سلااام بچه ها!
آخ چه تنبل شدم من! واسه چی پا نمیشم از اینجا؟
بچه ها اینترنت می خوام نمی دونم واسه چی قطع شده من الان با داده های گوشی آویزون اینترنتم! ولش کن آخرش که درست میشه!
بچه ها دیشب رفته بودم تفریح همراه چند تا دوست. خنده ها و حرف ها و… مه سفید. ولی کمتر از دفعه های پیش. کمتر از هر دفعه دیگه در این4ماه. اینقدر کمتر که رفیق هام تعجب کردن که پریسا چی شد امشب خیلی کم این رو چسبیدی! جریان چیه؟
خیلی معمولی گفتم چیزی نیست می خوام با شما ها باشم نه وسط آسمون.
راست گفتم. اون مدل پریدن ها واسه تنوع مثبته ولی من این ماه ها یی که سپری کردم زیادی بهش متکی بودم. واسه خلاصی از فشاری که روانم رو له می کرد زیادی بهش چسبیدم. فقط می خواستم خلاص بشم. حتی چند ساعت. و به نظرم الان دیگه بتونم خودم سر پا بمونم. اگر به کسی نگید هنوز1خورده تلو تلو می خورم ولی با کمک میشه سر پا باشم. کمکی جز مه سفید و سفید و سفید.
حالا خیلی مثبت تر شدم. امیدوارم مثبت تر هم بشم. امیدوارم اون قدر عقل داخل سرم باشه که دیگه هرگز اجازه ندم این ها که دیدم تکرار بشن! امیدوارم دیگه دست بردارم از تنبلی و بتونم از اینجا بلند شم برم بقیه کتابم رو داخل آشپزخونه بخونم. یعنی چی ولو موندم اینجا! کار دارم ای بابا!
دلم گردش نه دیشب رفتم نمی خواد. دلم1آشپزی جانانه می خواد همراه1اتفاق خیلی قشنگ نمی دونم از چه جنسی. شاید از جنس1خبر عالی که1دفعه میاد و چنان غافل گیر می کنه که تا10دقیقه یادت میره از خوشی بپری هوا! دلم1اتفاق سفید می خواد که از بس سفیده نورش بزنه توی چشمم و بی هوا بکشم عقب از حیرت! دلم1ماجرای شیرین می خواد که ماجرا نیست و پایان تمام ماجرا هاست!
این لحظه تا الان هنوز پیش نیومده ولی خدا رو چه دیدی! شاید همین لحظه همین الان زنگ در یا زنگ تلفن صدا کرد و اتفاقه افتاد. واقعا کی می دونه! جز خدا هیچ کسی. هیچ کسی! پس فعلا با خیالش سرگرم میشم تا اگر خدا مصلحت دید خود واقعیش هم پیش بیاد! خیالم نیست دیوونهم. خوب باشم چی میشه مگه؟ من دیوونگی های بی ضرر خودم رو در محدوده خودم دوست دارم و دلم نمی خواد ولشون کنم. یکی از جنبه هاش هم خیال پردازی هامه. اینکه گاهی واسه خودم خیال پردازی کنم. تصور کنم الان، همین الان، بهم میگن فلان اتفاق افتاده. من حسابی خواهان این دیوونگی های بی دردسر و بی ضرر خودم هستم و خیال ندارم بیخیالشون بشم. الان هم می خوام بلند شم برم بقیه کتابم رو هم با خودم ببرم آشپزخونه و ضمن خوندنش، ضمن رسیدن به کار های نکرده، ضمن سپری کردن لحظه ها، حسابی خیال پردازی کنم. شاید10دقیقه. شاید هم نیم ساعت! احتمالا نه بیشتر.
خوب دیگه من رفتم!
ایام همگی تا همیشه به کام.
Top Liked Posts
Powered by WP Likes- درباره پریسا
36
8
- انتقال تموم شد. هورا!
7
14
- آخرین پرواز2
6
46
- سلام به همگی.
5
22
- من و دیروز و امروزم
4
18
- درباره پریسا
-
نوشتههای تازه
دستهها
اطلاعات
پیوندها
آخرین دیدگاهها
- ابراهیم در سکوت، نسیم، طبیعت، ارتفاعات.
- پریسا در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- ابراهیم در تعطیلات، مثبتها و بهانه ها.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- ابراهیم در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- مهشید در روزمرگیها با کمی ایجاز.
- پریسا در . . .
- ابراهیم در . . .
- پریسا در فقط محض گفتار.
- پریسا در فقط محض گفتار.
- مهشید در فقط محض گفتار.
- ابراهیم در فقط محض گفتار.
- پریسا در به رنگ پریشانی.
- چکاوک در به رنگ پریشانی.
- پریسا در حقیقت، حرکت، شروع!
- ابراهیم در حقیقت، حرکت، شروع!
- پریسا در سال تحویل.
آمار
- 0
- 93
- 42
- 72
- 37
- 1,490
- 7,216
- 295,053
- 2,672,313
- 273,933
- 241
- 1,142
- 1
- 4,819
- شنبه, 13 خرداد 02
سلام پریسا
میدونی چیه؟
من عاااااشق اون خیال پردازی های تو هستم, میفهمی؟ عاااشق
پس تا میتونی خیال پردازی کن
خیلی خوبه که میخوای دست از گذشته ها بکشی
نذار بیشتر از این لِه بشی
همیشه شاد باش عزیزم
سلام خانم کاظمیان عزیز من!
خیال پردازی هام آخجون خخخ! به جان خودم گاهی عجیب کیف میده این خیال پردازی هام. مثلا امروز با خودم خیال می کردم چی میشه اگر همون لحظه زنگ تلفن می خورد برش می داشتم1کسی از پشت خط بهم می گفت که شما6ماه پیش موفق به کسب…خخخ نمیگم خیلی ضایع میشم نمیگم وووییی نمیگم خخخ نمیگم خداااا نمیگم خخخ خخخ شکلک دیوونههههه آخجون خخخ!
گذشته ها تموم شدن خانم کاظمیان عزیز من! اگر واقعیتش رو بخواییم من هم واسهشون تموم شدم. مدت ها پیش واسه گذشته ها تموم شده بودم. فقط باورم نمی شد. دلم نمی خواست تموم شده باشم. حالا دیگه باورم شده. باز هم اگر واقعیتش رو بخوایی، دیگه ترجیح میدم همین مدلی باقی بمونه. دیگه نمی خوام از این فاصله ای که ایستادم به گذشته هام نزدیک تر بشم. زمانی در اون نزدیک شدن ها حس امنیت می کردم. دلم نمی خواست اون حس گرم آشنای امن رو از دستش بدم. ولی حالا دیگه اون حس رو نمی کنم. به نظرم دیگه گذشته ها امن نیست. دیگه نمی خوام فاصله ها بشکنه. دیگه بین گذشته ها حس امنیت ندارم. پس ترجیح میدم به شدت هم ترجیح میدم1هم جوار ساده باقی بمونم. شبیه چیزی که الان هستم. 1هم جوار ساده، دور و بسیار معمولی.
دارم باطل میگم عزیز معذرت می خوام ولی اینجا از گفتن و گفتن نمی افتم. ولم کنی همین طور1ریز میگم و میگم. معذرت!
خلاصه اینکه گذشته ها رو دوستشون دارم ولی از دور خیلی دور درست از همین فاصله ای که ایستادم و تماشا می کنم و گاهی اگر به کسی نگی تماشا هم نمی کنم و چرت می زنم خخخ!
جمعش کنم تا خودت1جارویی چیزی نگرفتی شوت نکردی به کلهم خخخ!
ممنونم از محبت شفافت!
همیشه شاد باشی!
سلام.
تو هيچ وقت خوب نميشي. من مطمئنم. يعني خااااااااااك خااااااااك و خاااااااااك و ديگه هيچ
سلام وحید! جدی؟ یعنی خیالم راحت باشه؟ شفا در کارم نیست؟ دیگه دلواپس نباشم آیا؟ آخ جون ممنونم وحید اگر بدونی با این اطمینانت چه حال خوشی بهم دادی خخخ! خیلی دلواپس بودم که نکنه1زمانی به ناخواه به امر دردناک شفا مبتلا بشم خخخ پس خاطر جمع باشم دیگه!
خاک دوست ندارم کثیفه آسمون و عطر و بارون و آفتاب و از این چیز ها بهتره. شکلک دیوونهههه حرص در آر وحید خخخ!
وحید! ممنونم که هستی دوست خوب من!
همیشه و همیشه شاد باشی!
سلام پریساجان شما آشپزی هم می کنید، راستش همیشه برام سوال بودش که کسایی که مثه خودمن چجوری می تونن آشپزی کنن!فکر کنم همینجور بی پاسخ برام بمونه چون نه در اطرافم نابینایی هست که این کار رو بکنه و نه خودم به سراغ این کار میرم خخخ موفق باشید
سلام ریحانه عزیز.
بله1آشکی می پزم خخخ! دلم می خواد بهتر بپزم ولی خوب جواب خودم رو میده و سیرم می کنه یعنی میگن کارم خیلی بدک نیست!
زمانی تصور می کردم هرگز طرف کار های آشپزخونه هم نمیرم چون بدم میاد. ولی الان آشپزی کردن رو دوست دارم. عاشقش نیستم ولی خوشم میاد1چیزی می پزم. البته بگم که حسابی یواشم خخخ! یعنی سرعت عملم پایینه. نمی دونم چه جوریه که بدم میاد در پختن هام عجله کنم. انگار حس و حالش کوفتم میشه اگر کسی در اطرافم باشه همهش بگه مثلا زود باش پوست بکن ریز کن بجنب و از این چیز ها، کلا ول می کنم میرم بیرون میگم خودت باقیش رو انجام بده من خسته شدم یا کار دارم یا اصلا بلد نیستم و1چیز هایی شبیه این خخخ!
دست خودم نیست ریحانه به نظرم زیادی طرفدار آرامشم.
شاد باشی عزیز تا همیشه!
سلام سلام من اومدم. اه خستم کرد. همین پریسا جونو عشقه. اه خستم کرد دیگه. سایت اداره ی خوابگاه هامونو میگم!!!میخواستم برم ببینم مهلت انتخاب اتاق کی هست بعد بیام اینجا دیدم داره اذیت میکنه گفتم اصن بیخیالش بابا خخخخ
اعصاب نذاشت برام. خب عزیزم خودت خوبی؟ آهان از کجاش شروع کنم؟ ببین اول اینکه اون اتفاق مثبت که میخواستی افتاد چون من اینجا کامنت گذاشتم. خخخخ
بعدشم که همیشه خوب باش. به خاطر خودت. به خاطر ما. به خاطر همه!
تنبل نبودیا. اه اه چه خانم تنبلی.
گذشته هارو بیخیال. خودتم گفتی اونا تموم شدن. الانت رو زندگی کن. الانترو نفس بکش. خیلی چیزهای قشنگی داری که نباید از دست بدی. یادت نره ها.
پریسای عزیز اون درخواست من رو یادت نره ها. همونی که امروز غروب گفتم. منتظرماااا
همیشه شاد باشیا. دیشب رفته بودم پستهای چند ماه پیشت رو بخونم اصن نتونستم. پستهای الانت رو بیشتر دوست دارم. دوست دارم دوست خودم رو شاده شاد ببینم. شادتر از این. یا به نوعی دیووونه تر از این. دیوونه ی عاقل. مثل بحلول.
من رفتم. فعلا بای بای
سلام نیایش جان چه طوری؟ اتفاق مثبت و کامنت تو! یعنی من گیج این اعتماد به نفستم نیایش خخخ!
اون درخواستتم خخخ نه نمیشه من خیلی صادقم اگر انجامش بدم باید کامل باشه دروغ نمیگم آخه زیادی راست گفتارم خخخ خخخ به جان ابلیس خخخ!
پست های چند ماه پیشم رو نخون نیایش به درد نمی خورن. خودم هم که میرم سراغشون حالم به شدت بد میشه. ولشون کن نرو اونجا ها! این پست هام رو دوست داری آیا؟ یعنی تو هم موافقی که عاقل بودن به ترکیب من نمیادش آیا؟ آخ جون نیایش چه خوبه1رأی موافق دیگه به نفع من خخخ!
شادی رو دوست دارم. دلم می خواد شبیه1سبد گل شادی هام مادی بشن تا بتونم بپاشمشون هوا بگم یوهوووو بیایید جمعشون کنیم بعدش شادی هام شبیه بارون گل برگ ببارن روی سر خودم و تو و همه اون هایی که دلم می خواد. کاش می شد شادی هام رو هرچند کوچیک و از سر دیوونگی باشن، با تمام اون هایی که دلم شاد بودنشون رو می خواد نصف کنم! یکیش تویی عزیز شیطون من!
ممنونم از حضور های عزیزت نیایش. من حسابی دوستت دارم بچه بزرگ!
شاد باشی عزیز من همیشه و همیشه شاد خیلی شاد!
سلام من عاشق رویاپردازیم اونم با آهنگ و بعضی وقتا در سکوت
از بچگی عاشقش بودم و متاسفانه خیلیاش به حقیقت پیوستن همونایی که میدونین چند وقتیه چیزهای مثبت خیال میکنم و دلم میگه بهش خیلی خیلی زود میرسم هر چند وقت هم که میگذره این زود رسیدنه هم آبدیت میشه یعنی به شدت حس میکنم که نزدیکتر داره میشه ولی نمیدونم چرا نمیاد
البته یه تغییرات مثبتی انجام شده ولی اونی ه میخوام هنوز نشده شاید دلیلش اینه که با تموم وجود اون تغییررو میخوام اما اصلا در باورم نمیگنجه که من تحملاین همه چیزهای مثبترو داشته باشم
عمرا بفهمین چی نوشتم خخخ
برم بقیه نوشته هاتونو بخونم که نرسیدم بخونمشون
سلام مینای عزیز. عمراً فکرت اشتباهه مطمئن باش تمامش رو فهمیدم چی نوشتی خخخ! میناجان رویا های بزرگ ساده واقعی نمیشن. علت اینکه نمیادش اینه. اصلا دلواپس نباش تا خدا هست از هیچ چی نترس اگر مصلحت باشه اون آخریش هم درست میشه. کوچیک تر هاش زود تر درست میشن و این یکی باید1خورده طول بکشه تا زمانش که رسید حسابی بهت خوش بگذره دیگه خخخ! خیال آخجون خیلی دوست دارم. مخصوصا شیرین هاش رو! خیلی از خیال پردازی های من واقعی نشدن ولی من همچنان از رو نمیرم خخخ!
مینا اگر بشه و به ما نگییییییی شکلک تهدید.
شاد باشی همیشه شاد!