح مزخرفی بود. خدایا حس می کنم1روز بیشتر هم تحمل ندارم کاش تعطیلات سریع تر برسه امسال واقعا کم آوردم! اوخ الان دیرم میشه ولی نوشتنم میاد!
دیروز عصری رفتم اون جشن چیزه! چه حرصی داشتم! دیر شروع شد. زمان نبود ذوق کردم نوبت من نمیشه ولی شد. اوخ خدا درست همون بالا همه چیز های نباید پیش می اومد. حس می کردم1دونه مژه روی پلکمه باید چشم هام رو دستکاری کنم. نکردم. به نظرم می رسید لب هام یا خیلی خشکه یا خیلی خیس باید دست می کشیدم بهش. نکشیدم. این دماغ کوفتی واسه چی اینهمه می خواره! باید بخارونمش. عمراً! عجب سکوتی! خدایا8تا بیت بیشتر نبود واسه چی تموم نمیشه! ولی دماغه داره بدجوری می خاره! بیخیال! نمیشه الان عتسه بیچارهم می کنه این که دیگه دست خودم نیست! وویی بیخیالش! خخخ گندش بزنن! به خیر گذشت. اومدم پایین. این ملت واسه چی این مدلی می کنن! شفا که نگرفتم تبرک شده باشم واسه چی بوسم می کنن اینهمه! خدایا خندم می گیره یعنی باید تمامشون رو بوس کنم آیا؟ اوه نه! وایی خدای من نه! وایی خخخ خخخ! شب شد از بوس ها در رفتم اومدم خونه. آخیش تموم شد. تمرین کلاس آواز امروزم رو نکردم. چشمم نابینا دفعه بعد دقیقه آخری نباشم. مگه نگفت هر روز تمرین کن! جدی آواز خوندن که واسه من کاری نداره تمرین نمی کنم واسه چی؟ باید برم سر کار! دیشب با اینکه حسابی خسته بودم خواب1خورده نا آرومی داشتم. گردش دلم می خواد. سفر و تفریح و از این چیز ها. چندتا چیز کوچیک و مزخرف دیگه هم دلم می خواد که اینجا گفتنی نیست هیچ جای دیگه هم گفتنی نیست خخخ! نگاه داره؟ جمع کن تو خودت از من بد تری همچین چشم گرد می کنه انگار خودش پیغمبره! کوفت اصلا به تو چه دلم می خواد دیگه مگه تو می خوایی جورم رو بپردازی؟ برو به دل خودت برس که از مال من خواهان تره! این هم از این!
آخجون شعر های فردای انجمن رو پریشب نوشتم امشب دیگه مشق ندارم. یکیش رو داخل اینجا و داخل محله زدم. محله چند روزه خیلی کم ظاهر میشم. هستم ولی پشت صحنهش زیاد می چرخم. دلم پست زدن داخل محله رو می خواد ولی مطلب محله پسند نمیاد دستم. دلم مطلب محله ای می خواد! نیستش شاید کتاب بذارم. ویرایش یکیشون خیلی زمانه تموم شده! سفر دلم می خواد. کلاس گل سازی و تفریح و… دلم خندیدن و خوش گذروندن از مدل بیخیالش می خواد! دلم1چیز خوشآیند می خواد که منتظرش بشم. تعطیلات خیلی دوره خیلی دور! فقط1ماه دیگه مونده ولی این دفعه واسه من1قرنه انگار. دلم1چیز کوچیک قابل دسترس می خواد که منتظرش بشم و واسش ذوق کنم. فعلا چیزی به خاطرم نمیاد. ظاهرا چیزی نیست! فعلا که زمانش نیست باید بجنبم دیر میشه! بلند شم برم جا موندم!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «صبح1شنبه نوشت های بی سر و ته من!»

  1. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ تجربه به من نشان داده خانواده ها برای پیشرفت بچه هاشون پول ندارند… خانواده ها برای تفریح بچه هاشون پول ندارند… خانواده ها برای نیازهای بچه هاشون پول ندارند… خانواده ها همه را خر میبینند… خانواده ها بچه هاشون را هم خر به حساب می آورند… خانواده ها خودشون خرند و نمیفهمند که بچه ها و همه میدانند و میفهمند که خانواده برای خودش و تفریحاتش و ولخرجی هایش و چشم و همچشمی هایش و تعویض وسایل خانه پول داره و راحت پول خرج میکنه…بچه ها میبینند و میفهمند که خانواده برای خودش چه پولها که خرج نمیکند و چه کارها که نمیکند و موقع نیاز فرزندان که میرسد همش ننه من غریبم درمیاورند… خب آره تو اونجا امام زاده شده بودی که میبوسیدندت و از تو حاجتشون را میخواستند و نیازی نبود و نیست که تو کسی را ببوسی… آخه مگه آهن فلزی امام زاده که بوسیده میشود کسی را میبوسد که تو میخواهی مردم بدبخت احمق را ببوسی… وقتی پشت تریبون می ایستی به چیزی و کسی فکر نکن تا اضطراب نگیردت و جاییت خشک نشه و جاییت نخاره… شاد و خندان باشی@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. خخخ نوکیا خخخ خدا بگم حفظت کنه وایی خخخ خخخ! به جان خودم خخخ! چی بگم میله خخخ! من رفتم شاد باش بابا بیخیال!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *