من و این تردید. این تردید!

سلام به همگی.
خواستم این رو رمزی کنم و رمزش رو هم متفاوت بزنم ولی نکردم. شاید تا زمان انتشارش باز نظرم عوض بشه. شاید اصلا منتشرش نکنم. شاید جایی جز اینجا ببرمش. شاید هم تا آخرش دق کنم یا از شدت منگی و اگر دست بده هقهق ولش کنم دیگه ننویسم!
این حرف ها مزخرفه. 1کسی از این کابوس افکار پریشون نجاتم بده!
بچه ها! با تردید هاتون چه معامله ای می کنید؟ شده تا حالا پیش بیاد برای شما؟ شبیه امروز من؟ امروزه لعنتیه من؟
شده تا حالا پیش بیاد که به کسی یا چیزی تردید کنید که به شدت براتون مهم باشه بفهمید تصورتون غلطه؟ شده فکر درستیه تردید هاتون اذیتتون کنه به اندازه ای که…
اگر پیش بیاد چه معامله ای می کنید با خودتون؟ تردید هاتون؟ دلتون؟ خاطره هاتون؟ امروز هاتون؟ بچه ها! اگر نشه رفعش کنید کجا در میرید از دستش؟ از دست تردیدی که شبیه موریانه پدر مختون رو در میاره؟ چیکارش می کنید این پریشونیه لعنتیه نفرین شده رو؟
به چه زبونی میشه قانع کرد حس لعنتیه مزاحمی رو که پرده ها از نظرش رفتن کنار و مردده بین اون چیزی که دیروز دیده بود و باور داشت و چیزی که امروز داره می بینه و نمی خواد که باور کنه؟ نگید بیخیال میشیم اگر مورد واسهتون خیلی با ارزش باشه چی؟ اگر مهم باشه چی؟ اگر عزیز باشه، اگر بهش یقین داشته باشید، اگر ترجیح بدید رو در رو نباشید ولی در باور خودتون به درستیش معتقد باشید، اگر باور داشته باشید که خوب من این اواخر مثبتش رو خیلی ندیدم ولی نیت خیر بوده و حالا با دیده هاتون با شنیده هاتون با تحلیل هاتون مردد شده باشید چی؟ اگر به خاطر ارزشی که واسهتون داره نشه بگید بیخیالش و رد بشید چی؟
چه جوری خلاص بشم از این تردید عوضی؟ بیخیال بشم؟ بگم این هم1تجربه؟ چیزی نگم؟ هوار بزنم؟ دست طرف رو بچسبم بگم بیا حرف بزنیم صاف ازش بپرسم؟
کاش می شد من حرف بزنم! کاش می شد سرم هوار می زد کاش فحشم می داد کاش توبیخ می شدم که نفهم روانی آخه تو خجالت نمی کشی این رو توی سرت راه میدی اصلا حواست هست در چه موردی به کی تردید کردی روت میشه؟ کاش می شد ولی در عوضش می شنیدم و می فهمیدم این تردیدم این تردیدم اشتباهه اشتباهه اشتباه!
خدایا من فقط لازم داشتم تا بگه پریسا بی مغز احمق ! این مزخرفی که داخل سرته واقعی نیست من این طوری نمی بینم این طوری نمی خوام این طوری نیستم تردیدت اشتباهه تحلیلت اشتباهه هر جفنگ بی خودی که هر مدلی رفته داخل سرت اشتباهه این ها هم دلیل هاش!
بچه ها به خدا دل کورم یقینم باورم منطق احمقم رضایت می داد حتی اگر می دونستم می دیدم می شنیدم که این گفتار خیلی هم صادقانه نیست فقط فقط خدایا فقط، …
نمی خوام باور کنم این دریافت جدید رو! بچه ها نمی خوام باور کنم نمی خوام باور کنم این رو خدایا دلم نمی خواد باور کنم این رو! چه مدلی از دستش خلاص بشم چه مدلی از دست این باور خلاص بشم با چی فراموش کنم تمام این ماجرای نکبت تاریک رو!
خدایا کمکم کن خدایا کمکم کن من این رو نمی خوام خدایا کمکم کن!
دیگه نفسم بالا نمیاد نمی تونم میرم1غلطی کنم میرم به جهان گیجی های عمدی مهمونی میرم جهنم بلکه خوابم ببره یادم بره شاید فردا که بلند شدم برم سر کار این هوا از سرم پریده باشه شاید کهنه شده باشه شاید بشه که در جریان زندگی فراموش کنم فراموش کنم فراموش کنم خدا کاش فراموش کنم تا زمانی که بتونم زهر واقعیت داشتن این احتمال عوضی رو تحمل کنم تا زمانی که اون قدر کهنه بشه که بتونم براش1دل سیر گریه کنم و بعدش بگم خوب آخرش که باید می فهمیدم این هم1تجربه و چه قدر گرون و چه قدر تلخ!
ولی خدا من هنوز باورم نمیشه باورم نمیشه با این باور لعنتیم که توی کتش نمیره با این چه معامله ای کنم آخه؟ نمیشه درست باشه نمیشه نمی تونم نمی خوام باور کنم نمی خوام!
گریه! کاش بیادش! کاش بتونم! آخ خدا دیگه بسه دیگه نمی تونم کاش بشه امشب تا مرز بی خودی از خودم گیج بشم!
خدایا کمکم کن!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «من و این تردید. این تردید!»

  1. مینا می‌گوید:

    این چیزی بود که من تا چند روز پیش عجیب فریادش میزدم با خودم
    نمیخواستم چیزی که دیدم درست باشه ولی متاسفانه دیدم که درسته شاید ابلهانه باشه ولی من به شخصه دلمو خوش کردم به این که یه روزی ممکنه چیزهایی که بهشون تردید دارم بشن مثل قبل
    بگذریم دیروز عصر رسیدم مشهد امروز صبحم رفتم حرم و حسابی براتون دعا کردم امیدوارم که دعام تاثیر داشته باشه
    به امید فردایی روشنتر

    • پریسا می‌گوید:

      ممنونم میناجان. مینا! عادت می کنی! عادت می کنیم! درضمن من بیخیال انتظار ها نشدم. ازشون خیلی بدم میاد ولی همچنان منتظرم. منتظر اصلاح چیزی که همه و همه مینا همه اهل فن اصلاحات این مدلی بهم گفتن و دارن میگن درست بشو نیست خودت رو نجات بده درست بشو نیست تحمل نکن درست بشو نیست فقط بِبُر و خودت رو در ببر درست بشو نیست نیست نیست!
      بهت حق میدم هرچند نباید بدم. می دونم اشتباهه ولی نمی تونم حکم دیگه ای بدم در حالی که خودم1عمره که از روی همین سرمشق دارم مشق می نویسم. این سرمشق اشتباهی که نمی تونم عوضش کنم. زمانی که زورم به خودم نرسید و نمی رسه نصیحت کردن1جوون در موقعیت دیروز های خودم عادلانه نیست. هرچی با خودم جنگیدم که در جوابت راست نگم بلکه1درصد نجات پیدا کنی دیدم نمی تونم. پس من واقعیت رو گفتم و باقیش با خودت!
      شاد باشی مینای عزیز من!

  2. یکی می‌گوید:

    من واست دلیل دارم ک ملتفت شی تردیدات اشتب نیس. حال نمیکنی ولی باس بفهمی. هنو خری ولی باس بفهمی. گریزاریرم بیخیل حالا ک چی. بپر میلت دلیلارو واست فرسادم شکمکات یطرف میشن خودتم بکشی اینا راسن توم بیخودی فیوز جر نده بیخیلی طی کن دفه دیگم انقد عقلتو اک نذا ایندفم دلیلارو نپیچون فعلنم بپر میلت. بخدا خعلیخری

    • پریسا می‌گوید:

      یعنی من خراب اینهمه مهربونیتم یکی! ولی جدی! دیگه باورم شده که تو واقعا1ولگرد اینترنتیه بیکاری. قسم می خورم این هایی که دیشب در موردشون داخل ایمیلت نوشته بودی رو هیچ طوری هیچ زمانی من بهت نگفتم، ننوشتم، نرسوندم. من نگفتم ولی اون ها سر جاشون بودن و فقط کسی میشه اینهمه بدونه که یا داستان رو از1کسی شبیه من شنیده باشه یا وجب به وجبش رو خونده باشه، در حال خوندنش باشه، بهش فکر کنه، تحلیلش کنه و بفهمدش. اینکه حتی پشت صحنه هاش رو هم درک و تحلیل کنه دیگه زیادی زیاده. یکی! یعنی تو تمام مدت تمامش رو داری تعقیب می کنی؟ تو عجیب ترین آدم اینترنتی هستی که من در تمام این مدت بهش بر خوردم! واقعا شوکه شدم راست میگم!
      ایمیلت رو هم گرفتم. نمی دونم یکی اصلا دلم نمی خواد دلیل هایی که نوشتی رو باور کنم. آخه مگه میشه؟ این وسط سؤال هم داشتم که برات ایمیل کردم. حالا که اینهمه داخل ماجرایی پس شاید بتونی این رو واسهم توضیح بدی بلکه این موریانه ها از داخل سرم برن بیرون. به قول خودت تردید هام1طرفه میشن. یا این طرف یا اون طرف. این از2دلی های لعنتیم مثبت تره.
      ممنونم یکی. ممنونم!
      شاد باشی!

  3. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ صبور باش و صبوری کن صبوری… وقتی ندانیم و نپرسیم صبورتریم… تو بهتره دنبالشو نگیری و ندانسته بدانی تا صبورتر بمانی… تو بهتره بری با عروسکهای مختلف خودتو سرگرم کنی… بهتره تو بری با یه عروسک خوشگل سرگرم بازی بشی و آنقدر باهاش بازی کنی سپس در حال بازی و سرگرمی عروسک زیبایت را داخل کیسه خوابش بگذاری تا خوابش ببره و خودت هم با خیال راحت بخوابی و به چیزی بجز عروسکها فکر نکنی… نت گردی و دنیای مجازی خیلی واقعی و دوست داشتنی نیست… لذت ببر از زندگی و عروسک بازی…@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. نه نیست اصلا دوست داشتنی نیست. نوکیا گاهی به سرم می زنه کلا مدمم رو جمعش کنم بفرستمش بالای کمد و خلاص. مثلا تا1هفته یا شاید هم تا همیشه. واقعا دلم این روز ها این رو می خواد نوکیا.
      عروسک های من کاور دارن. هر3تاشون. یکیشون جعبه داره واسه اون2تا کاور های نایلونی گرفتم خخخ به سرم می زنه میرم واسهشون زیور آلات مرواریدی می بافم اون دفعه رفتم گوشواره های پلاستیکیه یکیشون رو با گوشواره مرواریدی عوض کنم نشد خخخ!
      نوکیا به خدا من نپرسیدم. من رو چه به این پرسیدن ها! اتفاقی دانستم یعنی ندانستم تردید کردم که واقعا؟ نکنه! شاید! الان هم اگر راستش رو بخوایی حال مخم هیچ خوب نیست داره بالا میاره از بس تحلیل کرده و به جایی نرسیده.
      همیشه شاد باشی نوکیا!

  4. وحيد می‌گوید:

    وقتي دچار ترديد ميشي به حرف دلت گوش كن. ببين دلت چي ميگه. اگه خوب بود كه هيچي اگه بد بود كه به من چه. راستي سلام.

    • پریسا می‌گوید:

      یعنی شبیه راه چاره ای الان! خداییش خودت بگو با چی بزنمت که همچین ته دلم حالش جا بیاد آیا؟ خوب گیر سر دعوای دل و عقل نداشتهمه دیگه!
      عه راستی علیک سلام!
      خخخ این عالیه که هستی! بد هوس می کنم گاهی با1کسی توی سر و کله هم بزنیم ایول بهت خخخ!
      همیشه شاد باشی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *