باز باران، با ترانه،
در شبي تا بي نهايت،
مي خورَد بر بامِ خانه.
مي زند خاموش و سنگين،
دستِ تاريكِ زمستان،
بر تنِ شفافِ شيشه.
يادم آيد شامِ دهشت،
آه در دل، ذكر بر لب،
خسته از خود، خسته از شب،
عشق و آن نجواي آخر…
روحمان در خاك مي شد،
تا قيامت، تا هميشه.
مي نشيند سرد و ساكت،
بر مزارِ خاطراتم،
قطره هاي ريزِ باران.
دور تر ها غرقِ آذر،
ديدگاني مانده بر در،
بي صدا، بي گريه، پنهان.
آسمان تار است و سنگين، شب فرو بنشسته بر خاك،
خاطري از خود فراموش، قصه اي غمناكِ غمناك.
باز باران مي نوازد، با سر انگشتانِ خيسش،
سوزِ مژگانِ تَرَم را،
باز حسرت مي گُدازَد، هر زمان، هر لحظه، هر دم،
سينه ي پرآذرم را.
مي رسد گويا به گوشم، ني نوايي سرد و خسته،
چون حقيقت تلخ و عُريان، در شب و در شعله پنهان،
آه! من، اين ني نوا را مي شناسم!،
كوهي از عصيان به دوشم، بی صدا، غمگین، شکسته،
چون سرایی سرد و ویران، تک درختی در بیابان،
اخگر آسا می گدازم، می خروشم، می هراسم.
می وزد بادی پریشان، در شبستان از فراسو،
ضجه ای دیوانه، وحشی، بی مهار از جنسِ فریاد،
-ماهِ مهر آسای من کو؟!
نور، رویایی فراموش، یک جهان جا مانده در شب،
مرغکی تبدار و خاموش، مانده در خود، تشنه از تب.
می زُدایَد دستِ باران، مهربان، بی وقفه، آرام،
درد را از چشمِ خیسم،
سر به دیوارِ شبان گه، بی نشان، پژمرده، ناکام،
حسرتم را می نویسم.
باز باران، سرد و سنگین، در سکوتی بی نهایت،
تلخ می بارد به بستان!
بوستان تاریک و غمگین، شامگاهان تا قیامت،
خاطراتی خیس و ویران.
پایان.
شكلك بيلاخ
شکلک3تا آینه از نوع مقعر، محدب و معمولی به بهترین نحو چینش رو به روی این شکلک تو! خوب کردم ببین به متن احساسیم چیچی نشون میده! آخیش دلم خنک شد!