آهنگی از جنس دیروز!

سلام به همگی.
بچه ها احوالات در چه حاله؟ رو به راهید؟
گاهی آدم دلش واسه دیروز های خودش تنگ میشه. من گاهی اون مدلی میشم. دیشب هم اون مدلی شده بودم.
چند شب پیش جیگیلک این ها خونه ما بودن. داخل لپتابش1آهنگی بود که مادر جیگیلک برام توضیحش داد.
گفت این آهنگ یکی از بهترین آهنگ های ادل اگر اسم خواننده رو درست گفته باشم شناخته شد. تصویرش هم خود خواننده رو نشون میده که وارد خونه قدیمیه خودش که قدیم ها داخلش زندگی می کرده شده. خونه قدیمیه خاکی با1دونه تلفن قدیمی که میره برش می داره و شروع می کنه با قدیمی ها صحبت کردن. شاید با عشقش. آهنگ رو گذاشت و خانم برادرم بعضی جا هاش رو برام ترجمه می کرد و بعضی جاهاش رو سعی می کردم بفهمم و نمی شد.
آهنگ خوند و خوند و خوند و من زمانی به خودم اومدم که سرم به1طرف کج شده بود و داشتم بدون هیچ تغییری در حالت چهرهم از گوشه چشم می باریدم.
مادرم اومد زد روی شونهم و خندید.
-گریه کردی؟
سعی کردم لبخند بزنم ولی فقط شکلک مضحکی به چهرهم نشست که برادرزادم رو خندوند. بعدش هم اشک هام بیخیال دیده شدن ها جاری شدن. دلم تنگ شده بود! واسه قدیم ها! واسه قدیمی ها! واسه دیروزی های خودم!
شب که بقیه رفتن، سرچ زدم و آهنگه رو با ترجمه کاملش از اینترنت گرفتم. گوشش دادم و نگهش داشتم. دیشب باز دلم تنگ شده بود. از همون جنس دلتنگی های اون شب. آهنگه رو هنوز داشتمش. ترجمهش رو هم همین طور. کسی نبود. خودم بودم و شب. اینتر رو زدم و صدای آهنگ پیچید داخل شب اتاقم. دیگه کسی اطرافم نبود. ترجمه رو هم بلد شده بودم. اون شاید واسه عشقی می خوند که دلش تنگش شده بود. من واسه جوونک دیروزی می خوندم که پریسا بود و چه سبک بار بود و چه بیخیال بود و چه آسوده بود از هر مدل استرس و دلواپسی های یواشکی و چه شونه های سبکی داشت از گناه های امروزش که فقط خودش می دونه و خدا و چه صبوره این خدا که هنوز تحمل می کنه! دلم واسه شفافیه گذشته هام تنگ بود!
***
متن و ترجمه آهنگ hello از adeleVerse 1]
Hello, it’s me
سلام این منم
I was wondering if after all these years
من در تعجبم که بعد از این همه سال
You’d like to meet, to go over
دوست داری منو ملاقات کنی همه چیز رو
Everything
به یاد بیاری
They say that time’s supposed to heal ya
اونا میگن که زمان باید تو رو خوب کنه
But I ain’t done much healing
ولی من اونقدرا هم خوب نشدم
?Hello, can you hear me
سلام صدا منو میشنوی؟
I’m in California dreaming about who we used to be
من در رویاهای کالیفورنیایی خودم هستم کسی که باید میبودم
When we were younger and free
وقتی ما جوون تر و آزاد بودیم
I’ve forgotten how it felt before the world fell at our feet
فراموش کردم قبلا دنیا زیر پای ما چه حسی داشت
[Pre-Chorus 1]
There’s such a difference between us
خیلی تفاوت بین ما هست
And a million miles
بیش از یک میلیون مایل
[Chorus]
Hello from the other side
از طرفی دیگر سلام
I must’ve called a thousand times to tell you
من باید هزاران بار بهت زنگ میزدم که بگم
I’m sorry, for everything that I’ve done
من متاسفم برای تمام کارایی که انجام دادم
But when I call you never seem to be home
ولی وقتی من بهت زنگ میزنم به نظر میرسه که هیچ موقع خونه نیستی
Hello from the outside
سلامی از بیرون
At least I can say that I’ve tried to tell you
حداقل من میتونم بگم که تلاش کردم که بهت بگم
I’m sorry, for breaking your heart
من متاسفم برای شکستن قلب تو
But it don’t matter, it clearly doesn’t tear you apart anymore
ولی اشکال نداره این واضح هست که تو دیگه اهمیت نمیدی
[Verse 2]
?Hello, how are you
سلام حالت چطوره؟
It’s so typical of me to talk about myself
این یک چیز معمولی هست که درباره خودم صحبت کنم
I’m sorry, I hope that you’re well
من متاسفم امیدوارم که حالت خوب باشه
Did you ever make it out of that town
آیا تو تا حالا از اون شهر رفتی
?Where nothing ever happened
جایی که هیچ اتفاقی نیوفتاد
[Pre-Chorus 2]
It’s no secret
این یک راز نیست
That the both of us are running out of time
چون زمان هر دومون داره تموم میشه
[Chorus]
Hello from the other side
از طرفی دیگر سلام
I must’ve called a thousand times to tell you
من باید هزاران بار بهت زنگ میزدم که بگم
I’m sorry, for everything that I’ve done
من متاسفم برای تمام کارایی که انجام دادم
But when I call you never seem to be home
ولی وقتی من بهت زنگ میزنم به نظر میرسه که هیچ موقع خونه نیستی
Hello from the outside
سلامی از بیرون
At least I can say that I’ve tried to tell you
حداقل من میتونم بگم که تلاش کردم که بهت بگم
I’m sorry, for breaking your heart
من متاسفم برای شکستن قلب تو
But it don’t matter, it clearly doesn’t tear you apart anymore
ولی اشکال نداره این واضح هست که تو دیگه اهمیت نمیدی
[Bridge]
Ooooohh, anymore
اوه نه دیگه
Ooooohh, anymore
اوه نه دیگه
Ooooohh, anymore
اوه نه دیگه
Anymore
نه دیگه
[Chorus]
Hello from the other side
از طرفی دیگر سلام
I must’ve called a thousand times to tell you
من باید هزاران بار بهت زنگ میزدم که بگم
I’m sorry, for everything that I’ve done
من متاسفم برای تمام کارایی که انجام دادم
But when I call you never seem to be home
ولی وقتی من بهت زنگ میزنم به نظر میرسه که هیچ موقع خونه نیستی

Hello from the outside
سلامی از بیرون
At least I can say that I’ve tried to tell you
حداقل من میتونم بگم که تلاش کردم که بهت بگم
I’m sorry, for breaking your heart
من متاسفم برای شکستن قلب تو
But it don’t matter, it clearly doesn’t tear you apart anymore
ولی اشکال نداره این واضح هست که تو دیگه اهمیت نمیدی
***
نمی دونم چم شده بود. دلم می خواست برگردم به دیروز هام. دست های پریسای دیروزی رو لمس کنم. بهش بگم دلم برات تنگ شده. میشه برگردی؟ میشه بیایی و باز شبیه گذشته ها پاک بشم؟ میشه باز هم تو باشی و من بشم پریسای دیوونه ای که گناه بزرگش رفتن به1بستنی فروشی بود همراه کسی که مادرش باهاش موافق نبود؟ و تفریحات غیر مجازش هم گاهی1سری شیطنت های کوچولوی مسخره که سر بنده های خدا در می آورد و اگر می فهمیدن، خیلی ساده می شد که بگه ببین فلانی من کردم نمی دونستم اذیت میشی بیا تلافی کن!
بعدش تلافی می شد یا نمی شد و آخرش خنده بود! مهم این بود که می شد اعتراف کرد. می شد دل ها به دست بیان. می شد از برملا شدن هیچ گناهی نترسید چون اون ها کوچیک بودن و قابل اعتراف. و حالا حس می کردم این آهنگه رو اگر من می خوندمش، واسه پریسای دیروزی می خوندم. کسی که طبق متن ترجمه این ترانه، میلیون ها مایل از امروزم فاصله داره! 1نفر در طرف دیگه جهان. در اون سر زمان. در اون طرف هستی!
خدایا! یعنی هیچ راهی نیست؟ خدایا هیچ طوری نمیشه اون برگرده؟ من باز بشم اون دیروزیه؟ خدایا میشه1راهی باشه که ببردم به پاکیه دیروز هام؟ میشه تو دستم رو بگیری از این مردابی که با نفهمی های خودم ساختمش ردم کنی اون طرف؟ میشه من پاک بشم از گناه هایی که از بس بزرگ شدن قابل اعتراف نیست؟ میشه ببخشیم؟ من دیگه نمی تونم به بنده هات بگم من کردم بیا تلافی کن! آخه گفتنی نیست. تلافی ها هم دیگه تلافی نیستن وحشتناک میشن. خدایا میشه امشب بری داخل خواب های بنده هایی که من تحمل تلافی ها رو بهشون بدهکارم و واسطه بشی که بهم ببخشن؟ خدایا میشه شونه های من از بار های سیاهی که حتی به خودت هم نمیشه با زبون اعترافشون کنم سبک بشن؟ به خودت قسم دیگه خسته شدم. دلم نمی خواست این طوری بشه. من فقط، کج می رفتم. نمی دونم چی می شد که می رفتم. شاید دلم می خواست ببینم چی میشه. شاید خسته می شدم از اون جاده صاف و ساده ای که سرنوشتم می گفت داخلش پیش برم. آخه جادهش خیلی بی منظره بود و من دلم منظره می خواست. می خواستم تماشا کنم. شاید امتحان می کردم. شاید تفریح می کردم. شاید هم تصور می کردم که1خورده لذت بی ضرر که کسی رو اذیت نکنه و فقط واسه دل خودم باشه و بهم حس مثبت بده به جایی بر نمی خوره پس بذار انجامش بدم طوری که نمیشه. ولی، … نمی خوام این نتیجه ها رو! خدایا نمی خوام این نتیجه ها رو! پروردگارا به هیچ بنده ای از بنده هات نمیشه بگم. کاش می شد ولی شدنی نیست. اما تو تمامش رو می دونی. خدایا می خوام پاک بشم از تمامش. از تمامش! راهش رو بلد نیستم. داخلش بد گیر کردم. اطرافم مردابه می خوام رد بشم نمی تونم. خدایا میشه راهش رو یادم بدی؟ میشه کمک کنی از این بار اضافی خلاص بشم؟ می دونم اشتباه کردم. اون منظره ها، اون تفریح ها، اون نتیجه های کوچولو، تمامشون به این لحظه نمی ارزیدن. خدایا نمی خوامشون میشه1طوری که فقط خودم بدونم و خودت، از دستشون خلاصم کنی؟ میشه یادم بدی چه مدلی امروز هام رو پاکشون کنم؟
بچه ها کاش راهی باشه! کاش خدا بخواد و کمکم کنه! کاش بشه برگردم به همون جاده های ساده و بی منظره اما صاف و بی پیچ و خم. می دونم که هرگز شجاعت پیدا نمی کنم تمام پروندم رو اینجا فاش کنم. می دونم که خدا تمامش رو می دونه. می دونم که خیلی چیز ها داخل دفترم هست که نباید باشه. خدایا معذرت می خوام. خدایا ازت معذرت می خوام! از بنده هات هم همین طور. ولی من زورم به پاک کردنش نمی رسه میشه تو واسهم پاکش کنی؟ از شونه های خودم و از دل بنده هایی که به دست من به ناحق زخمی شدن؟
تو می دونی که من هرگز بد خواه طنابنده ای نبودم. میشه1کاری کنی بنده های خاکیت هم این رو بدونن؟ خدایا خیلی خستهم خیلی! میشه1طوری این پیچ و خم ها تموم بشه؟ دلم همون جاده صاف و بی منظره خودم رو می خواد. میشه راهش رو نشونم بدی؟
بچه ها معذرت گاهی من بیشتر از زمان های دیگه دیوونگی هام شدید میشن.
میرم خستگی در کنم بلکه از سرم بپره.
به امید خدا.

۱ نفر این پست را پسندید.

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال و , , , , برچسب شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

12 دیدگاه دربارهٔ «آهنگی از جنس دیروز!»

  1. وحيد می‌گوید:

    سلام
    لاآاآاآااآاآاآاآاااآآاآيك . دلم قديما رو مي خواد. خيلي زياد.
    مرسي

    • پریسا می‌گوید:

      سلام وحید. من هم همین طور. اون قدر دلم می خوادش که واقعا اندازه نداره. کاش راهی واسه برگشتن بود! کاش راهی بود!
      پاینده باشی!

  2. نوکیا ان82 می‌گوید:

    بادرود@ هم من میدونم هم خیلی های دیگر میدونند هم خودت میدونی که تو گناهی نکردی و حتی اشتباه نکردی که بخواهی دائم معذرت خواهی کنی… درضمن همه میدانیم که بعضی از گذشته ها برای هیچکس برگشتنی نخواهد بود… مثلا کودکی و بینایی برگشتنی نیست… من و تو و ما میتوانیم آینده نگر باشیم و آینده را با شادی و شادابی بسازیم و اینقدر خودمان را بخاطر گذشته اذیت نکنیم… تو خوب میفهمی که من چی میگم… پس لطفا اینقدر خودت را سرزنش و اذیت نکن و آینده را با شادی و شادابی بساز و اینقدر نگو معذرت میخوام و اینقدر قر قر نکن… شاد باش و دوستانت را به شادی دعوت کن…@

    • پریسا می‌گوید:

      سلام نوکیا. رو به راهی؟ به نظرم امروز سفری باشی نوکیا. بهت خیلی خیلی خوش بگذره!
      نوکیا! آخ خدا نوکیا! من، تقصیر من، نوکیا من از کجا باید می فهمیدم از کجا باید می دونستم؟ نمی خوام این باشه روی شونه هام. چه جوری درستش کنم؟ من بلد نیستم و کسی باورش نمیشه. زمانی که میگم من نمی دونستم زمانی که میگم من بلد نیستم درستش کنم کسی خیالش نیست. اصلا کسی خیالش نیست که باورش بشه یا نشه. من فقط تحملم تموم شده بود. فقط خسته شده بودم. فقط دیگه تحمل نکردم. آخه از کجا می دونستم پشت سرم چی میشه؟ من، تقصیر من، خدایا تقصیر من این تقصیر لعنتی، آخ خدای من!
      بیخیال ولش کن سفرت رو عشقه! برو حالش رو ببر واسه من هم دعا کن شرایطم دوباره سفری بشه و بتونم واسه سفر رفتن نق بزنم و موقعیتش هم گیر بیاد که به این رفیق های گرفتار اطرافم نق بزنم که حال و حسش رو پیدا کنن و با هم بریم سفر. وووییی آخجون چه تصور با حالی حیف که هنوز در خودم نمی بینم وگرنه از همین امروز زنگ و نق رو به بچه های اطرافم شروع می کردم خخخ!
      نوکیا ممنونم از تمام ابعاد حضورت.
      ایشالا همیشه عالی باشی!

  3. مینا می‌گوید:

    , هيچكس از آينده خبر ندارد ،

    مردي كه امروز با عجله توي مترو از تو ساعت پرسيد

    شايد يك ماه بعد به نام كوچكش او را صدا بزني ،

    شايد دختري كه امروز با او قدم ميزني و بستني ميخوري ،

    چند سال بعد خسته و كالسكه به دست از روبه‌رو به سمتت بيايد

    و تو سرت توي كيفت باشد

    و با تنه از كنارش رد شوي ،

    شايد او برگردد تو هم برگردي

    يك ثانيه به هم خيره شويد

    و يك سال خاطره زنده شود ،

    اصلا شايد هم او از خستگي برنگردد

    و به پسرش توي كالسكه خيره شود

    و اطمينان پيدا كند كه بيدار نشده باشد ،

    تو هم همچنان دنبال كاغذ حساب هاي شركت توي كيف ات باشي ،

    امروز شايد علاقه ي عجيب و شديدي به موهاي بلوند داشته باشي

    و چند سال بعد موهاي مشكي ات را با دست از جلوي صورتت كنار بزني

    و ظرفي كه اب كشيدي

    را توي ابچكان بگذاري ،

    هيچكس از آينده خبر ندارد [شايد امروز از اين كه ديگر نيست ،

    از اين كه رفته است توي تاريكي هق هق كني و دو سال بعد روي نيمكت‌هاي پارك ملت به آمدنش

    از دور با لبخند نگاه كني ،

    نزديك كه شد با خنده بگويي

    : باز كه دير كردي]،

    شايد هم همچنان توي اتاقت باشي

    و فكر كني حست چقدر شبيه دو سال پيش همين موقع است ،

    فهميدي مي خواهم چي بگويم ؟

    نه ،

    نمي خواهم بگويم همه دردها فراموش مي شود ،

    نمي خواهم بگويم حتما زمان كسي كه امروز دوست داري

    را از يادت مي برد ،

    نمي خواهم بگويم كسي كه امروز كنار توست دو سال بعد مي رود ،

    خواستم بگويم تغيير شايد نام ديگر زندگي باشد ،

    خواستم بگويم

    : بس كن ،

    دست بردار از اين كه فكر كني همه چيز را بايد تو درست كني ،

    دست بردار از اين مه فكر كني

    هميشه تو مدير زندگي ات هستي ،

    انقدر براي فردا ،

    براي يك سال بعد ،

    براي اينده با فلاني ،

    برنامه نريز و نخواه كه همه چيز همان طوري پيش برود

    كه مي خواهي ،

    خواستم بگويم خيلي چيزها دست تو نيست

    و اصلا اين چيز بدي نيست ،

    اينطوري مي تواني با خيال راحت تري چاي ات را كنار پنجره بنوشي

    و مطمئن باشي

    زندگي هم انقدرها دست و پا چلفتي نيست تو را مي برد

    آنجايي كه بايد ،

    خواستم بگويم انقدر مطمئن نباش

    به حس و حال امروزت كه هميشگي خواهد ماند ،

    خواستم بگويم شايد تغيير نام ديگر زندگي است پس ،

    بهترين اهنگ و بهترين لباست را براي همين ثانيه از زندگي ات آماده كن

    چون هيچكس از آينده خبر ندارد.

     

    • پریسا می‌گوید:

      سلام مینای عزیز.
      بله هیچ کس از آینده خبر نداره. کاش همیشه بتونیم مدلی زندگی کنیم که فردا هامون مدفن ای کاش های امروزمون نباشن! من که می ترسم از این ای کاش ها! نمونهش هم پست1خورده ماجرای خودم بود که کم مونده بود1کار جدی واسه تمام عمرم دستم بده.
      آینده رو کسی ازش آگاه نیست ولی میشه حالمون رو طوری سپری کنیم که در آینده اگر چیزی که باید درستش می کردیم درست نشد، با شونه های خسته ولی راست بگیم من هر کاری از دستم بر می اومد کردم.
      حال و آیندهت سفید به رنگ صبح میناجان!

  4. نیایش می‌گوید:

    سلام پریسای عزیزم. ببین میدونی چیه؟ تو در حق من بدی کردی و اونم اینه که تموم پولامو بالا کشیدی. خخخخخخخ نمیبخشمت!باید کابوس شبونه ات رو تحمل کنی. خخخخخخخ
    پریسا گذشته اسمش روشه. گذشته!!!دیگه تموم شده. میدونم شاید آثار مخربش هنوز روی زندگیت مونده. اما خودت منطقی فکر کن. اگر الآن غصه اش رو بخوری چی میشه؟ جز این که زندگی الآنت رو از دست میدی؟ جز اینکه فرصتهای الآنترو از دست میدی و دوباره باید 1سال دیگه غصه ی امروزتو بخوری که ای کاش غصه ی گذشته رو نمیخوردی؟ خودت فکر کن. تا کی میخوای از این افسوسها برای خودت بسازی؟؟؟ حیف نیست زندگی الآنت؟ تو شادی. خوبی. همینطور که خودت میگی کسهایی که برات ارزشمندن دورت هستن. ببین اشتباه نکنیا. من اهل شعار نیستم ها. برای خودم از این مشکلات پیش اومده. من نماد اون آدم بی مشکل مرفه بی درد نیستم. نه باور کن. شاید به لطف خدا تا حالا به آخر نرسیدم.(البته من هم مشکلی داشتم که هی غصه اش رو میخوردم.) ولی چی شد؟؟؟ همه چی داشت بدتر میشد. پیش مشاور هم رفتم. چند جلسه تحت درمان مشاور بودم. ولی چی شد. فقط همون هفته ها خوب بودم. ولی بعدش که جلسه ها تموم شد دوباره غصه ها شروع شد. مشکلات بدتر شد. فقط باید خودم باید با خودم کنار می اومدم. فقط خودم تونستم به خودم کمک کنم. البته توجه خدا رو نباید فراموش کرد. دوست خوبم. نمیدونم تو گذشته ات چه خبر بوده. کوچیکتر از اونی هستم که بخوام بدونم و اگر هم بدونم شاید از دستم کاری بر نیاد. فقط خودت میتونی با خودت کنار بیای. خودت میگی گناه کردی. مسیرتو کج رفتی. ببین دیگه تموم شده. الآن از دستت کاری ساخته اس؟؟؟الآن باید ویرانی اون موقع پاک کنی. اگر اشتباهی کردی که کسی یا کسهایی رو از دست دادی حتما همین برات مقدر بوده. ببین من آدم منطقی هستم. فقط نمیگم سرنوشت و از این حرفا. نه من میخوام بگم الآن از اون موقع گذشته. کاریکه نباید میشده شده. تو حق زندگی کردن داری. دیگه غصه نخور. الآن این حق توه که آیندت رو بسازی و به فکر آیندت باشی. این حق توه که برا آیندت برنامه ریزی کنی. ببین من درکت میکنم. به خدا درکت میکنم. دوست ندارم خودتو اذیت کنی. البته این رو بگم این هم حق توه که با یادآوری خاطرات اذیت بشی. اما زیاد خودتو اذیت نکن.
    دقیقا من هم تو حال خودتم. داشتم همینطوری تو لپتاپم بیهوا میگشتم. به چندتا کیلیپ برخورد کردم. چندتا آهنگ برای سالهای 90 91 بود. کلا رفتم تو حال و هوای اون موقع ام.یادش به خیر!
    عزیزم شاد باش. و به فکر این باش که باید زندگی کنی. البته خدا کنه منم این حرفا یادم نره و انقدر برای چیزایی که راحت میشه حلش کرد غصه نخورم خخخخخخخخ
    چهقدر زیاد نوشتم. بی سابقه بود خخخخخ. حالا امیدورام بتونی دوتا حرف به درد بخور از توش پیدا کنی.
    من خودم میرم تا پرتم نکردی. اینجوری سنگینترم.
    فعلا شاد باش تا دوباره به خدمتت برسم خخخخخخ

    • پریسا می‌گوید:

      سلام عزیزِ دلم.
      پول آخجون پول کو باقیش رو هم بالا بکشم؟ چه کار خوبی کردم خخخ! عمراً کابوسش رو ببینم نیایش اتفاقا این میشه از بهترین خاطراتم خخخ به خصوص که محوریت داستان اذیت کردن تو باشه خخخ خخخ آخجون دستت نمی رسه بهم خخخ!
      نیایش! چه بزرگ شدی عزیزِ من! و من چه خستهم از اینهمه زمان! آخ که گاهی چه قدر دلم می خواد متوقف بشم و خستگی در کنم. اندازه1ابدیت خستگی در کنم! گاهی این رو خیلی دلم می خواد خیلی!
      تمامش رو درست میگی عزیز! تمامش رو! فقط1خورده سخته نیایش! به سختیه بالا رفتن از1سربالاییه تند که نفس می گیره. باورم نمیشه زمانی که می زدم به فرعی ها امروز ها رو یادم نبود! آخه واسه چی نمی دیدمشون این روز ها رو که خواه ناخواه می رسیدن؟
      کاش بشه پیدا کنم جاده بی منظره ولی صافم رو نیایش! به خدا دلم راه مستقیم، دلم1عمر بی ماجرا، دلم1عمر خدا می خواد! کاش بهش برسم! کاش بشه!
      کلمه به کلمه حرف هات به درد بخور بودن و هستن عزیزِ من! کوچولوی بزرگِ من! خوشحالم نیایش که می بینم اینهمه بزرگ شدی! ولی دلم واسه کوچیکی هات حسابی تنگ میشه. زمانی که سرت رو می ذاشتی روی دامنم و بعد از اذیت کردن معصومه شیطون در می رفتی و توی بغلم جا می شدی. یادش به خیر! راستی امروز2شنبه هست کاش بتونه امشب گوشیش رو یاد بگیره زود تر بیاد داخل واتساپ و بین ما! حسابی دسته جمعی می خندیم. آخ جون!
      نیایش! حسابی دوستت دارم! الان میرم داخل گروه شلوغ می کنم بیدار بشید همگی. من رفتم که بیام!
      شاد باشی عزیز تا همیشه!

  5. حسین آگاهی می‌گوید:

    سلام.
    بعد از مدت ها اومدم یک بار دیگه اومده بودم ها ولی نشد که نظر بذارم.
    حالا بی حرف پیش هستم.
    آهنگ قشنگی بود باید خودش رو هم دانلود کنم.
    بقیه اش رو هم که نوشته های خودتونه فقط می تونم بگم تا حد زیادی درک می کنم چون خیلی هاش برام پیش اومده و نیازی به نوشتن نیست.
    یک مقداری می مونه که دیگه تفاوت ما هاست وگرنه بقیه اش یکیه.
    حالا اجازه بدین مسأله رو یه جور دیگه ببینیم.
    بر فرض من و شما مقصر و اوج تقصیر ها و گناهان.
    اون ها رو که نمیشه کاری کرد طبق نوشته های خودتون پس چه طوره از همین الآن اونی باشیم که میخوایم که لا اقل باری بر قبلی ها اضافه نکنیم.
    من جداً تصمیم دارم بهش عمل کنم.
    می دونم که سخت خواهد بود ولی به هر صورت باید شروع کنم دیگه!
    راستی نیازی به تکرار نیست که ما در عین تفاوت هامون ولی شباهت های زیاد عجیبی داریم چون همین امروز بعد از ظهر منظورم از امروز یکشنبه هفدهم هست پستی در وبلاگم زدم با نام دلتنگی که خیلی از نظر مفهومی شبیه این متن شماست.
    خواستید بخونید خوشحال میشم.
    موفق باشید.

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من!
      چه قدر دلم تنگ شده بود واسه حضورتون! از دست دادن دوستی شما از اون از دست دادن هاییه که اصلا دلم نمی خوادش.
      من با شما موافقم. از الان رو باید درست رفت ولی آخه هرچی می کنم اثرات دیروز دست بردار نیستن. همراه های دیروز که از سر خیرخواهی بدون اینکه بدونن چیکار دارن با روانم می کنن ادامه دیروز ها رو ازم می خوان و من هیچ طوری موفق نمیشم قانعشون کنم که به خاطر خدا دیگه دست بردارید اجازه بدید من خودم باشم و روی جاده معمولی باقی آدم ها باقی بمونم!
      نمی دونم چی بگم. فقط خدا خودش حلش کنه!
      خدایا عصبانیم به خدا الان از وبلاگ شما میام واسه من اولین مطلب همون کمی از اوضاع این روز ها رو نشون میده آخه مگه میشه؟ دارم از حیرت و حرص منفجر میشم من می خوام پست جدیدتون رو بخونم واسه چی نمی بینمش آخه؟ الان1دفعه دیگه میرم ببینم چی پیدا می کنم! ولی این خیلی عجیبه خیلی.
      خوشحالم که باز هم اینجا می بینمتون. خیلی خوشحالم خیلی زیاد!
      ایام تا همیشه به کام شما!

  6. سعید شریفی می‌گوید:

    سلام
    بس که حسرت گذشته رو خوردم دیوونه شدم به خدا!
    آخ که دیگه بر نمی گرده!
    آخ که چه کارایی رو باید انجام می دادم و ندادم!
    و چه کارایی رو که نباید انجام می شد ولی انجام دادم!
    کاش بخوام و بتونم از الآن به بعد جوری باشم و رفتار کنم که 2 روز دیگه
    حد اقل کمتر حسرت بخورم
    کاش همه ی ما این طور باشیم!

    • پریسا می‌گوید:

      سلام دوست من. تنها شما نیستید. ما همه یا تقریبا همه همین درد رو با خودمون داخل جاده زندگی می بریم. حسرت دیروز هایی که گذشتن بدون اینکه بشه عوضشون کنیم. من که خیلی دارم!
      مطمئنا از حالا به بعدش رو اگر بخواییم، اگر بخواییم، میشه خیلی بهتر پیش ببریم!
      از صمیم دل امیدوارم در این راه موفق باشید دوست من!
      به امید فردایی خالی از حسرت امروز!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا پاسخ معادله ی امنیتی را در کادر بنویسید. *