چایی و لیمو ترش و تعجب و آخجون و…تمامش در1پست!

سلام به همگی.
چیه دلم می خواد هی بیام هی بیام. می خوایی بخوابی بی خود می خوایی مگه دست خودته؟ ای بابا!
بچه ها امروز، … ولش کن حس وراجیه بی سر و ته نیستش ارزشش هم نیست که با جزئیاتش توصیفش کنم. هیچ چی امروز زدم سر جاده1کوچولو عاقل تر شدن. بلند شدم، مروارید بافتم، ورزش کردم، چایی دم کردم خوردم، الان هم باید برم باز دلم بقیهش رو می خواد، از1آزمایش نصفه نیمه به نظرم نصفه نیمه شاید با تک ماده قبول شدم، با مادرم1بحث خیلی با حال داشتم که حسابی شوکم کرد، به خدا این رو جدی میگم چنان حیرت کردم که جا خوردنم رو فهمید، الان هم نشستم اینجا دارم سعی می کنم از روی واژه هایی از مصدر بیخیالش، به جهنم، ولش و از این مزخرف ها مشق بنویسم بلکه خط دلم روون بشه و تجدیدی هاش بیشتر از این که شده نشه مردود میشه می افته گناه داره.
مادرم همچنان وحشتناک سرفه می کنه و من همچنان یواشکی دلواپسشم ولی این البته مانع انجام بدجنسی هام نمیشه. دست خودم نیست ایراد از جوهر پلیدمه.
بچه ها امروز دوست های من1جا جمع میشن که امشب حرکت کنن طرف مشهد و من جا موندم و الان حسم نمی دونم چه مدلیه. درضمن شنیدم در سفر قبلی که با1سری دیگه پیش اومده بود همونی که2تا از دوست هام داخلش بودن و من می خواستم برم اون2تا دوست هام نرفتن و حسابی وجدانم درد گرفت ولی به خدا تقصیر من نبود مادرم هیچ طوری رضایت نداد. میگم یعنی من باعث شدم اون2تا دوستم از زیارت جا بمونن آیا؟ جدی کاش این مدلی نباشه به خدا نمی خواستم! خیلی هم سعی کردم ولی مادرم،…
آهان مادرم! امروز سر1چیزی که خودش اصلا ابدا باهاش موافق نیست ازم طرفداری کرد. حرف انجامش داخل خونه پیش اومد و بهش گفتم راستش رو میگم مادری داخل خونه چند دفعه انجامش دادم ولی باز هم راستش رو بگم چنان از اینکه ملت بفهمن و سر در بیارن که من چیکار می کنم ترسیدم که خیلی خوش نگذشت. و مادرم در کمال حیرت من1دفعه گفت ملت می فهمن که بفهمن! بی خود کردن نظر بدن! هر کسی داخل4دیواریه خودش آزاده تو هم داخل خونه خودت آزادی هر کاری که بقیه رو اذیت نمی کنه انجام بدی. مگه سر و صداش یا اثرش به اون ها آسیب می زنه که دلواپس باشی اون ها خوششون بیاد یا نیاد؟
بچه ها به خدا هنگ کرده بودم.
-نه ولی آخه می فهمن و گاهی1چیز هایی از نظر مردم…
مادرم منتظر باقیش نشد.
-مردم واسه خودشون می کنن. داخل خونه تو به کسی مربوط نیست. همه حق دارن داخل خونه خودشون آزاد باشن. بذار هر کسی می فهمه بفهمه. با خیال راحت انجامش بده اصلا هم نترس! توی خونه خودت آزاد باش خیالت رو هم درگیر خیال مردم نکن!
هنوز باورم نمیشه بچه ها! این مادر من بود خخخ! بهش گفتم ترجیح میدم تو این رو نبینی چون موافقش نیستی. گفت همین که من می دونم مشکلی نیست من هم موافقش نیستم ولی متعصب نیستم. موافقش نیستم چون به نظرم درست نمیاد ولی دلیل نمیشه نفرتم از جنس غرض باشه. تو داخل خونه خودت هستی. راحت باش فقط مواظب باش به خودت صدمه نزنی.
براش توضیح دادم که طوریم نمیشه و کارم رو1خورده بلدم فقط1کوچولو سخته و1کوچولو زخمی میشم. مادرم توضیح خواست و من براش توضیح دادم که امکاناتم1کمی ضعیفه و دستم گناهی میشه و مادرم گفت1قویتر و بلند تر بهم میده که دستم حالش جا بیاد و بچه ها خداییش این از عجیب برام عجیب تر بود هنوز هم هست و من الان تمام قیافهم شده شبیه هنگ!
دارم به این فکر می کنم به حرمت نگاه منفی ولی صبور مادرم هم شده این عروسک بازیم رو1خورده کمش کنم و بهش خیلی وابسته نباشم. 1جور هایی امروز از رو رفتم انگار. وویی عروسکم چه دلم خواستش آخجون خخخ خدایا به دادم برس خخخ من درست نمیشم خخخ خخخ!
دیگه چی می خواستم بگم؟ شکلک فکر شکلک فکر شکلک فکر! نمی دونم یادم رفت. من بقیه چایی های داخل قوریم رو دلم می خواد برم بخورم. لیمو ترش هم دلم می خواد برم اون رو هم بخورم. دیگه چی دلم می خواد؟
آخ خدا من خیلی چیز ها دلم می خواد که خوردنی نیست. من دلم آرامش می خواد که شاید اگر عاقل تر باشم، نه خیلی فقط1خورده عاقل تر، فقط در بعضی موارد، بهش می رسم. به نظرم اگر همین مدلی ادامه پیدا کنه یواشی یواشی یواشی در1سری موارد به اون مرحله از عاقل شدن شاید برسم. زیاد طول کشیده ولی به نظر خودم و گفته بعضی از اطرافیان پیشرفتم هرچند کنده ولی بدک نیست. این از0بهتره دیگه! شکلک خوشبینی و اعتماد به نفس.
باز دلم می خواد حرف بزنم ولی دیگه بسه. برم چایی و لیمو ترش و آخجون کارتون های قدیمیم که داخل هاردم گیرشون آوردم! ایول!
راستی1چیزی! خیلی زمانه خیلی زمانه که نگفتمش! زندگی قشنگه! بچه ها زندگی قشنگه به خدا راست میگم زندگی واقعا واقعا قشنگه! خیلی دوستش دارم خیلی!
خوب دیگه من رفتم.
بچه ها شاد باشید خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی شاد!

اولین کسی باشید که این پست را میپسندد.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

4 دیدگاه دربارهٔ «چایی و لیمو ترش و تعجب و آخجون و…تمامش در1پست!»

  1. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ من قربون اون عروسک خشکلت و اون قوری چایی لیموییت برم که همشون خوشمزه هستند و آدمو سرحال و سرکیف میکنند@

  2. وحيد می‌گوید:

    سلام.
    خب من بايد بيام و اون عروسك رو از چنگت دربيارم كه بدجوري خودم دلم عروسك بازي مي خواد. آخ جون چقدر زندگي قشنگه. وقتي قشنگ تر ميشه كه دست و پايت رو ببندم و اون عروسكت رو بردارم و فرار و قبل از فرار هم يه لبخند مليح بهت ميزنم و ميرم خخخخ! آخ جون چقدر حال ميده اين كار. يعني آخ جون ، يعني آخ جون ، يعني خخخخ خخخخ ، يعني كف دو دستم رو به هم مي مالم و هي ميگم آخ جون.
    شكلك باي باي كردن براي پريسا. خخخخخ! آخ جون

    • پریسا می‌گوید:

      سلام وحید. دست به عروسکم بزنی جیغ می کشم. به جان خودم این قدر جیغ می کشم که تمام محله های اطراف بریزن اینجا. پای عروسکم که بیاد وسط عمراً زورت بهم برسه. اصلا تصورش رو هم نکن بتونی از پسم بر بیایی! وووییی چه وحشتناک شکلک تصور یواشکی که اگر مثلا1درصد این وحید داخل خواب هاش بتونه این بلا رو سرم بیاره! شکلک افتضاح! به جان خودم! وووییی من رفتم عروسکم رو1دست یواشکی بزنم تسلای خاطر پیدا کنم اینجا پر مهمونه امشب چه جوری دستم برسه بهش!
      شاد باشی تا همیشه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *