سلام به همگی. بیدار شید ببینم! به چه جرأتی در حس آرامش شناورید اون هم اینجا؟
حواسم هست که مدتیه زیاد نیستم. به خدا الان عجیب حس نق زدن دارم. بچه ها خیلی گیر کردم در کسریه زمان. صبح تا ظهر که نیستم. بعدش هم که می رسم خونه فقط1شنبه ها و5شنبه جمعه ها بعد از ظهر ها خونه هستم. باقیش رو میرم کلاس. زمانی هم که از کلاس ها بر می گردم باید تمرین های بافتن ها و پیانو رو انجام بدم. این اواخر چند تا سفارش مروارید هم گرفتم که مروارید هاش سنگ هستن بسیار ریز هم هستن باید با نخ های خیلی نازک بافته بشن و خلاصه کم مونده بزنم زیر گریه. بابا گفتم این بافتن ها رو دوست دارم نباید داخلشون خفه شم که! این سفارش ها رو تمومشون کنم بلکه1خورده آروم بشم یعنی زمانم بیشتر بشه. طبق معمول باز تمرین پیانوی نفلهم موند واسه دقیقه90.
اینترنت گردی هام هم محدود شدن به گوش کن. میرم محله می چرخم پست می فرستم کامنت می فرستم بعدش هم سیستم خاموش خیز به سوی کار های جا مونده در زندگی واقعی.
شکلک داغون و بسیار داغون و محتاج آرامش و از این شکلک خسته ها!
بچه ها با تمام این ها همچنان سکوتم رو دوست دارم. 1طور عجیبی درش فرو رفتم. بین مردم عادی می چرخم، بهشون جواب میدم، باهاشون می خندم، ولی به محض اینکه کارشون باهام تموم میشه و مشغول1چیز یا1نفر دیگه میشن به سرعت و به وضوح بر می گردم در سکوت دوست داشتنیه خودم و همون جا می مونم. غمگین نیستم. افسرده نیستم. بریده نیستم. فقط خسته ام. نمی دونم1جور حس خستگی بی توصیفه که ولم نمی کنه. دلم می خواد تنهایی هام رو حفظ کنم. داخلش شناور بشم و کتاب بخونم و مروارید ببافم و بخوابم و بلند شم و قهوه دم کنم و موزیک گوش کنم و همه کار که دلم می خواد کنم در کمال شادی و رضایت و آرامش ولی در تنهایی. در سکوت. بدونه حضور هیچ کسی. حتی رفیق های خیلی رفیق.
نمی دونم این مثبته یا منفی ولی من فعلا این مدلی شدم. اینجا رو همچنان دوست دارم خیلی هم زیاد ولی زمان پیدا نمی کنم بهش برسم. امیدوارم این هفته که گذشت1کوچولو اوضاع شروع کنه به سبک تر شدن. و این2ماه که سپری شد اوضاع بیشتر شروع کنه به سبک تر شدن. اگر بشه. امید همیشه هست پس من امیدوارم.
دیگه چی می خواستم بگم؟ آهان تصمیم داشتم1داستان نیمه کوچولو بنویسم ولی نه زمانش هست نه حسش. بچه ها1مرخصیه حسابی می خوام از همه چیز. از همه چیز. دلم می خواد1مدتی هر مدل دلم می خواد بچرخم. ببافم. بخوابم. بخندم. ولی با خودم. نه با کسی. فقط در هوای خودم. میگم به نظر شما من با1معجزه ناممکن به شفا فکر کنم آیا؟
هیچ چی در مجموع اومدم که اومده باشم. باز هم گفتنی های جدی تر داشتم و دارم ولی الان حسش نیست حس نوشتنم دیگه تموم شد اگر واقعیتش رو بخواید زمانم هم تموم شد کلی جا موندم باید این3تا ستاره فسقلی رو هم ببافم بلکه خلاص بشم و من سرم به اینترنت و اینجا گرم شد جا موندم.
میگم بچه ها! 1چیزی! خیلی جدی، خیلی سفت، زندگی حسابی قشنگه. زندگی قشنگه زندگی قشنگه زندگی قشنگه آهاااایی هوار می زنم زندگی قشنگه خیالم نیست تویی که یواشی چپکی تماشا می کنی با کله کجکی از اون سوراخیه1چشمی داری اخمی نگاه می کنی بعدش کله کج می کنی اون یکی چشمت رو می ذاری دم سوراخی بیشتر اخم می کنی داری داخل سرت میگی این خله. خل باشم خل ها هم دل دارن و من با تمااام دلم هوااار می زنم زندگی قشنگه. تو هم خوشت نمیاد خوب بی خود که نمیاد مگه دست خودته باید خوشت بیاد! عه!
من رفتم به زندگی شلوغ و گریه درآر خودم سر و سامون بدم که فردا خیلی عقب نباشم. باز میام تو هم اخم هات رو باز کن وگرنه میدم اینجا قلقلک بارونت کنن تا دیگه جرأت نکنی یواشی چشم غره بهم بری واسه این اراجیف پرونیم.
دیگه واقعا بسه من رفتم. وایی از کاربریم شوت شدم بیرون الان کی حال داره بره رمزش رو کپی پیست کنه وارد بشه! وردپرس بدجنس!
بچه ها من رفتم شما هم بلند شید و باور کنید که زندگی عالیه!
شااااد باشید همگی تا همیییییشه!
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 89
- 40
- 72
- 37
- 1,486
- 7,212
- 295,049
- 2,672,309
- 273,931
- 120
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
آدوررررروروروروررررررورورورورورورورورورورورورورورورورورو
شکلک تعجب و منگی از شیپور زدن های این! واسه چی داخل شیپورت جیغ می کشی آخه؟ ببین عمراً اگر اجازه بدم دیوونه اول تو باشی دیوونه اولی خودمم حرف هم داخلش نیست!
شاد باشی ولی دیوونه اولی منم!
سلام.
این هم قسمتی از زندگیه و به زودی سپری میشه.
من هم فکر کنم داره کار هام کمتر میشه و کمی سرم خلوت تر از قبل میشه و این فکر کنم عالی باشه.
زندگی هم که واقعاً قشنگه.
فقط تا وقتی من همه نوشته هایی رو که نبودم بخونم وقت داری کمتر باشی بعدش من پست میخوام، نوشته میخوام، مطلب میخوام، حرف میخوام، خاطره میخوام، آموزش بافتنی میخوام و کلاً کلی چیز میخوام که باید این جا باشند.
میخوام میخوام میخوام میخواااااااااااااااام!
سلام دوست من. یا حضرت خدا خودت هوام رو داشته باش خخخ! این2تا ستاره آخری انگار طلسم شدن تموم بشن دیگه! ایول کار ها که کم میشن نفس کشیدن چه لذتی داره! خاطره و پست و، … دیگه چی بود؟ اباطیل زیاد دارم واسه نوشتن فقط زمانش نیست باید زمان پیدا کنم اینجا رو به هم بریزمش خخخ!
ایشالا کار ها به خوشی کم بشه و شما هم خستگی در کنید. چشم هستم این قدر بنویسم که خسته بشید بگید1خورده ننویس.
خدا3شنبه ها همیشه من استرس دارم کی حل میشه خخخ!
همیشه و همیشه شاد باشید خیلی خیلی شاد!
سلام عالی بود
راستی من فعلا مهاجرم هرجا بشه لنگر میاندازم تا بعد چی پیش بیاد
سلام ابراهیم. ممنونم لطف داری. مهاجر خخخ! بچرخ و پیدا کن ایشالا1جای درست حسابی پیدا می کنی که باند فرودت بشه و حالش رو ببری!
ایام به کامت!
بادرود@ خیلی خوبه که به زندگی واقعی خودت میرسی… خیلی عالیه که سرگرم زندگی واقعی خودت هستی… مانند تو بسیار هستند که کاری با کسی ندارند و با زندگی واقعی خودشون سرگرمند… بهبه زندگی واقعی کجایی که یادت بخیر… راستی از معجزه گفتی؟! معجزه فقط در کتابها و رؤیاهاست… همیشه خودت باش و به دنبال معجزه نگرد که پیدا نمیشه… گشتیم نبود… نگرد… نیست… در دنیای واقعی معجزه وجود ندارد… این خود ما هستیم که زندگی خودمان را میسازیم… پس زندگی خودت را با شیرینی و شادی و لبخند واقعی بساز و دوستان واقعی خود را پیدا کن و در زندگی خوب خود شریکشان کن… پس همیشه خودت خود خودت باش و با شادمانی با دوستان واقعی و زندگی واقعی خودت خوش باش… اگر فکر میکنی که افرادی دوستان واقعی تو نیستند از آنان دوری کن و از لیست دوستانت کنارشان بگذار… به مزاحمانت به هیچ عنوان پاسخ نده تا راحت تر بتوانی با خودت خلوت کنی و زندگی شیرین و شادت را بسازی… خوشحالم که اینجا میبینمت هرچند که من از دوستان واقعیت نیستم و فقط گاهی میام نظراتم را اینجا میگویم…@
سلام نوکیا. نوکیا من این روز ها به دوستان واقعیم هم جواب درست درمون نمیدم. دیشب یکیشون حرصی شده بود بعد از کی پیدام کرد و اولین چیزی که ازش شنیدم این بود که دیگه واقعا شورش رو در آوردی پریسا!
زندگی واقعی. دردسر هاش. گیر هاش و مثبت هاش. همه چیز هاش. عالیه اما سکوت و تنهاییش عالی تره. نوکیا من این روز ها به همه نزدیک ولی از همه دورم. ببین اگر ولم کنن ترجیح میدم در هوای خودم باشم ولی اگر صدام می کنن باهاشون می پرم تا زمانی که باهام کار دارن. مثلا تا آخر جواب سؤالشون. یا تا آخر1مشورت کاری و غیر کاری. یا هرچی که اون ها میگن و می خوان. بعدش در اولین فرصت در میرم توی خودم. اینقدر مشخصه که همه فهمیدن خخخ!
نوکیا دوست از نظر تو چه جوریه مگه؟ دوست ها اون هایی نیستن که همیشه با هم باشن. گاهی سال ها1کسی رو نمی بینی ولی اسمش که میاد یاد کلمه هایی شبیه دوستی و محبت و حس هایی شبیه لبخند و مهر می افتی. خوب این یعنی طرف دوستته. تو دوست من هستی. از نظر من مهم نیست که با هم در جهان واقعی رو به رو نیستیم. اصل حسه و در دلم و خاطراتم و احساسم تو دوست من هستی. دوست خوبی که اگر نبود خدا می دونه چی می شدم. در جایی که بقیه نبودن. اگر هم بودن تماشاچی بودن. اگر هم خواستن نتونستن کاری کنن. نوکیا من واقعا داشتم از دست می رفتم تو نمی فهمی هیچ کسی نمی فهمه. تو نجاتم دادی! تو و بقیه هایی که اسمشون رو نبردم چون دلشون نمی خواست. من شما ها رو نمی بینم، باهاتون پشت خط شلوغ نمی کنم، بهتون زنگ نمی زنم، ولی داخل دلم حسابی دوستتون دارم.
اوخ نوکیا نوکیاااا دیرم شد من رفتم شاد باشی من هم برم بیچارگی های سر صبح3شنبهم رو جمع کنم تو هم برو حالش رو ببر و به تمام زندگی بخند.
همیشه شاد باشی نوکیا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی شاد!